کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



بند۱ماده ۳ منشور به صراحت بیان می دارد که ))سازمان بر مبنای اصل تساوی حاکمیت کلمه اعضای آان قراردارد(( درمقدمه منشور نیز به تساوی حقوق بین ملتها اعم از کوچک و بزرگ تاکید شده لکن حق وتو با نادیده گرفتن اصل برابری همواره امکان اعمال نفوذ دائم را در برداشته است ایجاد چنین حقی کارایی شورای امنیت را محدود ساخته است زیرا فعالیت شورای امنیت به نحوی که بنیان گذاران سازمان ملل متحد در نظر داشته اند عملا به علت استفاده بی مورد اعضای دایمی آن از حق وتو وعدم وجود اتفاق رأی میان آنان در موارد تهدید، نقض صلح محدود شده است.[۹۳]
یکی دیگر از موارد مورد بحث، صلاحیت اقدام شورای امنیت در صورت نقض گسترده حقوق بشر خارج از چارچوب تعریف شده درماده ۳۹ منشور می باشد. موافقین صلاحیت شورا در این قضایا به کنوانسیون بین المللی آپارتاید و نیز پرتوکل های۱۹۷۷ الحاقی به کنوانسیونهای چهار گانه ژنو استناد می کنند در کلیه این اسناد به صلاحیت شورا جهت انجام اقدامات مقتضی بطور ضمنی اشاره شده است وحتی در سالهای اخیر دایره مسائل مربوط به حقوق بشرگسترده تر فرض شده و حتی آن را به)) احیای دمکراسی (( نیز تسری داده اند.[۹۴]
این عده بر این عقیده اند که آنچه مطلوب جامعه بین المللی است درعایت حقوق انسانی می باشد و در این میان تفاوتی نیست که شورا در قالب فصل هفتم از اختیارات خود بهره گیرد و یا صرفا به خاطر نقض حقوق بشر خود را موظف بداند و دست به اقدامات عملی بزند، در هر دو حالت تحصیل حاصل است فصل هفتم گرچه هیچ رابطه ای با مقررات حقوق بشر ندارد ولی شورا می تواند در چارچوب ماده ۳۹ منشور تشخیص دهد که آیا نقض حقوق بشر صلح و امنیت بین المللی را تهدید کرده است یا خیر و اگر تهدیدی از جانب ناقضین حقوق بشر صلح جهانی را به خطر اندازد شورا در چارچوب مواد ۴۱ و۴۲ اقدام خواهد کرد تا سال ۱۹۹۰ اعمال فصل هفتم منشور فقط در مورد رودزیای جنوبی و آفریقای جنوبی و آن هم فقط در حد تحریم سیاسی اقتصادی صورت گرفته و شورا در آن زمان وضعیت موجود را خطری علیه صلح تلقی کرده و مجازاتهای اقتصادی را به اجرا گذاشت.[۹۵]
قبل از سال ۱۹۹۰ شورای امنیت و ضعیتهای متعددی را در ارتباط با نقض حقوق بشر مورد رسیدگی قرار داده است که برخی از آنها عبارتند از:
الف-گزارشهای مربوط به شکنجه زندانیان سیاسی و مرگ تعدادی از بازداشت شدگان و نیز موج رو به گسترش سرکوب ونابودی افراد.
ب- کوتاهی و قصور اسرائیل از حمایت کافی نسبت به جمعیت غیرنظامی مناطق اشغالی.
ج-سرکوب گسترده مخالفان سیاستهای جدایی نژادی در آفریقای جنوبی.[۹۶]
دولتها که چنین اتفاقاتی درسرزمین آنها رخ داده است به صلاحیت داخلی خود اشاره کرده اندا اما شورا با رسیدگی به چنین وضعیتهایی آنها را از شمول صلاحیت داخلی دولت مربوط خارج دانسته است. شورای امنیت امروزه عامل تهدید صلح را صرفاً هجوم نظامی یک دولت نمی داند. نزاع های قومی و قبیله ای در داخل دولتهای ملی، نقض جدی حقوق بشر، رنجهای گسترده بشری، هجوم آوارگان به مرزهای ملی و جلوگیری از ارسال کمکهای بشردوستانه، اینکه از عوامل تهدید صلح و امنیت بین المللی قلمداد می شوند.
نکته مهم در اینجاست که در موارد قبل از سال ۱۹۹۰،شورای انتخابی و تحت تاثیر افکار عمومی وارد عمل شد چرا که در موارد متعددی حقوق بشر شدیداً نقض شد و شورا آن را نادیده گرفت مثل وضعیت بیافرا – کامبوج در زمان حکومت پول پوت از سال ۱۹۹۰ به بعد علاوه بر حقوقدانان، اعضای شورای امنیت نیز به این سمت گرایش یافته اند که وضعیت های حاصله از نقض حقوق بشر و آزادیهای اساسی را با مسأله صلح و امنیت بین المللی ملازم همدیگر محسوب دارند. بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت از آنجا که در حقوق بین الملل قاعده کلی برای مداخله شورای امنیت برای حمایت از حقوق بشر وجود ندارد، شورای امنیت فقط در قالب فصل هفتم منشور می تواند دست به اقدام بزند بعضی در صورتی که نقض حقوق بشر صلح و امنیت بین المللی را به خطر بیندازد البته چنین تضییقی دامنه اختیارات شورا را محدود نمی کند چرا که همانطور که قبلاً اشاره شد مفهوم صلح و امنیت بین المللی روبه تحول است و مصادیق به خطر افتادن آن نیز روبه افزایش است و شورای امنیت این اختیار را دارد که وضعیت حادث شد، در قلمرو یک دولت را که به نوعی نقض حقوق بشر است تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی نموده و اقدامات مقتضی را در آن خصوص به عمل آورد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بند دوم: محدود یتهای شورای امنیت و نقش مجمع عمومی در زمینه اقدامات شورا
الف: محدودیتهای شورای طبق منشور ملل متحد
در خصوص اختیارات شورای امنیت، منشور ملل متحد حدود آن را ترسیم نموده در ماده اول منشور آمده است که: ))مقاصد ملل متحد به شرح زیر است. حفظ صلح وامنیت بین المللی … بر طبق اصول عدالت و حقوق بین الملل((.
مسئولیت اولیه صلح و امنیت بین المللی این ماده به عهده شورای امنیت گذاشته شده است اما شورای امنیت بایستی به انجام اقدامات حفظ و صلح امنیت بین المللی برخلاف اصول عدالت و حقوق بین الملل عمل نکند. پس اولین محدودیت شورای امنیت، الزام به رعایت حقوق بین الملل است.[۹۷] اما این محدودیت مبهم است چرا که حدود اصول حقوق بین الملل چندان مشخص نیست در بند دوم ماده ۲۴ آمده است شورای امنیت در اجرای این وظایف بعضی حفظ صلح و امنیت بین المللی است بر طبق مقاصد و اصول ملل متحد عمل می کند مقاصد و اصول ملل متحد در فصل اول ماده ۱ و ۲ در ۱۱ بند ذکر شده اند لذا تنها تصمیماتی که در چارچوب اهداف و اصول سازمان ملل باشد معتبرند و در نتیجه شورای امنیت نباید اقدام به اعمال خودسرانه نماید محدودیتهایی که در منشور ملل متحد بر شورای امنیت وارد شده ماحصل تمامی تلاشی بود که دولتهای کوچک در جریان تدوین منشور در کنفرانس سانفرانسیسکو به عمل اورد.[۹۸]
محدودیتهای دیگر منشور ماده ۲۵ است طبق این ماده اعضای ملل متحد موافقت می نماید که تصمیمات شورای امنیت را مطابق این منشور قبول و اجرا نمایند.
آکهرست در این مورد عقیده دارد که منشور ملل متحد اهداف تاسیس سازمان ملل و اختیارات اعطایی به آن را تشریح می نماید اگر سازمان ملل اقدامی خارج از منشور بنماید و یا سعی کند که اختیاراتی غیر از آنچه بدان اعطا شده را اعمال نماید اقداماتش نامشروع خواهد بود.
بنابراین شورا نیز که موجودیت خود را از منشور گرفته نیز باید طبق منشور عمل کند و منشور نیز یک عامل بازدارنده در مقابل صلاحیت های قابل اعمال شورای امنیت می باشد محدودیت دیگر شورای امنیت بند ۱ ماده ۲۴ شورا است که می گوید:
به منظور تامین اقدام سریع و موثر از طرف ملل متحد، اعضای ان مسئولیت اولیه حفظ صلح و امنیت بین المللی را به شورای امنیت واگذار می کنند. و موافقت می نمایند که شورای امنیت در اجرای وظایفی که به موجب این مسئولیت بر عهده دارد، از طرف آنها اقدام نماید.
این بند حاکی از آن است که اعضای سازمان ملل، بعضی از مسئولیتهایی را که اصالتاً بر عهده دارند، به شورای امنیت واگذار کرده اند و شورا به نیابت از طرف کلیه اعضای سازمان ملل عمل می کند و به این لحاظ نمی تواند اراده خود را جانشین اراده اعضای سازمان ملل نماید.[۹۹]
به این ترتیب شورای امنیت در واقع به نمایندگی از طرف دولتهای عضو انجام وظیفه می نماید و حق تخطی از چارچوب صلاحیت تفویض شده به خود را ندارد و صرفاً باید در چارچوب حق نمایندگی انجام وظیفه نماید.
شورای امنیت طبق فصل هفتم منشور نیز در اعمال قدرت نظامی دارای محدودیت است شورا بایستی قبل از هر اقدام نظامی ابتدا موارد مندرج در ماده ۴۱ یعنی اقداماتی که متضمن نیروی نظامی نیست و ممکن است شامل متوقف ساختن تمام یا قسمتی از روابط و قطع روابط سیاسی باشد، بکار گیرد. ماده ۴۲ نیز چنین می گوید که: اگر شورای امنیت تشخیص دهد که اقدامات پیش بینی شده در ماده ۴۱ کافی نخواهد بود یا ثابت شده باشد که کافی نیست می تواند اقدام نظامی نماید. از این رو شورای امنیت باید قبل از هر کدام نظامی مطمئن شود که اقدامات موضوع ماده ۴۱ موثر نبوده اند.
ب: محدودیتهای خاص شورای امنیت در مداخله بشر دوستانه
محدودیتهای خاص شورای امنیت در مداخله بشردوستانه را می توان به ترتیب ذیل احصا نمود .
الف-گستردگی وضعیت نقض حقوق بشر به حدی که وجدان بشریت را جریحه دار نماید، همانند نسل کشی و تبعیض نژادی پس نقضهای عادی را نباید دلیل موجهی جهت مداخله بشردوستانه به شمار آورد.
ب-هدف دخالت بایستی صرفاً بشردوستانه باشد، یعنی به افراد انسانی در شرایط خاصی و یا شکل ویژه ای ارائه شود. بنابراین بسیار مهم است که شورای امنیت اقدامات مناسب را جهت حمایت از انسانهای نیازمند به عمل آورد. بدون آنکه این موضوع به سوی انگیزه های غیربشردوستانه منحرف شود.
ج-تناسب میان دخالت و نقض گسترده حقوق بشر رعایت شود و در مقایسه با سایر موارد جایگزین، مداخله بشردوستانه بهترین نتایج را در برداشته باشد. استقلال و تمامیت سرزمینی دولت مورد مداخله حفظ شود.
حتی الامکان رضایت دولت میزبان کسب شود.
دخالت نظامی آخرین راه حل باشد یعنی قبلاً سایر شیوه های مسالمت آمیز برای جلوگیری از نقض جدی حقوق بشر بکار گرفته شده باشد.[۱۰۰]
چنانچه قبلاً نیز گفته شد شورای امنیت از تهدید صلح و امنیت بین المللی تفسیر موسع به عمل می اورد اما این شورا از لحاظ سیاسی نیز محدودیتهایی دارد. یکی از این محدودیتها افکار عمومی جهان است که شورای امنیت باید پیش از هر اقدامی آن را مدنظر داشته باشد مسایل دیگر نگرانی کشورهای جهان سوم و کمتر توسعه یافته در قبال اقدامات نظامی عمده ار جانب قدرتهای بزرگ عضو شورای امنیت می باشد که بی توجهی به این نگرانی می تواند اعتبار و صلاحیت شورای امنیت را مخدوش کند و متعاقباً مشروعیت سازمان ملل را تضعیف نماید.
ج: نقش مجمع عمومی در زمینه اقدامات و تصمیمات شورای امنیت
چنانچه قبلاً نیز گفته شد شورای امنیت در اعمال قدرت نظامی دارای قدرت نامحدود نیست در منشور ملل متحد که از آن بعنوان قانون اساسی جامعه بین المللی یاد می شود اختیار قانونگذاری بند اول ماده ۱۳و نظارت بند ۳ ماده ۲۴ به مجمع عمومی داده شده است و طبق مواد ۴، ۴۱ و ۴۲ صلاحیت اقدامات اجرایی به شورای امنیت واگذار شده است در بند ۱ ماده ۲۴ منشور شورای امنیت به نیابت از طرف اعضای ملل متحد مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللی را عهده دار شده است در بند دوم همین ماده تصریح شده که اقدامات شورا در حفظ ملل و امنیت بین المللی باید منطبق با مقاصد و اصول ملل متحد باشد و این اصول در موارد اول و دوم ذکر شده اند طبق بند ۳ ماده ۲۴ شورای امنیت گزارش اقدامات خود را به طور منظم و یا به طور خاص به مجمع عمومی تقدیم می دارد به عبارتی شورا درخصوص ارائه گزارش دارای تکلیف است که در برابر مرجع اعطا کننده چنین صلاحیتی اقدامات خود را گزارش کند.[۱۰۱] یعنی مجمع عمومی بایستی —-احتمالی شورا از مقاصد و اصول ملل متحد را بررسی کند.[۱۰۲]
مبحث دوم: کیفیت و چگونگی مداخله بشر دوستانه در جنگ های غیر بین المللی
گفتار اول: تعریف جنگ غیر بین المللی و ضوابط حاکم برآن
بنداول: تعریف جنگ غیربین المللی
جنگ داخلی عبارتست از جنگ میان دو گروه یا بیشتر از ساکنان یک کشور چنین جنگی ممکن است برای بدست آوردن حکومت یک کشور با تمایل گروهی از جمعیت یک کشور به انفصال و تشکیل یک کشور جدید به وقوع بپیوندد این دو نوع جنگ داخلی متداول ترین هستند اما اقسام دیگری از جنگ داخلی نیز امکان حدوث دارند از آن جمله اینکه شورشیان تلاش کنند که دولت را مجبور به اعطای امتیاز نمایند مثل اعطای خودمختاری منطقه ای بدون اینکه سعی کنند حکومت را ساقط کنند یا کشور جدیدی تشکیل دهند ممکن است جنگ داخلی میان دسته جات مختلف رخ دهد در حالی که دولت بی طرف است و ناتوان (مثل جنگ داخلی لبنان ۱۹۷۶-۱۹۷۵ و جنگ داخلی رودزیا ۱۹۷۲-۱۹۷۹ زمانی که رودزیا کولونی انگلیس بود)
ازلحاظ استاد حقوق بشر و مقررات مربوطه می توان جنگهای داخلی را به چهار قسم تفکیک نمود
جنگ داخلی تعریف شده در پروتکل دوم الحاقی به کنوانسیونهای چهارگانه ژنو ۱۹۲۹جنگ داخلی که به مقررات مندرج در پروتکل دوم منطبق نمی باشد مثل در زمانیکه شورشیان قسمتی از قلمرو مربوطه را در تصرف خود ندارند اما در چنین حالتی این جنگ در شمول مقررات ماده ۳ کنوانسیونهای ۴ گانه ژنو قرار خواهد گرفت. نوع سوم جنگهای داخلی است که تبدیل به جنگ بین المللی شده و قسم چهارم جنگهای آزادیبخش مندرج در بند ۴ ماده ۱ پروتکل اول می باشد که براساس محسوب می شود.
اغلب جنگهایی که از سال ۱۹۴۵ داده در واقع جنگهای داخلی داشته است مثل جنگ عراق و اسرائیل که از جنگ بین مواقع یهودی و عرب سرچشمه گرفت در عصر حاضر به قدرت دولتی تلاش می نماید که قلمرو خود را با اعزام ارتش بر قلمرو دولتی دیگر گسترش دهد در عوض غالب دولتها سعی می کند جامعه های طرفدار این ایدئولوژی خودشان را به کسب قدرت نماید تا نفوذ آنها گسترش نماید وجود ایدئولوژی های فراملی باعث افزایش میزان جنگ های داخلی و افزایش احتمال تبدیل آنها به جنگ های بین المللی شده زیرا قواعد حقوق بین المللی درخصوص شرکت دول خارجی که جنگ های خارجی به روشنی قواعد جنگهای بین المللی نیست، که در مورد اخیر مداخله خارجی براساس حقوق بین الملل ممنوع است.
بهرحال همانطور که قبلاً نیز اشاره شد عدم وجود تعریف واحد از جنگهای داخلی اعمال مقررات بشر دوستانه را در این خصوص با مشکل مواجه ساخته است و در این پایان نامه صرف نظر از تفاوتهایی بیان شده میان اقسام جنگهای داخلی ما این مفاهیم را به تبعیت از غالب حقوقدانان واحد بشمار می آوریم.
بند دوم: مشروعیت جنگ غیر بین المللی، در نظام منشور ملل متحد
بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد استفاده از زور را در روابط بین الملل منع می کند ولی چنین منعی درخصوص جنگهای وجود ندارد. اما آنچه باید به توجه داشت این است که جنگ داخلی ممکن است منجر به خدشه دار شدن مقررات بین المللی شود. پاراگراف ۴ قطعنامه شماره ۱۵۱۴ مجمع عمومی مصوب ۱۴ دسامبر ۱۹۶۰ می گوید: کلیه اقدامات مسلحانه با اقدامات پیشگیرانه را به هر شکلی که باشد و علیه مردم مستقل انجام شود باید متوقف کرد تا آنها قادر شوند به استقلال کامل برسند کشورهای غربی در ابتدا با تصویب این قطعنامه مخالفت کردند اما به تدریج پذیرفتند که کشورهای تحت استعمال حق تعیین سرنوشت دارند و این حق نباید توسط کسی پایمال شود این کشورها بر این عقیده اند که این قاعده از حق تعیین سرنوشت نشات گرفته و ارتباطی به بند ۴ ماده ۳ منشور ندارد و این کشورها اعمال زور علیه کشور تحت استعمال را توسل به زور در عرصه بین المللی نمی پندارند در مقابل قالب کشورهای آفریقایی و آسیایی بر این اعتقادند که این قاعده علاوه بر قاعده حق تعیین سرنوشت از بند ۴ ماده ۳ نیز نشات گرفته است.
بهرحال در منشور ملل متحد آنچه منع شده است توسط به زور در عرصه بین المللی می باشد و چنین منعی درخصوص روابط داخلی کشورها وجود ندارد و ممکن است طرفین درگیر یکدیگر را از لحاظ مقررات حقوق داخلی غیر مشروعت تلقی نمایند وچنین طرز تلقی منجر به جنگ داخلی می شود در چنین حالتی طرفین به زور متوسل می شوند و قاعده ای که آنها را از این اعمال زور منع کند وجود ندارد و لذا دولتها از توسل به زور علیه شورشیان منع نشده اند تنها استثنا جنگهای آزادبخش ملی می باشند که آنها نیز به موجب قطعنامه فوق اشعار و مقررات پروتکل اول الحاقی ۱۹۷۷ کنوانسیونهای ۴ گانه ژنو مصوب ۱۹۴۹ در زمره جنگهای بین المللی به شمار آمده و از قلمرو عصر خارج می شود.
بندسوم: ضوابط حاکم بر جنگ های غیر بین المللی
طبق عرف بین الملل، قواعد جنگ زمانی بر جنگ های داخلی قابلیت اعمال دارد که دولت درگیر جنگ داخلی طرف درگیر را به مثابه طرف متخاصم مورد شناسایی قرار دهند همیشه این سوال وجود داشت که آیا مقررات مربوط به جنگ تا قبل از شناسایی به عنوان طرف متخاصم قابل اعمال می باشد یا خیر و در غالب موارد پاسخ این سوال منفی بود و اکثریت آن قوانین قابلیت اعمال نداشتند تجربه تلخ جنگهای داخلی اسپانیا (۱۹۳۹-۱۹۳۶) چنین ضعف و نقصهایی را کاملاً برملا نمود. ماده ۳ مشترک کنوانسیونهای ژنو ۱۹۴۹ با تعمیم برخی از مقررات اساسی مربوط به جنگهای داخلی صرف نظر از شناسایی به مثابه طرف متخاصن در صدد جبران این نقصان برآمد و پروتکل دوم الحاقی به این کنوانسیونها از ماده ۳ نیز فراتر رفت و تعداد بیشتری از قوانین را به جنگهای داخلی تسری داد.
در سال ۱۹۸۶ تعداد ۱۶۳ دولت عضویت کنوانسیونهای ۱۹۴۹ را داشتند ولی تنها ۵۹ دولت و ۵۳ دولت به ترتیب عضو پروتکلهای اول و دوم بودند.
ماده ۳ مشترک و پروتکل دوم به دلیل رها بودن از ملاحظات سیاسی و قدرت کشورها در مواردی جهت حمایت از جمعیت غیرنظامی موفق بوده اند و از مصادیق چنین موفقیتی می توان به عملکرد سازمان ملل در حمایت از جمعیت غیرنظامی در هالیتی و شمال عراق اشاره نمود.
اما چون در جنگهای داخلی هر یک از طرفین درگیر سعی در خائن معرفی کردن طرف دیگر دارد، چو خوبی برای اعمال مقررات جنگی بوجود نمی آید و از طرف دیگر چون طرفین درگیر در جنگهای داخلی عموماً گروه های نامنظم چریکی می باشند، تفکیک میان رزمندگان و افراد غیر رزمنده که لازمه اعمال مقررات ماده ۳ مشترک و پروتکل دوم الحاقی می باشد، بسیار دشوار است.
گفتار دوم: مداخله کشور ثالث در جنگ غیر بین المللی (داخلی)
بنداول: مداخله در شورش های داخلی
بطور سنتی کشورها با شورشیان دشمن بوده و هستند و از آنجا که حقوق بین الملل زائیده اراده همین دولتهایی است که شورشیان را دشمنان خود تلقی می کنند، بدیهی است با رضایت خاطر نمی تواند بپذیرند افرادی وضع موجود آنها را بر هم بزنند و دولت قانونی را سرنگون نمایند، فلذا این مساله را کاملاً داخلی و در محدوده ماده ۲ و ۷ تلقی نموده اند و حتی شورشیان را به چشم مجرمان حقوق عمومی قلمداد نموده اند.
تعاریف مختلفی از واژه شورشی ارائه شده است. این لغت ریشه اسپانیایی دارد و توسط او پنهایم ولوتر پاخت به شکل زیر تعریف شده است اعمال خصمانه ای که در قلمرو کشوری که تحت اشغال دشمن است توسط گروه های مسلحی که عضو رسمی ارتش نمی باشند انجام می شود.
این گروه ها غالباً متشکل از افراد باقیمانده از ارتش مغلوب هستند با مردمی که برای به ستره آوردن دشمن و قطع راه های ارتباطیش متحد می شوند و نویسندگان مدرن سعی می کنند که گروه های شناخته شده ولی منفک از ارتش مسلح ملی (کماندوها) و همینطور ارتش مسلح ملی را که مبادرت به جنگ پس از تسلیم در مقابل دشمن می نمایند از این تعریف مستثنی نمایند.
کمیته بین المللی صلیب سرخ در سند شماره ۱۵۳/d مصوب آگوست ۱۹۷۰ صفحه ۴ خود این واژه را چنین تعریف می کند واژه شورش از اقسام جنگ نمی باشد بلکه مبادرت ورزیدن به جنگ اعم از داخلی و بین المللی توسط افرادی می باشد که واجد شرایط رزمنده به موجب کنوانسیونهای ژنو نمی باشند و به این سبب زندانی جنگی به شمار نمی آیند ولی تشکیلات سیاسی و منطقی را که توسط همه مردم حمایت می شود در اختیار دارند، بهرحال تعاریف زیاد است اما به نظر می رسد بیشتر روش جنگ است که این گروه ها را از سایر گروه ها متمایز می کند نه رزمندگان یا قصد آنها از جنگ مقررات فعلی حقوق بین الملل در مورد گروه های شورشی که داخل در صلاحیتهای داخلی کشورها هستند بسیار ابتدایی و مبهم است. حقوق بین الملل تعیین نمی کند که چه زمانی یک گروه مخالف و شورشی می تواند از حقوق و تکالیف بین المللی برخوردار گردد. در نتیجه این دولتها هستند که با قبول یا رد شخصیت بین المللی شورشیان تصمیم می گیرند. به اعتقاد حقوقدانان کلاسیک در صورتی که شورشیان بتوانند قسمتی از خاک دولت مربوطه را به تصرف در آمده و بر آن کنترل واقعی پیدا کنند قابل شناسایی اند بنابراین ملاحظه می شود که اولاً حقوق بین الملل به این گروه حقوقی اندک اعطا نموده و ثانیاً اعطای این حقوق و شناسایی آنها حقی در این مرحله علاوه بر مهم و اندک بودن کاملاً به اراده کشورهای شناسایی کننده بستگی دارد.[۱۰۳]
حتی سازمان ملل و شورای امنیت نبردهای این چنینی را جنگهای داخلی محسوب کرده و در آن احساس مسئولیتی نمی کنند و تنها هنگامی خود را مکلف به دخالت در این جنگها احساس می کند که حقوق بشر و حقوق مردم غیرنظامی بطور فاحش نقض شود. در این صورت مسائل مربوط از صلاحیت داخلی خارج شده و مسئولیت جهانی را مطرح می کند.[۱۰۴] رو به کشورها نشان داده است که قبل از اینکه سازمان ملل به نمایندگی از طرف جامعه بین المللی وارد این منازعات گردد، کشورها پیش دستی کرده و به نفع یکی از دو طرف منازعه شورشیان و دولت مداخله کرده اند.
الف: مداخله جهت کمک به حکومت
امروزه مداخله به نفع دولت درگیر با شورشیان داخلی کمتر از مداخله به نفع شورشیات مورد اعتراض جامعه بین المللی است زیرا که حقوق بین الملل کلاسیک حاکمیت کشورها را تا زمانی که کنترل واقعی را در قلمرو خود اعمال می کند به رسمیت می شناسد و به طرز حکومت و مدل حکومتی کشورها توجهی ندارد. کلسن ضمن موافقت با چنین امداد رسانی رضایت دولت دریافت کننده کمک را نیز در جواز این امر لازم می داند. کسانی که معتقد به جواز چنین کمکهایی هستند معتقد به اعاده نظم داخلی کشور شورش زده هستند و حاکمیت کشورها را بسیار معتبر می شمارند.[۱۰۵]
این نظر قابل سوء استفاده می باشد چرا که مواردی هست که تفکیک و تشخیص واقعی بین حکومت مستقر و شورشیان میسر یا آسان نیست. کمی بعد از آنکه کنگو در سال ۱۹۶۰ مستقل شد رئیس جمهوری آن کازاویو و نخست وزیر لومومبا شروع به کشمکش با یکدیگر نمودند هر کدام سعی داشت دیگری را کنار بزند. در اینگونه موارد دست دولتهای خارجی برای اینکه حامیان یا منافقان خود را حکومت واقعی و قانونی و دیگران را شورشی تلقی نمایند باز است.[۱۰۶]
عده ای نیز معتقدند که کمک به حکومت درگیر در جنگ داخلی زمانی مجاز است که شورشیان به عنوان طرف متخاصم شناسایی شده باشند. تئوری که این ادعا را پررنگ می سازد این است که حکومت نماینده یک کشور است و تا زمانی که بطور کامل ساقط نشده است صلاحیت دعوت نیروهای خارجی به قلمرو کشور و تقاضای کمک از آنها را علیرغم هرگونه تاثیری که ممکن است چنین کمکی بر آینده سیاسی کشور بگذارد دارد این دیدگاه نیز جای انتقاد دارد چرا که ممکن است اعمال زور از جانب حکومت مانع از اعمال حق قانونی تعیین سرنوشت شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-13] [ 08:53:00 ب.ظ ]




از سوی‌ دیگر، سلطه‌ سرمایه‌ بر کار موجب‌ نابرابری‌ قدرت‌ چانه‌زنی‌ فقرا و ثروتمندان‌ در روابط‌ کاری‌ شده‌ و سهم‌ کمی‌ از تولید نصیب‌ کارکنان‌ و کارگران‌ می‌شود. و ربا نیز یکی‌ از عوامل‌ اختلاف‌ طبقاتی‌ و فقر دانسته‌ شد. اگر به‌ مسائل‌ فوق، ویژگی‌ چرخه‌ تجاری‌ در نظام‌ سرمایه‌داری‌ یعنی‌ رکودی‌ یا تورمی‌ بودن‌ آن‌ را بیفزائیم، عمق‌ فاجعه‌ برای‌ فقرا بیشتر آشکار می‌شود، زیرا «یکی‌ از خصوصیات‌ تورم‌ ناهماهنگی‌ تغییرات‌ قیمتها و درآمدهاست، بدین‌ ترتیب‌ که‌ قیمت‌ برخی‌ ‌کالاها و درآمد بعضی‌ از گروه ها با آهنگی‌ شدید افزایش‌ می‌یابد و حال‌ آنکه‌ قیمت‌ دیگر کالاها و درآمد سایر طبقات‌ به‌ کندی‌ بالا می‌رود و یا حتی‌ ثابت‌ می‌ماند. نتیجه‌ این‌ عدم‌ تناسب‌ فقیر شدن‌ طبقات‌ متوسط‌ و شدت‌ یافتن‌ فقر طبقات‌ ضعیف‌ خواهد شد.»[۱۳۸] در حالت‌ رکود هم‌ اخراج‌ کارکنان‌ و کارگران‌ و فلاکت‌ شدید فقرا مسئله‌ای‌ بدیهی‌ است‌ و از سوی‌ دیگر، در حالت‌ رکود از آنجا که‌ نرخ‌ بهره‌ همیشه‌ مقدار مثبتی‌ است‌ ، لذا رکود هر چه‌ عمیق‌ باشد خطری‌ متوجه‌ صاحبان‌ سرمایه‌ (وام‌ دهندگان) نمی‌شود و همه‌ خطرها متوجه‌ تولیدکننده‌ است، بنابراین‌ تولیدکننده‌ از به کارگیری‌ سرمایه‌ و توسعه‌ تولید پرهیز می‌کند و این‌ مطلب‌ بر عمق‌ رکود می‌افزاید و موجب‌ رکود بیشتر می‌گردد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اینگونه تفاوتها در گذشته و دوران ابتدایی سرمایه داری بسیار کمتر از میزان کنونی آن بوده است. اما باز هم موجب نگرانی اندیشمندان شده و انتقاد آنها را دربرداشته است. «در آینده، انگیزه‌ تلاش‌ و همکاری، «ترس» خواهد بود، نه‌ مزدهای‌ مبتنی‌ بر کارآیی‌ بالاتر از مزدهای‌ بازار؛ ترس‌ از بیکار شدن‌ و رها شدن‌ در اقتصادی‌ که‌ مزدهای‌ واقعی‌ آن‌ در حال‌ سقوط‌ است.»[۱۳۹] هرج و مرج، آسیبهای اجتماعی شرایط فوق و فشار ناشی از این شرایط بر افراد می تواند موجب پیدایش بحرانهای شدید در جوامع شود. آثار اجتماعی و سیاسی این مساله نیز هر روز بیش از پیش بروز می نماید.«سلطه‌ اقتصادی‌ تسلط‌ بر سیاست‌ و حاکمیت‌ ملی‌ را برای‌ ثروتمندان‌ بزرگ‌ فراهم‌ می‌کند و:«پلوتوکراسی‌یا حکومت‌ اغنیا یا سرمایه‌سالاری‌ را ببار می‌آورد که‌ در رهگذر آن‌ دمکراسی‌ واقعی‌ در بوته‌ فراموشی‌ قرار می‌گیرد. سرمایه‌سالاران‌ در مواقع‌ بحران‌ اقتصادی‌ و رکود برای‌ رهایی‌ از مشکلات‌ و به‌ خاطر سودجویی‌ بیشتر جنگ‌افروزی‌ نیز می‌کنند.»[۱۴۰]
بند دوم – گرایش به انحصارطلبی و امپریالیسم
گفته شد که رقابت آزاد بعد از مدتی با بیشتر شدن فاصله طبقاتی و انباشت سرمایه نزد کسانی که در ابتدا دارای سرمایه بیشتری بوده اند، موجب ایجاد انحصار شده و امکان فعالیت اقتصادی آزاد و رقابت را برای سایرین بسیار سخت و در برخی موارد ناممکن می سازد. در ادامه این روند با ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقرا، با وجود افزایش امکان تولید به دلیل سودآوری و انباشت سرمایه برای تولیدکنندگان بزرگ، قدرت خرید طبقات مصرف کننده کمتر شده و فروش محصولات نرخ نزولی پیدا می کند. در چنین شرایطی نیاز به بازارهای خارجی افزایش می یابد. از اینجاست که مساله گرایش سرمایه داری به امپریالیسم مطرح می شود. این مساله بسیار گسترده و پیچیده است. هدف اصلی امپریالیسم ،طبق نظریه اقتصادی کلاسیک ،بحث تامین مواد خام ،بازاروسرمایه گذاری است. در اینجا جهت روشن شدن موضوع به طور خلاصه به نظرات برخی از صاحبنظران در این زمینه اکتفا می شود.[۱۴۱]
تئوری های اقتصادی امپریالیسم در دو دسته و گروه قابل تمایزند.دسته اول، جبرگرایان یا مارکسیت ها هستند که متفکرینی چون والادیمیر‌ـایلیچ لنین،نیکلا بوخارین ورزا لوکزامبورگ و با اندکی تمایز رودلف هیلفردینگ در این دسته قرار می گیرند. بر اساس رویکرد مارکسیستی یا جبری به امپریالیسم اقتصادی، ساختار زیر بنایی اقتصاد سرمایه داری، زمینه را برای پیدایش پدیده امپریالیسم، فراهم می کند. به عبارت دیگر امپریالیسم نتیجه قهری سرمایه داری است ولی از آنجا که اراده امری روبنایی و بازتاب وضعیت زیر بنایی اقتصادی است، چنین امری در سرمایه داری ممکن نیست. باید اقتصاد کمونیستی به وجود آید تا زیر بنای جدیدی برای رفتار غیر امپریالیستی و غیر استثماری فراهم شود. اما دسته دوم که اراده گرایان لیبرال مثل هابسون، دوئوتی و فالتزگراف امپریالیسم اجتناب پذیر و احتمالا غیر قهری است و با اعمال یک سری سیاستهای توزیعی می توان پدیده کم مصرفی در کشورهای سرمایه داری را که عامل اصلی امپریالیسم است بر طرف کرد. جدا از اختلاف نظری که مارکسیستها و لیبرال ها درباره امپریالیسم اقتصادی دارند، هر دو دسته، امپریالیسم جدید اقتصادی را مرحله نهایی نظام سرمایه داری می دانندکه بر اثر تلفیق تضادهای داخلی با گرایش ذاتی توسعه طلبی برای کسب ارزش اضافی ایجاد می شود. فرایند امپریالیسم اقتصادی از نظر متفکران این نظریه به شرح زیر است. هدف سرمایه داری از تولید کسب سود بیشتر و کاهش هزینه هاست از این رو سرمایه داری برای افزایش بهره وری تولید سرمایه ثابت (تجهیزات)را جایگزین سرمایه متغیر (کارگران) می کند. در نتیجه کارگران قدرت خرید خود را از دست می دهند و با تلفیق بهره وری تولیدی و کاهش قدرت خرید کارگران پدیده کم مصرفی از یک سو و انحصار مالی (ادغام سرمایه بانکی با سود ) از سوی دیگر ایجاد خواهد شد و دولت سرمایه داری ناگزیر به ایجاد تقاضای موثر در خارج از مرزها است. (کشورهای عقب افتاده) در این مرحله سرمایه داری وارد مرحله امپریالیسم می شود و اگر کشورهای امپریالیستی قلمرو اقتصادی جدیدی برای تقسیم بین خود نداشته باشند، در آن صورت جنگ امپریالیستی اجتناب ناپذیر خواهد بود.[۱۴۲]
هگل در زمان صنعتی شدن جامعه،آنرا به دو طبقه تقسیم نمود:- اکثریت محروم (کارگر) مصرف کنندگان اطلاعات و مخاطبان بی دفاع ؛ – اقلیت ثروتمند (حاکم) تولید کنندگان اطلاعات. به دلیل اینکه جامعه شهری به اندازه کافی ثروتمند نیست،دیالکتیک موجود بین اقلیت ثروتمند و اکثریت محروم ،برای بقائ خود بیش از حد فشار می آورد و بعد از آن به سرزمین هائی که عقب مانده هستند ،هجوم می آورد و بازار های بزرگی را ایجاد می کند.(هم به بازار آنها و هم به مواد اولیه آنها نیاز دارد).
فردریش انگلس اولین کسی است که به تضاد بنیادین بین ظرفیت های تولیدی و مصرفی سرمایه داری اشاره می کند . مصرف ناکافی موجب بوجود آمدن امپریالیسم می شود.تولید زیاد مصرف زیاد می طلبد. این تضاد تولید و مصرف اروپا را مجبور کرد تا در جستجوی بازارهائی در ماوراو بحار باشند. وی معتقد بود که سرمایه داری در انتهای زنجیره ای از بحرانها که شدتشان بتدریج افزایش می یابد،فرو می ریزدو امپریالیسم به تنهائی نمی تواند از این روند جلوگیری کند ،بلکه به آن دامن می زند.
روزا لوگزامبورگ در زمینه جنگ و نظامی گری امپریالیسم صحبت می کند.نظامی گری و خشونت امپریالیسم اجتناب ناپذیر است.این نظامی گری در ابتدا ابزاری برای دفاع است در مقابل دیگران، اما در مرحله دوم راهی است برای یافتن مناطقی جدید برای سرمایه گذاری مالی و صنعتی. در مرحله سوم ، نظامی گری به عنوان وسیله ای برای تسلط بر زحمت کشان درون کشور های نظامی گری که ارتباط نزدیکی با استعمارگری دارند.
هابسون اعتقاد داشت که امپریالیسم حاصل ناسازگاری درونی نظام سرمایه داری است . نظامی که در آن اقلیتی ثروتمند به انباشت بیش از از حد ثروت میپردازند . حال آنکه اکثریت مردم دچار فقر و معاش بخور و نمیر بوده و از قدرت خرید کافی بر خوردار نیستند .بر این اساس جوامع سرمایه داری با معضل خطیری روبرویند تولید زیاد و مصرف کم. اگر سرمایه داران به توزیع مجدد ثروت اضافی خویش در قالب اقدامات رفاهی داخلی بپردازند هیچ مشکل ساختاری جدی بروز نمیکند . اما سرمایه داران می کوشند تا سرمایۀاضافی خود را مجدداً در فعالیتهای سود آوری در خارج سرمایه گذاری کنند . که حاصل این امر امپریالیسم است. و مارکسیست لنینیست ها خصوصاًسرمایه داری مالی را منشاء اصلی جنگهای بین المللی می دانستند. هابسون می دانست که در توسعه طلبی خارجی اروپای اواخر قرن نوزدهم ،عوامل غیر اقتصادی هم دخیل بوده اند:نیروهای سیاسی ،روانی و مذهبی ،انسانی با وجود این وی تاکید می ورزید که عنصر اساسی امپریالیسم ،سرمایه داری مالی است که سایر نیروها را به صورت مجموعه منسجمی سازمان داده و فعال می سازد.
لنین امپریالیسم را سرمایه داری انحصاری میدانست به نظر وی این نوع سرمایه داری از چهار عامل ریشه می گرفت: تمرکز تولید در اتحادیه ها،کارتل ها ،سندیکا ها و تراست ها ، رقابت برای دستیابی به منابع مواد خام ، توسعه الیگارشی های بانکی،تبدیل سیاست استعمار کهن به مبارزه ای بر سر حوزه های منافع اقتصادی که طی آن ملتهای ثروتمند و قوی ملل ضعیفتر را استثمار می کنند.از نظر مارکسیست لنینیستها ،سرمایه داری مالی از انجا که منشاء امپریالیسم است ،منبع اصلی جنگهای بین المللی در عصر سرمایه داری نیز هست .
به نظر برخی اندیشمندان امپریالیسم در اشکال نوین همچنان ادامه دارد و نباید آن را به عنوان یک مساله تاریخی مطرح نمود. « استثمار و توزیع ناعادلانه قدرت در بین کشورهای حوزه جنوب و شمال حتی امروزه ادامه دارد و این خود شکاف میان آنان را بیش‌تر نموده است. عدم توسعه اقتصادی قوی در کشورهای حوزه جنوب باعث فقر، گرسنگی، بی‌سوادی و البته بیکاری شده است. امروزه رشد سریع جمعیت نیز ریشه‌کنی و مقابله با فقر را در کشورهای جنوب دشوارتر از گذشته نموده است و به نظر می‌رسد هر روزه این مبارزه سخت‌تر می‌شود.» [۱۴۳]
مبحث دوم- نحوه تعامل سرمایه داری و تروریسم
گفتار اول- نقش موثر تسلیحات نظامی در اقتصاد سرمایه داری
نظام سرمایه داری که اکنون یکه تاز اقتصاد جهان است و بی رقیب بر اریکه اقتصاد جهانی می تازد، بیش از سه قرن عمر دارد و دورانهای مختلفی را پشت سر گذاشته و بحرانهای گوناگونی را از سرگذرانده است. طی این مراحل با رقبای بعضاً قدرتمندی نیز در مبارزه بوده و تغییر و تحولاتی را نیز متحمل شده است. نخستین بحران بزرگ، بحران ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ بود که در اثر”اضافه تولید”یعنی مملو گردیدن بازار از کالاهایی که خریداری ندارد یا خریداران قدرت خرید آنها را ندارند، پدید آمد. به این معنا که بعد از یک دوره سودآوری اقتصاد آزاد به دلیل افزایش تولید و از بین رفتن تناسب عرضه و تقاضا، بازارها دچار بحران شدند. بحرانهای مهم دیگری نیز بر تحولات اقتصادی موثر بودند، ازجمله بحران ناشی از شوکهای نفتی که بواسطه تحریم نفتی اوپک از سال ۱۹۷۳تا ۱۹۷۴، انقلاب ایران در سال ۵۷ (۱۹۷۹)، و نیز شوک نفتی ناشی از جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۰پدید آمد. بحرانهای دیگری هم علاوه بر این بحرانها در گوشه و کنار جهان جریان داشته است ونهایتا با بحران های متناوب دهه ۸۰ و ۹۰ مواجه شده است.[۱۴۴] رقابت و مبارزات بین سرمایه داری و کمونیسم را هم که نهایتا به جنگ سرد منجر شد باید از مراحل بسیار مهم در طول حیات سرمایه داری دانست. اینگونه مسائل موجب ایجاد ساختارها و روش های ویژه ای در درون نظام سرمایه داری شده است که یکی از مهم ترین ابعاد آن وابستگی نظام سرمایه داری به صنایع نظامی است. «یکی از عناصر نظام بین‌المللی در سالهای پس از جنگ جهانی پدیده نظامیگری بوده است. این پدیده که در دهه اول پس از جنگ در چارچوب تقابل شرق و غرب روند تصاعدی به خود گرفته بود اثرات مخربی را بر ساختار سیاسی – اقتصادی داخلی کشورها و محیط بین‌الملل به جای گذاشت به طوری که تجارت اسلحه بخش عظیمی از روابط بین‌الملل را به خود اختصاص داده بود که مهمترین نتیجه آن استفاده بیشتر از ابزار قهرآمیز در حل بحرانهای بین‌المللی بوده است.»[۱۴۵]
این وابستگی به دلائل متعددی به وجود آمده است. در ابتدا نظام سرمایه داری که همه چیز را برمبنای اقتصاد بازار و تلاش برای کسب سود بیشتر توجیه می کند؛ برای حل بحرانهایی مانند اضافه تولید و یا دسترسی به بازارهای فروش گسترده و نیز دسترسی به مواد خام و منابع اولیه ارزان و حتی نیروی کار ارزان تر، با بهره گرفتن از نیروی نظامی به کشورگشایی و استعمار رو آورد. در مرحله بعدی مقابله با تهدید شوروی و کمونیسم موجب اتکای هرچه بیشتر سرمایه داری به نیروهای نظامی و تسلیحات شد. اما فروپاشی شوروی و یا جهانی شدن اقتصاد که موجب دسترسی مسالمت آمیز به بازارها و مواد خام شد، رشد روزافزون تسلیحات را متوقف نکرد.«بر خلاف تصوری که می‌شد بعد از پایان جنگ سرد مجتمع‌ نظامی – صنعتی از میان نرفت بلکه به سادگی خود را با تجدید سازمان داد در دوران حکومت کلینتون ۳ غول بزرگ تسلیحاتی(لاکهید مارتین،بوئینگ ورایتئون) هر ساله و معادل ۳۰ میلیارد دلار از پنتاگون عاید خود می‌کردند. هشدار آیزنهاور درباره سیطره مجتمع نظامی – صنعتی هنوز نیز مانند دهه ۱۹۶۰ حائز اهمیت است و به رغم انحلال پیمان ورشو بودجه نظامی ایالات متحده بیشتر از زمان آیزنهاور است.»[۱۴۶] مساله وابستگی سرمایه داری به صنایع نظامی دلائل اقتصادی خاصی دارد و منجر به نتایج خاصی نیز شده است که در این مبحث مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بند اول- سود کلان صنایع نظامی
یکی از مهم ترین دلائل رشد و توسعه صنایع نظامی سود کلانی است که در تولید تسلیحات نظامی وجود دارد. هیچ کالایی به اندازه این تسلیحات سوددهی ندارد. از آنجا که در اقتصاد سرمایه داری سود اصالت داشته و از مبانی آن محسوب می شود، لذا طبیعی به نظر می رسد که صنایع سودآوری مانند صنایع نظامی رشد و توسعه زیادی داشته باشد. «کشورهای سرمایه داری جهان پس از پایان جنگ جهانی دوم تصمیم به مسلح شدن دوباره و گسترش صنایع نظامی گرفتند ولی نه به خاطر تامین منافع اقتصادی بلکه بیشتر بعد سیاسی این مساله مورد نظر آنها بوده است. از اوائل دهه ۷۰ افزایش تولید وفروش تسلیحات این کشورها باعث تامین منافع اقتصادی آنها شده… جامعه سرمایه داری امروزه به خاطر رشد اختاپوسی صنایع تسلیحاتی و قدرت صاحبان مجتمع ها، قادر نیست پیشنهادات جدی و قابل اجرایی به منظورتشنج زدایی و خلع سلاح عمومی ارائه دهد و یا سیاستی برگزیند که موجب استقرار صلحی پایدار در جهان گردد.[۱۴۷]
تولید اسلحه برای شرکتهای تولید کننده فوق العاده سود آور است و دلیل آن هم فضای غیر رقابتی تولیدات نظامی است. در اصول اقتصادی بازار، فضای رقابتی کالاها به عنوان عمده‌ترین عامل در کاهش قیمت‌ها محسوب می‌شود.همیشه در کالاهای تولیدی انحصاری که بازار رقابتی برای آن وجود ندارد بیشترین سود نصیب تولید کننده می‌گردد. چرا که روند اصلی در تعیین قیمت خود شرکت تولید کننده است. حتی در کشورهای سرمایه داری که کل سیستم اقتصادی رقابتی است، تولیدتسلیحات و جنگ افزارهای نظامی رقابتی نیست و یااز ویژگی رقابتی حداقلی در میان معدود کارخانجات تسلیحاتی برخوردار است.این موضوع به ماهیت امنیتی صنایع نظامی برمی‌گردد که به علت سری بودن،بسته بودن و محدود بودن، رقابت بردار نیست. « برخلاف صنایع غیر نظامی که محصولات تولید شده پس از تولید وارد فضای رقابتی بازار می‌شود،کارخانجات تسلیحاتی پس از انعقاد قرارداد تولید محصولات خاص نظامی از قبیل، موشک، هواپیما، کشتیف تانک و… با دولت، به تولید می‌پردازند یعنی پس از برنده شدن قرارداد مربوطه و مشخص شدن قیمتهای نهایی کالاهای تولیدی، برای تحویل سلاحهای مذکور به دولت در موعد مقرر به تولید می‌پردازند. « در کشورهای صنعتی، دولتها خریدار منحصر به فرد کالاهای نظامی است هر چند که خریدها و تدارکات نظامی از سوی تعداد بی شماری از آژانسهای تدارکاتی انجام می‌یابد که هر یک سود خود را می برند ودرکل لایه‌های مختلف مجموعه‌های نظامی – صنعتی را تشکیل می دهند. اما در نهایت این دولت است که خریدار تمامی محصولات تولید شده نظامی است.البته این روندبه استثنای بخش معینی از تولیدات نظامی است که پس از تولید در داخل صادر می‌گردد.»[۱۴۸] بدیهی است که فقدان یک بازار اسلحه که قیمتها نتیجه فضای رقابتی باشد،بستر مناسب را برای عرضه کنندگان و تولیدکنندگان اسلحه جهت تعیین قیمتهای چندین برابر ارزش واقعی فراهم می اورد.
یکی از مهمترین نتایج فضای غیر رقابتی و محرمانه بودن قراردادهای نظامی این است که این قراردادها دولت را در استفاده از مزایای مناقصه علنی محروم می‌سازد و اختیارات عدیده‌ای که تفویض شده است بستر مناسبی را برای سوء استفاده و اختلاس در هر دو طرف قرارداد یعنی هم مقامات دولتی امضا کننده قرارداد و هم طرفهای ذینفع و بخشهای خصوصی فراهم می‌کند. اغلب این قراردادها سری و مخفیانه است که منجر به خریدهای نظامی با قیمتهای کلان می‌گردد. لذا دلیل عمده هجوم شرکت های مختلف در بخشهای خصوصی برای ورود به حوزه تسلیحاتی به این موضوع بر می گردد. که مراتب سودی چندین برابر سود حاصله از تولید غیر نظامی نصیب انها می کند. وجود این سود های سرشارو غیر قابل مقایسه با سایر حوزه های سود اوری است که عامل تعیین کننده در شکل گیری و تداوم فعالیت کارخانجات غول آسای اسلحه سازی به شمار می رود.[۱۴۹]
بند دوم- کنترل بحرانهای اقتصادی با توسل به صنایع نظامی
چنانکه ذکر شد نظام سرمایه داری دچار بحرانهای متعددی شده است. بحران ۱۹۳۰ که در نتیجه اضافه تولید به وجود آمد. بحرانهای ناشی از جنگ جهانی، بحران های ناشی از شوکهای نفتی دهه ۷۰ و ۸۰ ، بحرانهای دهه ۹۰ که بیشتر ناشی از رقابت اقتصادهای نوظهور جهانی بود و نهایتا بحرانهای بعد از ۱۱سپتامبر. برای مقابله با این بحرانها و حل کردن آنها راهکارهای گوناگونی اندیشیده شده و از روش های گوناگونی استفاده شده است اما سایه سنگین قدرت نظامی و راهکارهای تسلیحاتی بر تمامی این راهکارها دیده می شود.
۲-۱) کنترل اضافه تولید و تسلط بر بازار داخلی و بین المللی
بحران اقتصادی در نظر اول عبارت است از پیدا شدن “اضافه تولید” یعنی پرشدن بازار از کالاهائی که مشتریِ قادر به پرداخت ندارد. وقتی در بازار مشتری نباشد و کالاها فروش نرود طبعاً تولید کالاها نیز کاهش یافته و متوقف می‌شود و به دنبال آن تعطیل کارخانه‌ها و بیکاری وسیع و میلیونی کارگران بیش می‌آید که به نوبه خویش فروش کالاها را باز هم دشوارتر کرده و بر عمق بحران می‌افزاید. سیستم اعتباری سرمایه داری از کار باز می‌ماند، بدهکاران توان پرداخت بدهی خود را در سر موعد از دست می‌دهند. بهای سهام شرکت‌ها در بازار تنزل می‌کند، موسسات سرمایه داری یکی پس از دیگری ورشکست می‌شوند.به این ترتیب آنچه در نظر اول و گام نخست به صورت وجود کالای “زیادی” در بازار تظاهر کرده بود در سیر تکاملی خویش مجموعاً اقتصاد را درهم می‌ریزد و فاجعه‌ای پدید می‌آورد که به مراتب از شدیدترین سوانح طبیعی ویرانگرتر است. «در بحران بزرگی که در سال‌های ۱۹۳۳ – ۱۹۲۹ در گرفت، حجم تولید در جهان به ۴۴% رسید (کمتر از نصف میزان قبل از بحران شد) و بزرگ‌ترین کشورهای سرمایه داری از نظر حجم تولید به سطح ۲۰ یا ۳۰ سال پیش از بحران برگشتند. چهل میلیون نفر کارگر از کار بیکار شده به خیابان‌ها ریخته شدند، هزاران مؤسسه ورشکست گردید. زیانی که از این بحران به اقتصاد جهانی وارد شد بیش از خسارات ناشی از جنگ اول جهانی بود. لبهٔ تیز بحران و نیروی ویرانگر آن عمدتا متوجه کارگران و تولیدکنندگان و سرمایه داران کوچک بوده است.»[۱۵۰]
به طور کلی مساله اضافه تولید به این دلیل ایجاد می شود که سود ناشی از تولید کالاهای مصرفی مجددا در تولید همان کالاها سرمایه گذاری می شود اما بعد از مدتی با اشباع بازار مصرف مواجه می شوند و یا در بازار داخلی مصرف کننده ای ندارند یا مصرف کنندگان قدرت خرید آنها را ندارند. تولید تسلیحات وصرف هزینه در این بخش موجب کنترل اضافه تولید درسایر بخشهای اقتصاد می گردد. «سطح بالای هزینه نظامی به معنای آن است که دولت کنترل بخش مهمی از سرمایه و سود را در دست گرفته است یعنی آن میزان از ارزش اضافی که در غیر این صورت به سمت سرمایه گذاری سودآور حرکت می کرد. نتیجه این بود : ۱- بخشی از سود قابل سرمایه گذاری که در غیر این صورت راکد می ماند در فرایند تولید مجددا سرمایه گذاری می شد حتی اگر نرخ عمومی سود پایین بود. ۲- کالاهای نظامی تولید شده به وسیله این نوع سرمایه گذاری دولتی نه از سوی محصولات مصرفی اقتصاد غیر نظامی مورد رقابت قرار می گیرد ( و به همین دلیل قیمت و نرخ سود آنها پایین نمی آید و نه دیگر مساله اضافه تولید بحران ساز می شود) و نه به شکل ابزارهای تولید درمی آید که به افزایش نسبت سرمایه به کار در سراسر اقتصاد بینجامد ( و به این ترتیب بار دیگر مانع از سقوط نرخ سود می شود) در عوض، آنچه تولید می شود کالاهایی است که به کار ویران کردن می آید ( یعنی مصرف نامولد) . هزینه های زیاده از حد تسلیحاتی اثری متناقض بر اقتصاد دارد. از یک سو موجب کند شدن نرخ سود کوتاه مدت می شود و از سوی دیگر شرایطی را به وجود می آورد که نظام را از گرفتار شدن در دام بحران عظیم می رهاند.»[۱۵۱]
تولید تسلیحات به معنای افزایش قدرت نظامی کشور تولید کننده است. افزایش قدرت نظامی به معنای بالا رفتن قدرت تاثیرگذاری در چانه زنیهای اقتصادی نیز هست و تاریخ مبادلات اقتصادی به خوبی این مساله را نشان می دهد. «مدیریت آمریکا در نیمه دوم قرن۲۰ که تنها ابر قدرت اقتصادی جهان بود، از روی تحکم نبود بلکه این کشور رهبر بلامنازعی بود که نمی شد او را نادیده گرفت. هرکس می خواست موفق شود به آمریکا نیاز داشت. آمریکا جلوی تهدیدات نظامی خرس شوروی و اژدهای چین ایستاده بود. شبح قدرت نظامی سبب می شد که دیگران همکاری کنند یا به همکاری اقتصادی تن دردهند.»[۱۵۲] نه تنها در دوران جنگ سرد بلکه بعد از این دوران نیز کشورها برای دستیابی به منابع مواد اولیه و نیز گسترش بازار فروش خود به اقدامات نظامی دست زده اند. «آغاز بحران اقتصادی دهه ۷۰ فشارهای جدیدی را برای بالاتر بردن هزینه های نظامی وارد کرد. همین که هرکدام از ابرقدرتها اهرم اقتصادی حفظ سرکردگی خود را در حوزه نفوذ خود از دست بدهد تمایل به گرفتن ژست نظامی افزایش می یابد. ایالات متحده احساس می کرد که تنها راه برای اعاده رهبری پیشین خود بر “جهان آزاد” به نمایش درآوردن توانایی مداخله نظامی این کشور در هر نقطه از جهان است.»[۱۵۳] علاوه بر این، توسعه صنایع نظامی و جذب بودجه دولتی در این بخش به صورت غیرمستقیم موجب رونق سایر بخشهای اقتصاد نیز می شود. زیرا آن بخش از سود حاصل از فروش تسلیحات به دولت که به کارکنان کارخانه ها و نیز به سایر صنایع وابسته تزریق می شود، وارد سرمایه در گردش بازار شده و نرخ عمومی سود را افزایش می دهد. «با تضمین سودآوری صنایع غیرنظامی ایالات متحده به وسیله هزینه های تسلیحاتی در سرمایه داری دولتی این کشور،‌ محیط اقتصادی بین المللی چنان آماده شد که سرمایه های مختلف اروپایی هم توانستند به نحو سودآوری سرمایه گذاری کرده، بازارهایی را بدون نیاز به تصرف مناطق جدید به دست آورند.» [۱۵۴]
۲-۲) اشتغالزایی
یکی از نتایج مهم سرمایه گذاری نظامی کاهش نرخ بیکاری و در نتیجه افزایش سطح رفاه است. هرچند سرمایه گذاری در بخش تسلیحات هیچگاه به منظور رفع بیکاری صورت نمی گیرد بلکه هدف عمدتا سوداندوزی هرچه بیشتر دولت و صاحبان سرمایه است نه بهبود وضع زندگی مردم؛ در عین حال «سرمایه گذاری در این بخش موجب استخدام دهها نفر در بخشهای جنبی و وابسته به صنایع تسلیحاتی خواهد شد. به عبارت دیگر اگر این بخش از صنایع وجود نداشت، مطمئنا شمار بیکاران در آمریکا و سایر کشورهای سرمایه داری در سالهایی که جنگی نبود در مرتبه بسیار بالاتری قرار می گرفت.»[۱۵۵] به همین دلیل دولتها تمایل زیاد برای استفاده از توسعه صنایع نظامی و تسلیحاتی جهت کنترل بحرانهای اقتصادی نشان داده اند.
کاهش نرخ بیکاری با به کارگیری افراد در کارخانه های اسلحه سازی و سایر صنایع وابسته به این کارخانه ها، بعد از جنگ جهانی دوم اوج گرفت. «دهه ۵۰ شاهد تحولات مهمی در اقتصاد سیاسی آمریکا به ویژه افزایش نقش هزینه های نظامی، بالا رفتن حجم کمکهای خارجی و نوعی کسری دائمی در تراز پرداختها بود. وقوع دو حادثه مهم یعنی دستیابی شوروی به بمب اتمی در سال ۱۹۴۹ و درگرفتن جنگ کره در سال ۱۹۵۰ موجب نظامی گرایی جنگ سرد و متعاقب آن افزایش هزینه های نظامی آمریکا شد. مخارج واقعی تا سال ۱۹۵۲ به بیش از سه برابر رسید و در سال ۱۹۵۳ بالغ بر ۱۰% تولید ناخالص ملی کشور شد. میراث کینز گرایی دهه ۱۹۳۰، تعهد بعد از جنگ به حفظ سطوح بالای اشتغال و لزوم مخارج چشمگیر نظامی به صورت یک سیاست ملی نسبتا منسجم درآمد.»[۱۵۶] اساس پیدایش “مجتمع عظیم صنایع نظامی آمریکا” از اینجا و از این شیوه تفکر نشأت گرفت. برای روشن شدن اهمیت و نقش این مجتمع در اقتصاد و سیاست آمریکا باید گفت که ۶۰ درصد تولیدات صنعتی در کشور آمریکا به این موسسه اختصاص دارد و ۲۴۰ هزار موسسه بزرگ در آمریکا در خدمت این تشکیلات قرار دارد.[۱۵۷]
به این ترتیب در جهان سرمایه داری، به مرور زمان و خصوصا بعد از جنگ سرد برای کنترل بحرانهایی مانند اضافه تولید و یا بیکاری، وابستگی شدیدی به صنایع نظامی ایجاد شده است. این وابستگی هم از سود کلان حاصل از این صنایع برای غولهای عظیم نظامی- صنعتی که دارای قدرت و نفوذ بسیار زیادی هم هستند، ناشی شده است و هم از جهت تاثیر گسترده این صنایع بر سایر بخش های اقتصاد نشات می گیرد. نتیجه چنین وابستگی عمیق و پیچیده ای هم این است که کاهش تولیدان نظامی آسیب جدی به کل سیستم وارد خواهد آورد. به همین دلیل هرگونه تلاشی برای کنترل هزینه های سرسام آور نظامی با موانع جدی روبرو می شود. اما تولید روزافزون تسلیحات، خود موجب بروز بحرانهای دیگری می شود. «اکنون ما در مقابل وضعیتی تازه و در عین حال بی نظیر قرار داریم. در گذشته بحران در نتیجه اضافه تولید کالاهای مصرفی بروز می کرد، اما، امروز جهان با اضافه تولید اسلحه و دلار روبرو است و میان این دو یک رابطه تنگاتنگ دیالکتیکی برقرار است، بدین شکل که، اضافه تولید اسلحه به وسیله دلار حمایت می شود و اضافه تولید دلار به مصرف اسلحه می رسد.»[۱۵۸] سلاحهای تولید شده ناگزیر باید به فروش برسد تا سودآوری داشته باشد. بازار فروش تسلیحات نیز مانند هر کالای دیگری نیازمند مصرف کنندگانی است که خریدار آن باشند. تولید روزافزون تسلیحات نیاز به فروش و مصرف مداوم این کالاها را ایجاد می کند. تسلیحات نظامی با سایر کالاهای تولید شده صنعتی، تفاوتهای بسیار اساسی دارد. سایر کالاها در شرایط ثبات و آرامش امکان فروش و سودآوری بیشتری دارند در حالی که تنها مورد مصرف تسلیحات نظامی، شرایط بحرانی مانند جنگ و منازعات داخلی و بین المللی است. تداوم چرخه تولید صنایع نظامی، مستلزم وجود و حتی افزایش بحرانهایی از این دست است. حتی اگر قائل به این مساله باشیم که در شرایط صلح و ثبات نیز تولید و مصرف تسلیحات جهت تقویت بنیه دفاعی و امنیتی ضروری است باید توجه کنیم که اولاً- میزان مصرف تسلیحات در این شرایط به حد مطلوب و لازم نخواهد بود. ثانیاً- در شرایطی که صلح و ثبات حکمفرما باشد، تولیدات و هزینه های گزاف نظامی موجب واکنش افکار عمومی و آن دسته از منابع قدرت که در سود صنایع نظامی سهم ندارند، خواهد شد.
گفتار دوم- تاثیر متقابل سرمایه داری و تروریسم
رشد و توسعه تروریسم بین المللی که اوج آن را در رویداد ۱۱ سپتامبر شاهد بودیم، تاثیرات گسترده و متفاوتی بر جهان سرمایه داری داشته است. هرچند تاثیرات منفی آن همچون سقوط نرخ ها در بازار بورس و کاهش سرمایه گذاری ها برای مدت زمانی اندک و … قابل انکار نیست. اما اکنون با گذشت حدود یک دهه از این واقعه و روشن شدن تاثیرات بلند مدت آن بر جهان، تحلیل و بررسی نتایج این حملات می تواند به صورت جامع تری صورت گیرد. چنانکه ذکر شد به نظر می رسد که در ورای تاثیرات منفی سطحی که از این رویداد ناشی شده بود، جریاناتی وجود داشت یا به وجود آمد که موجب شد تاثیرات و نتایج مثبتی از توسعه تروریسم بین المللی و تداوم آن بعد از ۱۱سپتامبر[۱۵۹] ( از جمله حملات تروریستی مکرر در افغانستان و عراق) برای اقتصاد سرمایه داری حاصل شود. در این گفتار سه مورد از مهم ترین تاثیرات مثبت تروریسم بین المللی بر اقتصاد سرمایه داری مورد بررسی قرار می گیرد.
بند اول – توجیه بودجه های کلان نظامی
چنانکه در گفتار قبل مشخص شد، مساله وابستگی جهان سرمایه داری به هزینه های نظامی برای حل بحرانهایی که ریشه در ساختار این نظام داشته اند و به صورت مداوم تهدیدی برای ثبات و سودآوری اقتصاد به شمار می آیند، موجب افزایش روزافزون هزینه های نظامی در جهان شده است. برای افزایش هزینه های نظامی، که باید به تصویب مراجع مختلفی برسد و نیز افکار عمومی نیز باید تا حد زیادی موافق آن بوده و از این هزینه ها حمایت کنند؛ مقدمات و توجیهات ابتدایی لازم و ضروری است. «مجتمع های نظامی – صنعتی درشرایطی امکان رشدبیشتری دارند که اولا- یک سری تهدیدات امنیتی وجود داشته باشد ثانیا- یک نوع انطباق ذهنی بین تولید کنندگان امنیت (شرکت های تسلیحاتی)ومصرف کنندگان امنیت(خریداران)در حوزه ابزارهای ویژه نظامی به منظور ارتقائ سطح امنیتی وکاهش سطح تهدیدات به وجود آید. در واقع تلاش اصلی عوامل داخلی وبین المللی این مجموعه در این است که بتواندبا بهره گیری از ابزارهای ممکن خواه منطق استراتژیک خواه اعطای رشوه،این انطباق را -هرچند ساختگی- به وجود اورد. مبنای اصلی در شکل‌گیری مجتمع‌های نظامی – صنعتی وجود «ترس امنیتی» و یا «باور» به آسیب پذیری امنیتی نظامی می‌باشد. به عبارتی اصل شکل‌گیری این مجتمع در پاسخ به چالش‌‌های امنیتی پیرامونی بوده است. بر همین اساس است که گفته می‌شود در «اصل» شکل گیری مجتمع‌های نظامی – صنعتی الزاماً نیت منفی وجود نداشته بلکه به طور مشروع در پاسخ به دفاع از حیات سیاسی کشور ایجاد می‌شود و اصل شکل‌گیری آن با منافع اقتصادی عناصر درونی مجتمع قابل توضیح نیست بلکه در ابتدا «نیازهای واقعی» یک کشور پایه‌های ایجاد مجتمع‌ها را تشکیل می‌دهند وهمین نکته مهم در «تداوم» چرخه مجتمع‌های نظامی – صنعتی تاثیر گذار است. به عبارتی دیگر در تداوم چرخه این مجتمع‌ها منافع اقتصادی گروهی در یک کشور بر منافع اکثریت مردم آن کشورها ارجحیت داده می‌شود. یعنی «احساس تصنعتی» از ترس امنیتی را جایگزین «احساس واقعی» نمایند. از اینجا به بعد منفی شدن عملکرد مجتمع‌ها عیان می‌شود و یک سری «نیازهای تصنعی» جایگزین «نیازهای واقعی» می‌شود تا «ضرورت» فعالیت مجتمع‌ها درکسب منافع اقتصادی – با «مشروعیت» فعالیت آن همساز شود. که اصطلاحا به آن «نظامیگری» گفته می‌شود. در دهه ۱۹۵۰ استراتژی اصلی این مجتمع‌ها به بهره‌گیری از خطرات و تهدیدات ناشی کمونیسم شوروی معطوف بود. هیجانات کمونیستی در دهه ۱۹۵۰ غیر قابل تصور بود. بیشتر این هیجانات و احساسات علیه کمونیسم از گزارشات تحریک آمیز مجتمع‌های نظامی- صنعتی ناشی می‌شد. لذا کسانی که در صدد توجیه هزینه های نظامی هستند محیطی را ترویج می‌کنند که رقابت‌های امنیتی جایگزین رقابت های اقتصادی گردد.»[۱۶۰]
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، وجود تهدید کمونیسم و خصوصا تهدید نظامی شوروی باعث همکاری بین المللی منسجمی می شد. «بیشتر رهبران اروپا هنگام بررسی پیوستن به این نظام [اقتصادی] ساخته شده به دست آمریکا عمیقا نگران تاثیرات سیاسی حضور قدرت نظامی اتحاد شوروی در قلب اروپا بودند.»[۱۶۱] اما با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی دیگر هیچ رقیب قدرتمند و دشمن مقتدری که بتواند موجب اتحاد درونی جبهه سرمایه داری و حمایت همه جانبه از نظامیگری شود وجود ندارد. «نظام سرمایه داری و دموکراسی اکنون در دورانی منحصر به فرد به سر می برد که در عمل رقیبی کارآمد ندارند که ذهن مردمشان را به خود مشغول دارد و وفاداری شان را برانگیزد. این را پایان تاریخ نامیده اند. دموکراسیهای بزرگ نظام سرمایه داری در معرض تهدید سازمان یافته ای قرار ندارند. هیچکس آن قدرت را ندارد که به یکی از آنها حمله کند آن را فتح نماید. تهدید نظامی قابل قبولی مورد توجه آمریکا نیست که حتی ارتش آمریکا هنگام توجیه بودجه های خود بتواند در تصور خود بگنجاند. … فاتحان قدرتمند خارجی می توانند گروه های متضاد را یکپارچه نگه دارند. تهدید بیرونی کمونیسم کشورهای درون جبهه آمریکا را متحد ساخت… نظامهای اجتماعی برای اینکه عمری دراز داشته باشند باید از پشتوانه یک جهان بینی وحدت بخش نیرومند برخوردار باشند… در نیم قرن گذشته این جهان بینی سرمایه داری نبود که اقتصاد سرمایه داری را یکپارچه نگه می داشت بلکه ترس از کمونیسم و در پی آن قدرت و رهبری آمریکا بود… هنگامی که هم تهدید بیرونی و هم جهان بینی وحدت بخش از بین برود گام بعدی این است که وحدت از راه برگرداندن خشم عمومی به سوی جمعی از مردم مورد نفرت و تحقیرداخلی تامین شود.»[۱۶۲] جنگ افروزی و دخالت های نظامی آمریکا به عنوان سکاندار اصلی کشتی سرمایه داری در نقاط مختلف جهان را هم با این دیدگاه می توان تحلیل کرد.[۱۶۳] درگیری کشور در یک جنگ تمام عیار و وجود یک دشمن مقتدر که منافع حیاتی کشور را تهدید می کند، دلیل موجه و قابل قبولی برای هزینه های نظامی بالا و رشد صنایع نظامی است.
اما بعد از مدتی به دلائل مختلف، این جنگها کارایی خود را در این مورد از دست می دهند. زیرا از طرفی هیچ یک از کشورهای دشمن آن قدر قدرتمند نیستند که به اندازه کافی تهدید به حساب آیند و از طرف دیگر با پیشرفت و توسعه صنایع نظامی و دستیابی به بمب های هسته ای و تسلیحات بیولوژیک، هرگونه اقدامی که خطر جنگ هسته اس را افزایش دهد، بسیار غیرعقلانی است. «در عصر اتمی انگیزه جنگ مثل همیشه قوی است اما حتی دیوانه ترین سرمایه دار یا بوروکرات هم توانایی درک این نکته را دارد که جنگ اتمی به جای آنکه دست اندازی به حجم جدیدی از سرمایه را امکان پذیر سازد به نابودی انباشتهای وسیع موجود منجر خواهد شد…گرچه سرمایه های دولت ملی جرات فرونشاندن این فشارها [فشارهای اقتصادی] را از طریق تبدیل جنگ سرد به جنگ گرم نداشتند اما در هرحال ناگزیر از یافتن راه دیگری برای تخفیف این فشارها بودند.»[۱۶۴]
گسترش و رشد تروریسم بین المللی از این جهت دارای منافع عظیمی برای جهان سرمایه داری بوده است. درست است که یک دشمن ابرقدرت دیگر وجود ندارد که نیازی ضروری برای مقابله با آن وجود داشته یاشد، اما تهدید بسیار خطرناک تر و مهیب تری به نام تروریسم بین المللی به وجود آمده است که هرگونه هزینه نظامی و امنیتی را برای حفظ موجودیت و دفاع از منافع حیاتی سرمایه داری توجیه می کند. افزایش بی نظیر هزینه های نظامی در جهان بعد از وقوع حملات ۱۱ سپتامبر نیز موید این ادعا است.[۱۶۵] موسسه تحقیقات صلح بین الملل واقع در استکهلم در گزارشهای سالانه خود آورده است که: «بودجه نظامی امریکا در سال ۲۰۰۶ به ۴۳۹ میلیارددلاررسید. هزینه های نظامی جهان در این سال به میزان ۱۱۴۵ میلیارددلاربودکه حدود۵/۳درصدافزایش نسبت به سال۲۰۰۵و۳۷درصدافزایش درطول ده سال، ازسال۱۹۹۷درپی داشته است. این بودجه در سال ۲۰۰۷ به ۱۲۱۴ میلیارددلاررسید. در این میان آمریکا مسئول حدود۸۰ درصداین افزایش است. ایالات متحده در سال ۲۰۰۶ حدود ۴۸ درصد کل تجارت جهانی اسلحه را به خود اختصاص داد. انگلیس وفرانسه در رده های دوم وسوم قرارداشتند.»[۱۶۶] این روند فزاینده در سالهای بعد نیز ادامه داشته است. «درسال ۲۰۰۷، رقم بی سابقه ۱۳۳۹ میلیارد دلار در بخش نظامی هزینه شد. براساس همین گزارش، آمریکا در این سال با ۵۴۷ میلیارد دلار هزینه نظامی، تقریباً نیمی از کل هزینه نظامی جهان را به خود اختصاص داد. پس از آمریکا، به ترتیب انگلیس، چین، فرانسه، ژاپن، آلمان و روسیه، بیشترین هزینه ها را در بخش نظامی داشته اند.» [۱۶۷]
بر طبق گزارش همین موسسه، « هزینه های نظامی جهان در سال ۲۰۰۸ به میزان یک تریلیون و ۴۶۴ میلیارد دلار بوده است. بر اساس تخمین ها هزینه نظامی جهان در سال گذشته به یک تریلیون و ۴۶۴ میلیارد دلار رسید که این میزان نسبت به رقم سال ۲۰۰۷ آن یک افزایش ۴ درصدی را نشان می دهد.همچنین ، میزان هزینه های نظامی جهان نسبت به سال ۱۹۹۹، ۴۵ درصد افزایش داشته است. بر اساس تحقیقات سالیانه این مؤسسه، آمریکا با بیشترین هزینه نظامی ۵۸ درصد از افزایش هزینه ها را بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۸ داشته و افزایش هزینه های نظامی آن طی این دوران به ۲۱۹ میلیارد دلار رسیده است. چین و روسیه به ترتیب با افزایش ۴۲ و ۲۴ میلیارد دلاری هر دو تقریباً هزینه های نظامی خود را طی این یک دهه سه برابر کرده اند. همچنین دیگر کشورها شامل هند، عربستان سعودی، رژیم اسرائیل، برزیل، کره جنوبی، الجزایر و انگلیس سهم عمده ای در افزایش هزینه های نظامی در جهان داشته اند.»[۱۶۸] «در این گزارش آمده است که ایده مبارزه با ترویسم بسیاری از کشورها را به سمت افزایش هزینه های نظامی سوق داده تا بتوانند این افزایش را از این طریق توجیه کنند. به نوشته این مؤسسه جنگ درافغانستان و عراق به تنهایی سبب شده است تا آمریکا ۹۰۳ میلیارد دلار در آنها هزینه کند. طی دهه گذشته،بودجه نظامی کشورها ۴۵ درصد افزایش یافته است. سرمایه گذاری و هزینه کشورها در بخش تسلیحات نظامی در دهه گذشته ۴۵ درصد رشد داشته است. بر اساس گزارش موسسه بین المللی تحقیقات صلح استکهلم، تنها درسال گذشته هزینه کشورها در بخش نظامی، ۶ درصد رشد داشت. دراین گزارش آمده است. جنگ افغانستان و عراق موجب شد که آمریکا در راس کشورهایی باشد که بیشترین هزینه نظامی را درجهان به خود اختصاص دهد. میزان هزینه های نظامی آمریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ، ۵۹ % افزایش یافته است. ۶۳ درصد از ۱۰۰ شرکت برتر تولید کننده تجهیزات نظامی جهان در آمریکا و همچنین اروپای غربی قرار دارند که درسال ۲۰۰۶ حجم فروش آن ها ۲۹۲ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار برآورد شد. سهم شرکت های آمریکایی در این خصوص ۴۱ و سهم شرکت های اروپایی ۳۴ بود.»[۱۶۹]
وجود منطق استراتژیک در پیشبرد یک برنامه تسلیحاتی امری بسیار کارساز می‌باشد. زمانی که دولتی برای تقویت و پیشرفت بنیه دفاعی ملی خویش از حمایتی گسترده – هر چند زودگذر- برخوردار است، نیاز به ارائه مباحث استراتژیک طاقت فرسا جهت قانع نمود افکار عمومی و حمایت های سیاسی نمی‌بینند. بعد از جنگ سرد، حادثه ۱۱ سپتامبر و تداوم تروریسم بین المللی بعد از آن تنها دلیلی بود که توانست این حمایت همه جانبه را حتی در سطح جهانی، ایجاد کند.
بند دوم – افزایش فروش تسلیحات

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ب.ظ ]




مبانی نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه
امروزه یکی از مسائل، مهم و اساسی سازمان‌ها در محیط رقابتی و نامطمئن، عامل مدیریت آن‌هاست. با توجه به این که در دنیای کنونی در پشت هر ماشین بزرگ اقتصادی نام یک مدیر به چشم می‌خورد، بدون شک اعمال مدیریت اثربخش و کارآ ضامن موفقیت سازمان در رسیدن به اهداف و راهبردهای خود است (فردی‌آذر، ۱۳۸۰). در این میان نیاز به مدیریت ویژه در دانشگاه‌ها و مراکز علمی به دلیل نقش بسیار مهم این مراکز به لحاظ تعلیم و تربیت نیروی انسانی متخصص، اهمیت بسیاری دارد (فتاح، ۱۳۷۸).
موفقیت یا عدم موفقیت هر سازمان را مدیریت هوشمندانه و سازماندهی برتر امور آن تعیین می‌کند. فلسفه وجودی مدیریت در تربیت بدنی و ورزش بیانگر این حقیقت است که مقوله تربیت بدنی و ورزش به عنوان یک تشکیلات گسترده و در عین حال پیچیده، نیاز به مدیران ماهر و کارآمد در سطوح مختلف دارد (کوزه‌چیان، ۱۳۷۹).
مدیران ورزشی در عرصه سازمان‌های ورزشی دارای جایگاه والا و پراهمیتی می باشند و نقش آنان چنان مهم است که از آن‌ ها به عنوان محور اصلی و سکاندار سازمان‌های ورزشی نام برده می‌شود. مدیران با اتکا به دانش، تجربیات و اطلاعات خویش نقش اصلی را در جهت رساندن ورزشکاران به سکوهای افتخار ایفا می‌کنند. درست به همان اندازه که برنامه‌های تربیت ورزشکاران مهم است، برنامه تربیت مدیران نیز باید مهم باشد. اهمیت نقش مدیران در تربیت و موفقیت ورزشکاران، لزوم شناخت وضعیت و توانایی‌های آنان و متعاقبا توسعه آن‌ ها را ضروری می‌سازد. توسعه توانایی‌های مدیران بدون بهره‌گیری از یک سیستم نظارت و ارزیابی عملکرد امکان‌پذیر نیست. بازخورد ۳۶۰ درجه یکی از سیستم‌های ارزیابی جدید است که با مزایای بیشتر نسبت به سایر روش‌های ارزیابی، می‌تواند این امکان را فراهم کند.
از آن جایی که ارزیابی هر کاری بدون شناخت از تمام جوانب آن، از اثربخشی آن می‌کاهد؛ ابتدا باید با مدیر، مدیریت، مفاهیم و ابعاد آن آشنا شد تا بتوان بهتر آن را مورد ارزیابی قرار داد. بنابراین در این فصل ابتدا به مفاهیم مدیریت، فلسفه مدیریت، نقش مدیر، مهارت‌های مدیر، شیوه‌های رفتاری مدیر، ویژگی‌های مدیر موفق و معیارهای ارزیابی او پرداخته شده است. در ادامه با اشاره به ضرورت ارزیابی مدیران، مبانی نظری ارزیابی عملکرد کورد بررسی قرار گرفته و با مقایسه سیستم‌های ارزیابی سنتی و جدید، روش ارزیابی بازخورد ۳۶۰ درجه به عنوان یک روش جدید شرح داده شده است. در این راستا از پژوهش‌های مختلفی در این زمینه استقاده گردید. اگرچه پژوهش مورد استفاده با سازمان‌بندی‌های متفاوتی به موضوع پرداخته‌اند، اما تلاش شده است تا حد ممکن اطلاعات در چند بخش مشخص و متجانس ارائه گردد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۲- مدیر کیست؟ مدیریت چیست؟
مدیر عبارت از کسی است که دارای ابواب جمعی و فهرست زیر مجموعه بوده و علاوه بر خود مسئول کار دیگران نیز می‌باشد. بنابراین مدیر تنها به وزیر وزارتخانه یا مدیر عامل یک سازمان گسترده و رئیس یک اداره اتلاق نمی‌شود بلکه مسئول یک شرکت یا اداره کوچک، سرپرست یک کارگاه و مسئول یک بخش و یا یک قسمت و گروه نیز خود مدیر بشمار می رود و وظیفه مدیریت را بردوش می‌کشد. مدیریت چیست؟ از مدیریت تعریف‌های گوناگونی ارائه شده از جمله: ۱- هنر همانگ ساختن یک مجموعه و هدایت آن بسوی مقصد مطلوب را مدیریت گویند. ۲- هنر اداره کردن و به کارگیری مجموعه امکانات و استعدادهای مادی و معنوی در یک سازمان را بر اساس آگاهی‌های مناسب برای رسیدن به اهداف تعیین شده سازمانی مدیریت گویند. ۳- هنر سامان بخشی، سازماندهی، هماهنگ و همسوسازی، رهبری و کنترل فعالیت‌های دسته جمعی برای نیل به هدف‌های مطلوب و مورد نظر با حداکثر کارایی و بازدهی را مدیریت می‌گویند. ۴- فن سازماندهی، سامان بخشی، بسیج و کنترل نیروهای انسانی و به کارگیری آن‌ ها در راستای اهداف از پیش تعیین شده سازمانی را مدیریت گویند. مدیریت را برخی هنر و برخی علم می‌دانند در حالی که مدیریت آمیزه‌ای از علم و هنر و تجربه است. از ویژگی‌های مدیریت به کارگیری همه امکانات و استفاده از همه استعدادها و قابلیت‌های موجود و جلوگیری از هرز و هدر رفتن نیروها، توامندی‌ها و امکانات و سرعت عمل بخشیدن به اقدامات و عملکردها می‌باشد. علم عبارت از یکسری حقایق و دانش‌هایی است که تحت نظم و قاعده بوده و قابل اثبات هستند. آشنایی به قوانین حاکم میان پدیده‌ها را علم نامند. میزان موفقیت یا عدم موفقیت هر دستگاهی بستگی تام و تمام به نحوه مدیریت آن دستگاه دارد (احمدی جود، ۱۳۸۸).
مدیریت ورزشی مانند تمام گرایش‌های مدیریت علمی با سود بردن از چارچوب‌های علم مدیریت تبیین می‌شود. آگاهی از دانش مدیریت برای مدیران ورزشی در جهت اداره بهتر امور و وظایف محوله امری لازم و ضروری است. مدیریت ورزشی در استانداردهای امروزی ورزش به دو شکل قابل مشاهده است: ۱- حیطه‌ای که حاکی از تلاش حرفه‌ای است و در آن مشاغل متنوع مدیریتی مرتبط با ورزش وجود دارد.
۲- حوزه ای است که بر کسب آمادگی حرفه‌ای از طریق آموزش یک رشته تحصیلی اشاره دارد و در بسیاری از مؤسسات آموزش عالی دیده می‌شود (سجادی، ۱۳۷۸).
۲-۳- وظایف مدیریتی
وظایف مدیریتی یک مدیر، فرآیندی است که از آن برای جهت دادن به برنامه‌های ورزشی به سوی هدف‌های تعیین شده، استفاده می‌شود. در بحث وظایف مدیریت از پنج وظیفه اصلی سخن به میان آمده است:

    1. برنامه‌ریزی
    1. سازماندهی
    1. به کار گماردن
    1. رهبری/هدایت
    1. نظارت/کنترل

البته غیر از تقسیم بندی فوق نویسندگان مختلف تقسیم‌بندی‌هایی دیگری نیز ارائه داده‌اند. برای نمونه لوترگیولیک وظایف هفت گانه‌ای به شرح ذیل برای مدیریت بیان کرده است :

    1. برنامه‌ریزی
    1. سازماندهی
    1. به کار گماردن
    1. هدایت
    1. هماهنگ کردن
    1. گزارش دادن
    1. بودجه بندی

برخی دانشمندان مدیریت موضوع ایجاد انگیزه و نوع آوری را به عنوان دو وظیفه مدیریت دانسته و برخی دیگر بودجه‌بندی، گزارش دادن و به کار گماردن را جزوء وظایف اصلی مدیریت نمی‌دانند و بسیاری نیز هماهنگی را به جای وظیفه مدیریت، هدف مدیریت به حساب می‌آورند. برچ[۱] در کتاب معروف خود «اصول و تجربه مدیریت» مدیریت را در چهار عنصر خلاصه می‌کنند که عبارتند از برنامه‌ریزی، کنترل، هماهنگی و ایجاد انگیزه. فایول نیز وظایف پنجگانه‌ای برای مدیریت قائل است که عبارتند از: برنامه‌ریزی، سازماندهی، هدایت، کنترل و هماهنگی.
با توجه به اینکه هماهنگی بیش از آنکه یک وظیفه باشد، هدف مدیریت محسوب می‌گردد؛ می‌توان وظایف اصلی مدیریت را در پنج عامل برنامه‌ریزی، سازماندهی، تأمین نیروی انسانی، هدایت و کنترل خلاصه کرد ( تولایی، ۱۳۸۶).
۲-۳-۱- برنامه‌ریزی
زمانی مدیر نیازمند برنامه‌ریزی است که جدول برنامه‌های یک ترم تحصیلی را تنظیم کند، هدف‌های یک ترم تحصیلی را مشخص کند، تدارکات لازم را برای مسابقات ورزشی دانشگاهی و امثال آن فراهم نماید.
از طریق برنامه‌ریزی، پیش بینی می‌شود چه اقدامی باید صورت گیرد، ترتیب آن‌ ها چگونه باید باشد و چه کسی یا کسانی باید انجام امور را بر عهده گیرند. برنامه‌ریزی یعنی تعیین هدف‌ها و اتخاذ تصمیمات جدید درباره اینکه این اهداف با چه ترتیب و یا چه نتیجه‌ای محقق شوند. برنامه‌ریزی یکی از ارزنده‌ترین عوامل کسب موفقیت مدیران است (دباغیان، ۱۳۷۵).
محاسن برنامه‌ریزی
برنامه‌ریزی در هر سازمان محاسن زیادی دارد که مهمترین آن‌ ها به شرح ذیل است:
۱-تحقیق اهداف سازمان.
۲-برنامه‌ریزی، به ایجاد فرصت برای اجرای تصمیم‌ها کمک می‌کند.
۳-برنامه‌ریزی به اجرای منظم طرح‌ها و تحقق اهداف سازمان کمک می‌کند.
۴-برنامه‌ریزی عامل تطبیق رشد سریع فن‌‌آوری محیط با سازمان.
۵-برنامه‌ریزی موجب تسریع رشد اقتصادی در سطح کلان می‌شود.
۶-برنامه‌ریزی به تقویت روحیه کار گروهی کمک می‌کند و به افزایش کارآیی سازمان می‌ انجامد (ابی زاده،۱۳۹۱).
۲-۳-۲- سازماندهی
سازماندهی یکی از وظایف مدیریت، و شامل فعالیت‌هایی برای طراحی ساختار سازمانی، تعیین مسئولیت افراد و شرح وظایف آن‌ ها، طبقه‌بندی مشاغل، واگذاری اختیارات و … است. در تعریفی دیگر می‌توان گفت: سازماندهی، گروه‌بندی فعالیت‌ها برای دستیابی به اهداف، تخصیص هر گروه از فعالیت‌ها به مدیر، به همراه قدرت و اختیار لازم برای نظارت بر آن و تأمین هماهنگی در ساختار سازمان است. این عمل معمولاً پس از برنامه‌ریزی صورت می‌گیرد؛ یعنی برای سازمان دادن به کارها، لازم است ابتدا هدف و برنامه مشخص شده باشد. سازماندهی در حکم فرآیندی است که به صورت پیوسته و مستمر ادامه دارد و حیات سازمانی به اطمینان از وجود ساختاری که اثربخشی و کارایی را حاصل گرداند، بستگی خواهد داشت (فیضی، ۱۳۸۳).
طبق نظر برخی از اندیشمندان علوم مدیریت، جزئیات وظایف مدیر برای سازمان‌دهی عبارت است از:

    1. تأمین عوامل انسانی و مادی مورد نیاز برای تحقق برنامه تنظیم شده
    1. برقرار نمودن ساختار رسمی سازمان (اصل سلسله مراتب و اصل وحدت فرماندهی) برای هدایت اختیارات و اجرای هماهنگ فعالیت‌ها
    1. تعریف نمودن وظایف و تشویق و ترغیب نمودن کارکنان برای پذیرش مسئولیت و ارائه ابتکارات
    1. استفاده نمودن از اصل نظم و ترتیب و حفظ انضباط تا ادارات هر سازمان به وسیله مدیران شایسته بتوانند بهترین خدمات را ارائه کنند (نیکواقبال، ۱۳۷۸).

۲-۳-۳- تأمین نیروی انسانی
تأمین نیروی انسانی یکی از وظایف اصلی مدیریت محسوب می‌شود. اساسا بعضی از وظایف مدیریت مانند برنامه‌ریزی و سازماندهی وقتی در عمل تحقق پیدا می‌کند که نیروی انسانی مناسب و متخصص برای اجرای آن وجود داشته باشد. تعاریف متنوعی درباره طرح‌ریزی و تامین نیروی انسانی بیان شده که در اینجا فقط به دو نمونه از آن اکتفا می‌شود (حسینی و همکاران، ۱۳۸۸).
۱- وظیفه مدیریت در تامین نیروی انسانی عبارت است از پر کردن مشاغل ساختار سازمانی از طریق شناسایی نیازمندی‌های نیروی کار، ذخیره کردن افراد در دسترس، استخدام، انتخاب، جایگزینی، تشویق، ارزیابی، جبران و آموزش افراد مورد نیاز می‌باشد.
۲- روشی که از طریق آن مدیریت تشخیص می‌دهد چطور سازمان می‌تواند از موضع فعلی به موضع مورد نظر برسد. از طریق طرح‌ریزی تلاش می‌شود نیروی انسانی مناسب، به تعداد مورد نیاز، در زمان و مکان مناسب به دست آید و از این راه، هم سازمان و هم افراد سازمان به منافع مورد نظر خود برسند.
۲-۳-۴- هدایت
یکی از وظایف اساسی مدیر هدایت و سرپرستی نیروی انسانی سازمان است. این وظیفه یعنی تلاش مدیر برای ایجاد انگیزه و رغبت در زیردستان جهت دست یافتن به اهداف سازمان، با ارزش‌های فرد و ارزش‌های حاکم بر جامعه ارتباط دارد. وظیفه هدایت مدیر شامل سه بخش است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ب.ظ ]




۱- پرسشنامه هوش اخلاقی ۶۳
۲- مقیاس مهارتهای اجتماعی ماتسون ۶۴
۳- پرسشنامه عملکرد تحصیلی ۶۵
روش تجزیه و تحلیل داده ها ۶۶
ملاحظات اخلاقی ۶۶
فصل چهارم: یافته های پژوهش
مقدمه ۶۸
میانگین و انحراف معیار متغیرهای مورد مطالعه ۶۹
یافته های استنباطی پژوهش ۷۱
فرضیه اصلی پژوهش ۷۱
فرضیه های فرعی ۷۳
یافته های جنبی پژوهش ۷۶
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
مقدمه ۸۰
خلاصه پژوهش ۸۱
بحث و نتیجه گیری ۸۲
موانع و محدودیتها ۸۷
الف) محدودیتهای در اختیار محقق ۸۷
ب)محدودیت های خارج از کنترل محقق ۸۷
پیشنهادات ۸۸
پیشنهادهای کاربردی ۸۸
پیشنهادهای پژوهشی ۸۹
منابع و مأخذ: ۹۰
منابع فارسی ۹۰
منابع انگلیسی ۹۳
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول (۳-۱) توزیع فراوانی و درصدی دانش آموزان بر حسب جنسیت ۶۲
جدول (۳-۲) توزیع فراوانی و درصدی دانش آموزان بر حسب سن ۶۲
جدول (۳-۳) توزیع فراوانی و درصدی دانش آموزان بر حسب پایه تحصیلی ۶۲
جدول (۳-۴) توزیع فراوانی و درصدی دانش آموزان بر حسب رشته تحصیلی ۶۳
جدول(۳-۵) ضریب آلفای کرونباخ مؤلفه های پرسشنامه هوش اخلاقی ۶۴
جدول(۳-۶) ضریب آلفای کرونباخ مؤلفه های پرسشنامه مهارت اجتماعی ۶۵
جدول(۳-۷) ضریب آلفای کرونباخ مؤلفه های پرسشنامه عملکرد تحصیلی ۶۶
جدول (۴-۱) میانگین و انحراف معیار هوش اخلاقی، مهارت اجتماعی و عملکرد تحصیلی بر حسب جنسیت ۶۹
جدول (۴-۲) میانگین و انحراف هوش اخلاقی، مهارت اجتماعی و عملکرد تحصیلی بر حسب پایه تحصیلی ۶۹
جدول (۴-۳) میانگین و انحراف معیار هوش اخلاقی بر حسب رشته تحصیلی ۷۰
جدول (۴-۴) میانگین و انحراف معیار مهارت اجتماعی بر حسب رشته تحصیلی ۷۰
جدول (۴-۵) میانگین و انحراف معیار عملکرد تحصیلی بر حسب رشته تحصیلی ۷۰
جدول (۴-۶) شاخص های آمار توصیفی متغیرهای پژوهش ۷۱
جدول( ۴-۷) ماتریس همبستگی بین هوش اخلاقی و مهارت اجتماعی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۱
جدول(۴-۸) ماتریس همبستگی بین ابعاد هوش اخلاقی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۳
جدول(۴-۹) ماتریس همبستگی بین ابعاد مهارت های اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۴
جدول (۴-۱۰) خلاصه مدل تاثیر هوش اخلاقی و مهارت های اجتماعی برعملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۵
جدول (۴-۱۱) مقایسه بین جنسیت و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۶
جدول (۴-۱۲) مقایسه بین پایه تحصیلی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۶
جدول(۴-۱۳) آزمون شفه بین پایه تحصیلی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۷
جدول (۴-۱۴) مقایسه بین رشته تحصیلی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۷
جدول (۴-۱۵) آزمون شفه بین رشته تحصیلی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان ۷۸

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ب.ظ ]




امام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) که در این پژوهش به دنبال شناخت او از منظر قرآن هستیم، خود از قرآن چنین یاد می‌کند:
«ان الله تعالی انزل کتابا هادیا، بین فیه الخیر والشر فخذوا نهج الخیر تهتدوا و اصدفوا عن سمت الشر تقصدوا؛ همانا خداوند متعال کتابی هدایت‌گر فرو فرستاده که مرزهای خیر و شر به‌روشنی در آن بیان‌شده است، پس سمت و راه خیر را پیش بگیرید تا هدایت یابید و از سمت شر روی برتابید تا در خط مستقیم و تعادل قرار یابید»[۹۸].
و نیز می‌فرماید:
«واعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذی لایغش والهادی الذی لایضل و المحدث الذی لایکذب؛ و بدانید که شما چراغی چونان قرآن فرا راه دارید که تنها ناصحی است که نصیحت خویش را به خیانت نمی‌آلاید و تنها هدایتگری است که هرگز به گمراهی نمی‌کشاند و تنها سخنگویی است که هیچ‌گاه سخن به‌دروغ نمی‌گوید»[۹۹].
این بیان بلند از امیر توانای بیان، امام علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) در وصف قرآن است:
«تبیین «ثقل اکبر» توسط «ثقل اصغر» و معرفی «ثقل اصغر» به‌وسیله‌ی «ثقل اکبر» را می‌توان مصداقی از وصیت پیامبر بزرگ اسلام (صلی‌الله علیه و آله) در جدا نشدن این دو امانت بزرگ و جاودان از همدیگر دانست؛ ازآنجاکه این دو میراث ارزشمند رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) در کلام او در کنار همدیگر قرار گرفتند و آن دو باهم میزان هدایت قلمداد شدند و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از آن دو به «ثقلین» تعبیر فرمود، پس می‌توان وصف یکی را در حق دیگری به کاربرد. پس هنگامی‌که درباره‌ی قرآن «ثقل اکبر» در قرآن می‌خوانیم: «لایمسه الا المطهرون»[۱۰۰] به‌جز پاکیزگان کسی حق نزدیک شدن و شناخت قرآن را ندارد، می‌توان به‌کارگیری این وصف را در حق اهل‌بیت (ثقل اصغر) شایسته دانست و گفت که جز پاکیزگان کسی حق و توان شناخت آن‌ ها را ندارد!»
حال که راهی برای شناخت آن بزرگواران جز قرآن وجود ندارد، برای شناخت آنان دست به آستان بلند قرآن دراز کرده و برای شناخت اولین آنان امام علی بن ابیطالب (علیه‌السلام)، از آن کتاب بزرگ آسمانی مدد می‌جوییم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در سال امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، گفتگو از علی (علیه‌السلام) و شناخت آن حضرت از زبان قرآن، بی‌شک حال و هوا و شور و صفای دیگری دارد.
اگرچه به دلایل خاصی نام علی (علیه‌السلام) به‌صراحت در قرآن نیامده است[۱۰۱]، ولی به اقرار و اعتراف برخی از بزرگان اهل سنّت، آیات بسیاری در منزلت، شأن و جایگاه رفیع علی (علیه‌السلام) یا اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نازل‌شده است و جای هیچ تردیدی نیست که این آیات درباره‌ی دیگران نازل نشده است. در این آیات به حوادث و رخدادهایی اشاره‌شده است که کسی جز علی (علیه‌السلام) یا اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مصداق دیگری ندارند، اگرچه نباید از این نکته غفلت نمود که ممکن است در برخی موارد، معنای آیه معنایی عام باشد و ظاهر آیه، دیگران را نیز شامل شود، ولی به هر صورت، مصداق اکمل و اتم آن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) یا شخص علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) است.
پیش‌ازاین گفته شد که به نقل ابن عباس، سی صد آیه از قرآن درباره علی (علیه‌السلام) و مدح او نازل‌شده است؛ ما در این مجموعه فقط به حدود سی آیه اشاره‌کرده‌ایم و بنابراین بوده که آیات روشن‌تر را گزینش نموده و به شأن نزول آن‌ ها اشاره‌کنیم.
اتفاقاً بخش عظیمی از شأن نزول‌ها را نیز با توجه به منابع معتبر اهل سنّت بیان کرده‌ایم، زیرا بر این باوریم که:
خوش‌تر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
۱-۱-۱-۴- آیه‌ی تبلیغ
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین؛ ای پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل‌شده ابلاغ کن که اگر نکنی پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می‌دارد؛ آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند»[۱۰۲].
به‌تصریح همه‌ی علمای شیعه در کتاب‌های تفسیر و حدیث و تاریخ و نیز بسیاری از علمای اهل سنّت[۱۰۳]، این آیه در شأن علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) نازل‌شده است.
شأن نزول
این آیه مربوط به داستان غدیر است؛ علامه امینی (رحمت‌الله علیه) در «الغدیر»، حدیث غدیر را از ۱۱۰ نفر از صحابه ویاران پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) با اسناد و مدارک معتبر نقل می‌کند که شأن نزول آن به‌طور مختصر به این شرح است:
در آخرین سال عمر پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)، مراسم حجه الوداع باشکوه هرچه‌تمام‌تر در حضور پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) به پایان رسید، نزدیکی‌های ظهر و در میان بیابان‌های خشک و سوزان، «غدیر خم» از دور نمایان شد.
آن روز درست هشت روز از عید قربان می‌گذشت. ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) به همراهان داده شد. آنانی که پیشاپیش حرکت می‌کردند به عقب فراخوانده شدند و منتظر رسیدن کسانی شدند که از کاروان عقب‌افتاده بودند.
مردم نماز را با رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) اقامه کردند. در آن گرمای سوزان، سایبانی برای پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) درست کردند و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) به آن‌ ها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه‌ی الهی خود را آماده کنند. چون مردمانی که در نقاط دورتری بودند، چهره‌ی مبارک رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) را نمی‌دیدند، برای پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) بر فراز آن قرار گرفت.
پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) پس از حمد و سپاس پروردگار، مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می‌روم، من مسئولم و شما هم مسئولید! شما درباره‌ی من چگونه شهادت می‌دهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: «نشهد انک قد بلغت و نصحت و حمدت فجزاک الله؛ ما گواهی می‌دهیم که تو وظیفه رسالت را به انجام رسانیدی و شرط خیرخواهی را به‌جا آوردی و آخرین تلاش و کوشش خود را درراه هدایت ما نمودی! خداوند تو را جزای خیر دهد!»
سپس پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از آنان اقرار به یگانگی خدا و رسالت خویش و حقانیت رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان گرفت و فرمود: خداوندا گواه باش! و خطاب به آنان فرمود:
«اکنون بنگرید با این دو چیز گران‌مایه و گران‌قدر که در میان شما به یادگار می‌گذارم چه خواهید کرد: اول ثقل اکبر، کتاب خدا و دومین آن‌ ها خاندان من؟! خداوند لطیف به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در بهشت به من بپیوندند. از این دو پیشی نگیرید که هلاک می‌شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد!»
ناگهان مردم دیدند که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) با نگاه کردن به اطراف گویی در جستجوی کسی است؛ همین‌که چشمش به علی (علیه‌السلام) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنانکه سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم ایشان را دیدند. در اینجا پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم; چه کسی از همه‌ی مردم نسبت به مؤمنین از خود آن‌ ها سزاوارتر است؟» گفتند: خدا و پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) داناترند! پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) فرمودند: خدا، مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آن‌ ها از خودشان سزاوارترم! سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه» و سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار؛ خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! محبوب بدار آن‌کسی که او را محبوب دارد و دشمن بدار آن‌کس که او را دشمن دارد. یارانش را یاری کن و آن‌ ها را که ترک یاری‌اش کنند، از یاری خویش محروم ساز و حق را هر جا که اوست قرار بده!»
و در پایان تأکید فرمودند که حاضران به کسانی که حضور نداشتند این مطلب را برسانند. پس‌ازاین، مردم (ازجمله ابوبکر و عمر) خطاب به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گفتند: آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان وزنان باایمان شدی[۱۰۴].
۲-۱-۱-۴- آیه‌ی ولایت
«انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون؛ ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند؛ همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند»[۱۰۵].
در کتاب شریف «الغدیر» علامه امینی (رحمت‌الله علیه) نام بخشی از بزرگان اهل سنّت را که شأن نزول این آیه را درباره‌ی علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) دانسته‌اند ذکر کرده است[۱۰۶]. و همه‌ی علمای شیعه، شأن نزول این آیه را درباره‌ی علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) می‌دانند.
شأن نزول
سیوطی در «الدر المنثور» در ذیل این آیه از ابن عباس نقل می‌کند که علی (علیه‌السلام) در رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از او پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ اشاره به علی (علیه‌السلام) کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است! در این هنگام آیه‌ی «انما ولیکم الله و رسوله» نازل شد[۱۰۷].
۳-۱-۱-۴- آیه‌ی اولی الامر
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را».
شأن نزول
مفسر معروف «حاکم حسکانی حنفی نیشابوری»، ذیل این آیه، پنج حدیث نقل کرده است که در همه‌ی آن‌ ها عنوان «اولی الامر» بر علی (علیه‌السلام) تطبیق شده است. در نخستین حدیث، از خود آن حضرت نقل می‌کند که وقتی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: شرکای من کسانی هستند که خداوند آن‌ ها را قرین خود و من ساخته و درباره‌ی آن‌ ها آیه‌ی «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله» را نازل کرده است، از آن حضرت پرسیدم: «یا نبی‌الله من هم؛ ای پیامبر خدا، اولی الامر کیان‌اند؟» «قال: انت اولهم؛ فرمود: تو نخستین آن‌ ها هستی»[۱۰۸].
در بعضی از روایات اهل سنّت، نام ائمه دوازده‌گانه‌ی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) یک‌به‌یک آمده است[۱۰۹].
۴-۱-۱-۴- آیه‌ی صادقین
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید»[۱۱۰].
شأن نزول
مفسر معروف، سیوطی در «درالمنثور» از ابن عباس نقل می‌کند که در تفسیر آیه‌ی «اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» گفت: «مع علی بن ابی‌طالب؛ با علی بن ابی‌طالب باشید»[۱۱۱].
در بیان شأن نزول این آیه احادیث دیگری هست که در کتب هر دو مکتب (اهل‌بیت و اهل سنّت) آمده است[۱۱۲].
نکته حائز اهمیت در اینجا این است که دستور خداوند به اینکه مؤمنان همواره باید با صادقان باشند، دستوری است مطلق و بدون هیچ‌گونه قید و شرطی، این معنا جز در مورد معصومین (علیهم‌السلام) امکان‌پذیر نیست؛ زیرا غیر معصوم ممکن است خطا کند و در آن حال باید از او جدا شد. کسی که در همه حال می‌توان در کنار او و پیرو او بود، جز انسان معصوم کسی نخواهد بود؛ بنابراین منظور از صادقین در این آیه، هر فرد راست‌گویی نیست، بلکه صادقانی است که سخن خلاف – نه عمداً و نه از روی سهو – در گفتار آن‌ ها راه ندارد.
با الهام از این آیه و تفسیر آن به همراهی با علی (علیه‌السلام) و فرزندان معصوم او، «دکتر محمد تیجانی» نام یکی از کتاب‌های خود را «لاکون مع الصادقین» هدفم این است که با صادقان باشم! گذارده که تأثیر عجیبی در بسیاری از مسلمین کرده است.
۵-۱-۱-۴- آیه‌ی قربی
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی؛ بگو: من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم درخواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل‌بیتم)»[۱۱۳].
در ذیل این آیه، روایات فراوانی، در منابع اهل سنّت و شیعه نقل‌شده است که در تفسیر و تبیین مفهوم آیه‌ی شریفه می‌توان از آن‌ ها کمک گرفت.
شأن نزول
«حاکم حسکانی» که از دانشمندان معروف قرن پنجم هجری است، در شواهد التنزیل از «سعید بن جبیر» از ابن عباس چنین نقل می‌کند:
«لما نزلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی قالوا یا رسول‌الله من هولاء الذین امرنا الله بمودتهم! قال: علی و فاطمه و ولدهما؛ هنگامی‌که این آیه نازل شد اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا، این‌ها کیست‌اند که خداوند ما را به محبت آن‌ ها امر کرده است؟ فرمود: علی و فاطمه و فرزندان آن دو (علیهم‌السلام) می‌باشند»[۱۱۴].
نکته:
قرآن در سوره‌ی شعرا به نقل از پنج نفر از پیامبران الهی (نوح، هود، صالح، لوط و شعیب (علیهم‌السلام) می‌فرماید: «و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین» و از سوی دیگر در مورد شخص پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) می‌فرماید: «من از شما پاداشی تقاضا نمی‌کنم، مگر دوستی خویشاوندانم را!»
از طرفی، در آیه‌ی ۵۷ سوره‌ی فرقان باز در مورد پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) می‌خوانیم: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا؛ بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچ‌گونه پاداشی از شما مطالبه نمی‌کنم، مگر کسانی که بخواهند راهی به‌سوی پروردگارشان برگزینند»؛ و باز در سوره‌ی سبأ آیه‌ی ۴۷ در مورد پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) آمده است: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله».
سؤال این است که جمع‌کردن این آیات چهارگانه چگونه ممکن است؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ب.ظ ]