کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



در بحث ضمان معاوضى و قاعده تلف مبیع قبل از قبض گفتیم که در کلیه معاوضات هر عوضى قبل از قبض تلف شود از مال صاحب ید تلف گردیده و جبران خسارت آن به عهده خود اوست نه مالک مال (مالک جدید در اثر عقد). باید دانست که بحث در این نیست که تلف به اتلاف صاحب ید واقع شده باشد زیرا در این صورت قطعاً ذوالید به حکم قاعده اتلاف ضامن است.
همچنین این نیست که تلف در اثر عمل مالک و اتلاف وى باشد اگرچه هنوز مال را قبض نکرده باشد زیرا گفتیم که اتلاف مالک جدید نیز در حکم قبض است و قاعده تلف مبیع قبل از قبض در اینجا هم جارى نیست و تلف از مال مشترى است. همینطور قاعده مورد بحث مربوط به این نیست که ذوالید معاند و غاصب باشد و مبیع را به صاحب آن تحویل ندهد با اینکه تأدیه مال بر او واجب است زیرا در این صورت وى قطعاً به حکم ادله غصب و عدوان ضامن است بلکه بحث در این است که اگر لزومى در به قبض دادن مبیع از سوى بایع نباشد مثل اینکه مالک، اذن به بقاى مبیع در دست بایع یا تأخیر تسلیم داده باشد به شرط اینکه بایع را وکیل در قبض ننموده باشد یا بایع به خاطر حق حبس، مبیع را به قبض مشترى نداده باشد، در این صورت‏ها که بایع عذر قانونى در تحویل مبیع دارد اگر مبیع به علت آفت سماوتى یا توسط فرد بیگانه‏اى تلف شود به حکم قاعده تلف مبیع قبل از قبض تلف از کیسه بایع است. والاّ هیچ کدام از قواعد راجع به ضمان که قبلاً گفتیم اقتضاى ضمان بایع را ندارد پس اگر مبیع به علت قوه قاهره تلف شده باشد از مال مالک است مثل آنکه مبیع در دست وى بوده و اگر تلف به واسطه اتلاف فرد بیگانه و ثالثى واقع گردیده مالک مى‏تواند به متلف رجوع نماید و صاحب ید مسئولیتى ندارد.
راز این ضمان را مى‏توان در این دانست که بعد از وقوع عقد و تحقق تملیک، معاوضه در مقابل عوض بر هر کدام از متعاقدین واجب است بدین معنى که تحویل دادن یکى از عوضین با تحویل گرفتن دیگرى واجب مى‏گردد.
حال که چنین است اگر یکى از طرفین مال را رد نماید و دیگرى رد نکند، سپس مالى که رد نشده تلف شود و اقباض ممکن نباشد واجب است آنچه را که در قبض دارد، به مالک اول آن رد نماید. براى اینکه حق معاوضه ادا شده باشد بنابراین صحیح نیست که در آنچه که قبض کرده با وجود تعذّر اقباض تصرف نماید.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

به طور کلى معناى ضمان در اینجا تلف مال از کیسه صاحب ید (نه مالک) است و از آنجا که معامله معاوضه است و یکى از عوضین تلف گردیده، معوض به مالک اولى آن بر مى‏گردد و معناى ضامن بودن ذوالید هم همین است. در واقع هر چند که بایع حق حبس داشته بدلیل آنکه ضمان معاوضى تا قبل از قبض بر عهده بایع بوده همچنان تلف بر عهده اوست[۹۱].
در این حالت اگر بایع از منافع مبیع استفاده نماید مثل آنکه در خانه‏اى که فروخته سکونت نماید یا منافع مبیع را تلف کند ضامن بوده و باید بدل آنرا بدهد[۹۲].
سؤال دیگرى که باید مطرح شده و مورد بررسى قرار گیرد آن است که اگر بایع با استناد به حق قانونى خود در حبس مبیع از تسلیم امتناع کند اما مشترى با وجود حق حبس بایع، مبیع را بدون اذن وى قبض نماید و پس از آن در طول مدت زمانی که بایع حق استرداد دارد مبیع تلف شود تلف مزبور بر عهده چه کسى است و اینتلف، تلف قبل از قبض تلقی می‌شود یا تلف بعد از قبض؟ در پاسخ باید گفت قاطبه.ی فقیهان … محفوظ می‌دانند. همچنان که به موجب مفهوم مخالف م ۳۷۸ ق.م. اگر بایع قبل از اخذ ثمن، مبیع را به میل خود تسلیم مشترى ننماید حق استرداد آن را خواهد داشت اما با توجه به اینکه مطابق ماده ۳۷۴ ق.م. «در حصول قبض، اذن بایع شرط نیست و مشترى مى‏تواند مبیع را بدون اذن قبض کند»، با اینحال از آنجا که محدوده‌ی تأثیر قبض در همه‌ی موارد یکسان نیست، فقها رفع ضمان معاوضی را که کم‌ترین اثر وضعی قبض است مشروط به قبضی که جامع شرایط صحت و اعتبار از جمله اذن مالک باشد نکرده‌اند.
بنابراین قبض به معنای استیلای مشتری بر مبیع تحقق می‌یابد هر چند اقباض و اذن بایع وجود نداشته باشد. از این رو تلف مبیع در فرض سؤال، تلف بعد از قبض به شمار می‌آید[۹۳].
حال اگر در همین فرض، بایع مبیع را در دست مشتری تلف کند، یعنی تلف مستند به فعل بایع باشد نه حوادث خارجی، در این صورت اتلاف مزبور قبل از قبض به حساب می‌آید یا پس از قبض؟
شیخ انصاری در پاسخ به این سؤال، بهنقل از تذکره تنها دو احتمال داده و خود اظهارنظری نکرده است: احتمال اول این‌که اتلاف ماندن اتلاف قبل از قبض و در حکم استرداد مبیع توسط بایع است همانطور که اگر مشتری مبیع را قبل از قبض در دست بایع تلف کند در حکم قبض است. احتمال دوم این‌که اتلاف بعد از قبض محسوب و موجب ضمان قهری بایع می‌گردد، زیرا مبیع به وسیله قبض در ضمان مشتری وارد شده هر چند قبض ضالمانه و بدون اذن بایع صورت گرفته است. وی سپس می‌گوید علامه در تذکره قول اول را برگزیده است.
برخی در این مسأله نظریه دوم را پذیرفته ودر قول اول مناقشه کرده‌اند. آنان که اتلاف مزبور را اتلاف قبل از قبض دانسته‌اند دو دلیل ارائه داده‌اند. اول این‌که گفته‌اند قبض بدون اذن بایع، قبض نیست و اثری ندارد. این سخن درست نیست، زیراحقیقت قبض استیلای خارجی بر مال است و تخلیه از سوی بایع به معنای رفع موانع، در آن دخیل نبوده وصدق قبض متوقف بر اذن نیست. دیگر این‌که گفته‌اند در صورتی که بایع مبیع رادر دست مشتری تلف کند این اتلاف در حکم استرداد است، چه این‌که اگر عملیات استرداد تمام می‌شد و آنگاه بایع مبیع را تلف می‌کرد، اتلاف قبل از قبض به شمار می‌رفت. همین طور اگر در اثر استرداد، آن را تلف کند، اتلاف او در حکم استرداد است. این دلیل نیز قابل مناقشه است، زیرا استرداد در حقیقت اعاده‌ی استیلای سابق است. در نتیجه اگر بایع آن را در دست مشتری تلف کند روشن است که هنوز استیلای سابق برنگشته و مال همچنان تحت استیلای مشتری است. پس بایع مالی را که تحت استیلا داشته تلف نکرده بلکه چیزی را که تحت استیلای غیر بوده تلف کرده است و نفس اتلاف نیز استیلا به حساب نمی‌آید[۹۴].
این سخن که اتلاف بایع در حکم استرداد است، درست مانند اتلاف مشتری که قبل از قبض حکم قبض دارد، نیز قیاس مع‌الفارق است، زیرا وقتی مشتری مبیع را قبل از قبض تلف می‌کند، در مال خود تصرف کرده و مال خود را استیفا نموده که این هر دو نتیجه‌ی استیلای او بر مبیع است. برخلاف اتلاف بایع، چرا که او در مال غیر تصرف کرده بدون آن که مال مزبور تحت استیلای او باشد. پس مشمول قاعده‌ی اتلاف می‌شود.
بنابراین باید گفت اتلاف مزبور، اتلاف بعد از قبض تلقی شده و مشمول قاعده‌ی تلف مبیع قبل از قبض نمی‌گردد. از این رو بایع باید بدل مبیع را به مشتری بپردازد و مشتری نیز ثمن المسمی را به بایع تأدیه کند[۹۵].
نقص و تلف وارده به محبوس‏
چنانچه گذشت ید حابس در حکم ید امانى است و حق او تنها در حبس خلاصه مى‏شود و حبس عین مستلزم استثمار منافع آن نیست و در صورتى که بدون اذن مالک اقدام به انتفاع از آن کند ید او تبدیل به ید ضمانى خواهد شد بنابراین در دو حالت ذیل اگر نقص یا تلف به محبوس وارد شود حکم متفاوتى خواهد داشت:
الف: اگر بدون تعدى و تفریط حابس، محبوس دچار نقص و تلف گردد چون نقص بدون دخالت حابس وارد شده حابس ضامن آن نیست و تلف در صورتى که دادگاه نظریه قاعده تلف مبیع قبل از قبض را داشته باشد از مال حابس است. البته اگر حابس بایع باشد و اگر حابس مشترى باشد بعضى این قاعده را راجع به ثمن قبول ندارند هر چند که اصل خلاف قاعده تلف مبیع قبل از قبض حکم مى‏کند.
ب: اما اگر دادگاه تقصیر ممتنع را علت تلف یا نقص بداند و قاعده فوق را در چنین وضعیتى به دلیل استثناء بر اصل بودن (اصل لزوم عقد) مجرى نداند عقد را لازم و تلف را از مال مالک محسوب مى‏کند و اما اگر در اثر بهره‏کشى غیر مجاز یا تعدى و تفریط‌هاى دیگر ید حابس به ید ضمانى تبدیل شود هر گونه نقص و تلف به عهده اوست خواه در اصل محبوس باشد یا در نتایج و منافع آن[۹۶].
حق حبس و اقاله‏
گاهى حبس در بیع بحدى طولانى مى‏شود که ممکن است در صورت ادامه یافتن موجب متعذّر شدن هر دو طرف شود. و هیچکدام از متبایعین اقدامى در جهت ارجاع امر به دادگاه و یا تسلیم انجام ندهند خواه هر دو از حق حبس استفاده کرده باشند و خواه یکى از آن‏ها. به هر حال وقتى حاضر به حل و فصل اختلاف نشدند ممکن است از طریق اقاله عقد را بر هم بزنند و هر دو راضى به اعاده وضعیت به حال سابق باشند که به محض اعلام قصد از هر دو طرف و توافق بر اقاله عقدى که منشأ حق حبس است، حق حبس پایان مى‏پذیرد. زیرا در اثر اقاله، مالکیت محبوس اعاده مى‏شود و حبس مال خویشتن هم معنایى ندارد.
این در جائیست که تسلیم در عقد اولى و منشأ حق حبس صورت نگرفته باشد. حال فرض کنیم که تسلیم صورت گرفته و قبض و اقباض انجام شده است و پس از آن طرفین تصمیم به اقاله گرفته‏اند، سؤال این است که آیا در اقاله هم حق حبس جریان دارد یا خیر؟ (مثل حق حبس در بیع).
قانون‏گذار در مورد امکان یا عدم امکان اعمال حق حبس در اقاله ماده صریحى همانند ماده ۳۷۷ که راجع به بیع است را پیش‏بینى ننموده است. یکى از فقها در این باره بیان مى‏دارد:
«… لا یتنافى لما فى یده مع جواز حبسه حتى سلم الآخر ما فى یده، لانه من مقتضات عقد المعاوضه»[۹۷]
یعنى اینکه طرفین مى‏توانند آنچه را در اختیار دارند حبس نموده و پیش خود نگه دارند تا اینکه طرف مقابل آنچه را در اختیار دارد تسلیم نماید زیرا این امر از مختصات عقود معاوضى است.
به نظر مى‏رسد در حقوق ایران نیز مى‏توان با بهره گرفتن از وحدت ملاک ماده ۳۷۷ ق.م. قائل به اعمال حق حبس در اقاله شد زیرا عقد است و طرفین به طور ضمنى یا صریح در مورد استرداد دو عوض تصمیم مى‏گیرند. درست است که اثر اصلى اقاله، بر هم زدن پیمان گذشته است ولى در هر اقاله نوعى پیمان درباره باز گرداندن در عوض وجود دارد که گاه به صراحت اعلام مى‏شود و گاه ضمنى است و بناى تراضى قرار مى‏گیرد.
لذا مى‏توان گفت همان پیوندى را که آنان هنگام مبادله دو عوض برقرار کرده‏اند، در تراضى جدید نیز در نظر مى‏گیرند و آنرا همچون مبادله مى‏نگرند[۹۸].
اگر حق حبس را در اقاله جارى بدانیم از زمانى که اقاله واقع مى‏شود، دو طرف باید به تعهد خود عمل کنند و چنانچه یکى از آنان از اداء مال دیگرى امتناع نماید، همانند بیع، طرف مقابل نیز حق حبس آنرا خواهد داشت و هر گاه هر یک از آنان تسلیم آنچه را در اختیار دارد به تسلیم دیگرى منوط کند طرفین به حاکم رجوع مى‏کنند و مورد تعهد خود را به او مى‏دهند تا حاکم هر یک را به مالک آن تسلیم نموده و بدین ترتیب حل اختلاف نماید[۹۹].
نمونه‏اى از ضمان معاوضى در حبس‏
– حق حبس در موارد تلف، معیوب و ناقص گشتن مهریه‏
سؤال این است که چنانچه مهریه تعیین شده توسط طرفین (مهرالمسمى) تلف، معیوب یا ناقص شود آیا حق حبس زن ساقط مى‏شود؟ چون مى‏دانیم که زن مى‏تواند مادامى که مهر خود را نگرفته از ایفاى وظایف زناشویى امتناع ورزد که اصطلاحاً مى‏گویند حق حبس دارد حال اگر مهر تلف شود آیا مى‏توان به این استناد که چون دیگر مهرى نیست پس حق حبسى هم نیست، حق حبس زن را هم به تبع تلف عین، ساقط شده دانست؟ بعبارت دیگر آیا حق حبس زن به وجود عینى مهر بستگى دارد یا به وجود اعتبارى آن؟
براى پاسخ به این سؤال، باید ابتدا بررسى کنیم که آیا در صورت تلف مهر، زن مستحق مهر خواهد شد تا بتواند بعداً براى دریافت آن حق حبس داشته باشد یا خیر؟
مطابق ماده ۱۰۸۴ ق.م. «هر گاه مهر عین معین باشد و معلوم گردد قبل از عقد معیوب بوده و یا بعد از عقد و قبل از تسلیم معیوب یا تلف شود، شوهر ضامن عیب و تلف است».
بنا بر نظر اجماعى فقهاى امامیه، مهر در ضمان زوج است تا آنرا به زوجه تسلیم کند خواه عین باشد یا دین، منفعت باشد یا عمل[۱۰۰].
بنابراین هر گاه مهر پیش از تسلیم به زوجه تلف شود، اگر عامل تلف خود زوجه نباشد ضمان آن بر عهده زوج است. اما آیا شوهر ضامن مهرالمثل است تا ضمان از نوع ضمان معاوضى باشد و یا ضامن مثل المهر است تا ضمان ید (ضمان واقعى) باشد؟ بنابراین اگر ضمان ید باشد چنانچه مهر از اموال مثلى باشد شوهر ضامن مثل آن است و اگر از اموال قیمى باشد قیمت آنرا باید به زن بدهد.[۱۰۱]
برخى از فقها ضمان مهر را ضمان معاوضى دانسته‏اند. آن‏ها براى توجیه نظر خود گفته‏اند که عقد نکاح از عقود معاوضى است و مهر به سبب عقد به ملکیت زن در مى‏آید مانند مبیع که به سبب بیع به ملکیت مشترى در مى‏آید و معاوضى بودن عقد نکاح از ظاهر آیه «و اتوهن اجورهن» و صیغه عقد که زن مى‏گوید «زوجتک بکذا» معلوم مى‏شود و اینکه ما ملاحظه مى‏کنیم برخى از احکام عقود معاوضى مانند حق حبس براى استیفاى مهر در آن جارى است بیانگر این معنى است که نکاح از عقود معاوضى است.
و برخی دیگر ضمان مهر را ضمان ید دانسته‏اند و ادله‏اى در توجیه ادعاى خود و ردّ سخن کسانى که گفته‏اند ضمان مهر از نوع معاوضى است آورده و گفته‏اند: اولاً؛ اینکه ما مى‏بینیم عقد نکاح بدون ذکر مهر صحیح است نشانه این است که نکاح در حقیقت از عقود معاوضى نیست (در حالیکه عقود معاوضى بدون علم به عوض باطل است).
ثانیاً؛ عقد نکاح با تلف مهر و ردّ آن منفسخ نمى‏شود. ثالثاً؛ بطلان عقد موجب بطلان مهر نمى‏گردد و با تزلزل آن عقد متزلزل نمى‏شود در حالى که عوض حقیقى در عقود معاوضى این گونه نیست سپس گفته‏اند آنچه مؤید این معنى است اطلاق لفظ «نحله» بر مهر است. یعنى مهر از باب عطیه است و عوض حقیقى نیست[۱۰۲].
مشهور فقهاى امامیه معتقدند که ضمان مهر از نوع ضمان ید است یعنى چنانچه مهر در دست زوج تلف شود موظف است مثل یا قیمت آنرا به زوجه بدهد[۱۰۳].
یکى دیگر از فقهاى امامیه مى‏گوید هر گاه مهر معین تلف شود، شوهر ضامن قیمت آن است نه مهرالمثل[۱۰۴]. در جاى دیگر آمده است هر گاه مهر در دست زوج یا اجنبى تلف شود زوجه به زوج رجوع مى‏کند اگر از اموال مثلى باشد مثل آنرا و اگر قیمى باشد قیمت آنرا دریافت مى‏کند[۱۰۵].
برخى دیگر از فقها گفته‏اند هر مالى باید به مالکش تحویل داده شود و چنانچه تلف شود مالکیت زائل نمى‏شود و مالک مى‏تواند براى گرفتن مثل یا قیمت به متلف رجوع کند[۱۰۶].
کسانى که گفته‏اند ضمان در مهر، ضمان معاوضى است در واقع مى‏گویند تلف مهر موجب انفساخ آن می‌شود همان طور که تلف مبیع قبل از قبض بیع را منفسخ مى‏کند. این نظر برخى فقهاى اهل سنت است[۱۰۷]. پس طبق نظر فقهاى عامه مهرالمسمى منفسخ مى‏شود و حکم موردى را خواهد یافت که نکاح، مهرالمسمى نداشته و پس از نزدیکى، مهرالمثل به عهده زوج خواهد بود[۱۰۸].
بعضى دیگر از فقها مى‏گویند: انفساخ مهر و رجوع به مهرالمثل موجب تبعیض عقد مى‏شود یعنی عقد صحیح و مهر باطل میشود و ما دلیل شرعی بر تبعیض عقد نکاح نداریم[۱۰۹]؛ و رجوع به مهرالمثل و بقای عقد از ویژگیهای ضمان معاوضی است[۱۱۰].
پس همان طور که گفته شد طبق نظر فقهای امامیه در صورت تلف مهر پیش از تسلیم، زوج ضامن است که مثل یا قیمت موضوع مهر را به زوجه بدهد و چون در این حالت، وجوب پرداخت مهر احراز میشود پس مهری وجود دارد تا زوجه بتواند نسبت به آن حق حبس خود را اعمال نماید و تا زمانی که مثل یا قیمت مهر به او پرداخت نشده به ایفای وظایف زناشویی نپردازد.
ولی طبق نظر فقهای عامه که میگویند در صورت تلف مهر پیش از تسلیم، زوج ضامن است که مهرالمثل را پس از نزدیکی به زوجه بپردازد در این صورت زوجه حق حبس ندارد و نزدیکی وی باعث اسقاط حق حبس خواهد شد.
هرگاه زوج پیش از نزدیکی تمام مهر را به زن تسلیم کند (یعنی در دوران حق حبس) و قبل از اینکه با وی نزدیکی کند زوجه را طلاق دهد، پس از طلاق میتواند برای گرفتن نصف مهر به زن مراجعه کند که در صورت تلف اگر مهر از اموال مثلی باشد زوج نصف مثلالمهر را و اگر از اموال قیمی باشد قیمت نصف مهر را میتواند از زوجه دریافت کند[۱۱۱].
نتیجهگیری
پس از تمامی مطالب بحث شده در این پایان نامه به نتایجی میرسیم که به طور خلاصه چنین است:

    1. ضمان معاوضی در فسخ ممکن است پس از فسخ و قبل از استرداد عوضین (در صورت قبض و اقباض آنها) ایجاد شود و یا ممکن است در زمان داشتن حق خیار.
    1. به طور کلی در هر رابطه حقوقی باید به قصد و رضای طرفین و منظور آنها از آن رابطه توجه شود و محدودهی مسئولیت آنها را با همین ملاک تعیین کرد و در این حوزه از کوچکترین نشانه ها که نشان‌دهنده‌ی آن قصد باشد نباید صرف نظر کرد. چرا که هر کدام از این نشانه ها ممکن است در شرایط مختلف، مبدل میزان مسئولیت طرفین گردد.
    1. هرگاه مبیع بعد از عقد و قبل از قبض مشتری تلف شود و این تلف ناشی از عمل مشتری نباشد، تلف از مال فروشنده است و اگر بعد از تصرف خریدار و سپری شدن مدت خیار، مبیع تلف شود، تلف از مال مشتری خواهد بود.
    1. اگر مبیع پس از قبض مشتری و در زمان خیار تلف شود و تفریطی هم از جانب مشتری به عمل نیامده باشد بنا به قاعده «التلف فی زمن الخیار ممن لاخیار له» چنانچه خیار برای بایع شرط شده باشد تلف از مال مشتری است و اگر خیار مختص مشتری باشد تلف از مال بایع خواهد بود.

چه تحلیلی میشود در رابطه با این موضوع بیان کرد؟ یعنی چرا با اینکه مال در ملکیت مشتری است (پس از عقد) اما تلف مبیع قبل از قبض از کیسه‌ی بایع است؟ پاسخ این است که بایع ضامن تحویل مبیع است.
در خصوص اینکه چرا در زمان خیار با توجه به اینکه خیار مانع انتقال نمیشود تلف از مال بایع است باید گفت مبیع به نفس عقد در ملکیت مشتری است و با قبض از ناحیه مشتری ملکیت برای او مستقر میشود و چون خیار مختص مشتری شرط شده است لذا مشتری با توسل به خیار، بیع را فسخ میکند و مبیع در ملکیت بایع قرار میگیرد و صاحب مال بایع است که تلف از مال او خواهد بود.

  1. هرگاه خیار برای فروشنده باشد و فروشنده از خیار صرف نظر نماید مبیع که به نفس عقد در ملکیت مشتری بوده با اسقاط خیار بایع ملکیت متزلزل مشتری استقرار مییابد و مال مشتری تلف شده است و زیانی متوجه فروشنده نمیشود.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-13] [ 08:00:00 ب.ظ ]




۵-۲۲- اختلاف میان امرای ذوالقدر و افشار
در ماجرای فرستادگان دربار قزوین برای آوردن عبا سمیرزا میان امرای ذوالقدر و افشار مقیم پایتخت اختلاف افتاد و کار تا مرز جنگ پیش رفت اما با مذاکرات امرای دو طرف از ذوالقدر ها شاهقلی خلیفه مهردار ابراهیم سلطان و تاتی اوغلی و از افشارها سوندک بیگ قورچی باشی شاهقلی سلطان و محمود خان موضوع فیصله پیدا کرد در این زمان، مرشد قلی خان استاجلو نظرات امرای قزلباش در قزوین را در خصوص میزان حمایت احتمالیشان از عباس به عنوان نامزدی برای تصدی تاج و تخت جویا شد. امرا نسبت به این ایده مشتاق بودند ولی شک داشتند خودشان اجرایش کنند. وقتی مرشد قلی خان در حال بحث بر سر قبول کردن ریسک لشکرکشی به قزوین برای انتصاب عباس میرزا بر تخت بود، اشغال بیشتر خراسان توسط ازبکان در محرم ۹۹۶ه.ق موضوع را فیصله داد. مرشد قلی خان که می‌ترسید اگر ازبکان خراسان را تسخیر کنند او ممکن است مهره خود عباس را از دست بدهد، به آرامی به سوی غرب لشکرکشی کرد و در مسیر حمایت ترکمانان سمنان، کاشان، و همدان، افشارهای یزد، ابرقو و کرمان وخصوصا ذوالقدرهای فارس را به دست آورد. وقتی او به قزوین رسید، نمایش حمایت مردمی از عباس باقی مانده شکاکان را نیز با خود همراه کرد و در ۱۰ ذوالقعده ۹۹۶ه.ق سلطان محمد شاه سلطنت را به پسر هفده ساله اش که با نام شاه عباس اول تاجگذاری کرد، واگذار کرد. مرشد قلی خان استاجلو، که او تاج را به وی مدیون بود، به عنوان وکیل دیوان عالی (نایب دربار) صله داده شد که او را قدرتمندترین فرد در حکومت کرد[۳۰۷].

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۵-۲۳- بازگشت علی‌بیگ ذوالقدر
علی‌بیگ ذوالقدر از امیران قزلباش طایفه ذوالقدر بود. پس از قتل شاه اسماعیل دوم وی مامور می گردد خبر مرگ شاه را فورا به شیراز برساند و جان محمدمیرزا (بعدا شاه محمد خدابنده) که آن روزها در تهدید شاه اسماعیل دوم بود را از خطر مرگ نجات دهد. با وجود این که خبر مرگ شاه اسماعیل دوم را اسکندربیگ شاملو زودتر از او به محمدمیرزا رسانده بود ولی خبر علی‌بیگ ذوالقدر نیز به نوعی اطمینان محمدمیرزا را به مرگ شاه اسماعیل دوم بیشتر کرد. پس از این خدمت، شاه محمد خدابنده به وی لقب خانی داد و وی را حکمران شیراز کرد[۳۰۸].
علی خان ذوالقدر حاکم شیراز که مدتی بود از شیراز آمده در قزوین توقف داشت باز خلعت پوشید و به فرمانروایی مملکت فارس سرافراز گشته روانه فارس گردید چون به ناحیه کوشک زرد رسید آقایان ذوالقدر به عنوان استقبال رفته او را گرفته به شیراز آوردند امت بیگ ذوالقدر برادر او را کشتند و بعد از چند روز علی خان ذوالقدر را از حبس درآوردند به قتل رسانیدند.[۳۰۹]
درششم ماه ذی الحجه سال ۹۹۵ سلطان محمد تاج و تخت خود را به عباس میرزا میدهد و او را شاه عباس میخواند[۳۱۰].
۵-۲۴- فرمانروایی شاه عباس و حکمرانی مهدی قلی خان ذوالقدر
حکومت فارس بر مهدی قلی خان ذوالقدر پسر شادی بیک سارو شیخ ذوالقدر قرار گرفت و وزارت فارس را به میرزا نظام الملک ثانی پسر میرزا سلمان اعتماد الدوله شیرازی نواده میرزا نظام الملک جابری اصفهانی وزیر سابق فارس مسلم و مقرر گردید و چون اخبار شوریدگی[۳۱۱] اصفهان و فارس به سلطان محمد رسید وی به اصفهان آمد و شوریدگیها را فرو نشانید مهدی قلی خان ذوالقدر حاکم فارس عریضه ای مشعر بر اطاعت و فرمانبری و عذر از تقصیرات خود و پیشکشهای لازم روانه اصفهان کرد[۳۱۲].
دوران فرمانروایی او همزمان با اولین سال حکومت شاه عباس صفوی میباشد (۹۹۶-۱۰۳۸ه ق) .آنچه درباره حوادث دوران مهدی قلی خان قابل ذکر است لشکر کشی شاه عباس به خراسان است که از مهدیقلی خان خواسته شد که ایشان نیز با جنود ذوالقدر به چمن بسطام گرد[۳۱۳] آید که مرگ مانع حضور وی در این لشکر کشی شد.
شاه عباس با مسائل مبرمی رو به رو بود که در سالهای پیش بارها رخ داده بود مساله داخلی نظام قبلی ترکمان در راس امور قرار داشت و موجبات ضعف دولت مرکزی را فراهم کرده بود همه مقامات مرکزی دربار از همان آغاز حکومت صفویان در اختیار امرای مقتدر قبایل بود و سرکردگان دیگر قبایل هم با ایلات خودشان درایالات اراضی وسیع در اختیار خویش داشتند چنین می نماید که برخی از قبایل حکومت ومناصب دیوانی بعضی از ایالات را(مثلا ذوالقدر در فارس و شاملو در کرمان) ملک مطلق خود می پنداشتند[۳۱۴]. شاه عباس اول در ابتدای حکومت خود در برابر قزلباش ها آزادی عمل نداشت[۳۱۵].
شاه عباس یکی از فوری ترین وظایفش را در همشکستن قدرت قزلباش ها تشخیص داد[۳۱۶] و این بهانه را مهدیقلی خان به دست او داد.
پس از آغاز سلطنت شاه عباس مرشد قلی خان با لقب وکیل السلطنه فرمانروای مطلق شد همه صاحب منصبان از وی دستور می گرفتند و همه ی کارها به صوابدید وی انجام می شد مرشد قلی خان که ظاهرا خود تاجبش می دانست بدون اجاره شاه احکام و فرمانهای سلطنتی صادر میکرد سران قزلباش این بار هم دست به توطئه زده به گمان آنکه شاه عباس نیز از مرشد قلی خان از این تصمیم آگاه شده و به دولتخانه ی شاه عباس پناهنده شد[۳۱۷]. شاه عباس که از کودکی شاهد گردنکشی سران قزلباش جنگ آنان با یکدیگر و با شاه محمد وحمزه میرزا پدر وبرادرش بود و ضعف دربار صفوی و علت اساسی پیروزی های ترکان عثمانی و تصرف بخشی از اراضی ایران را نتیجه ی خودسری ها مخالفها و دخالتهای ناروا و پی در پی امیران برجسته ی قزلباش می دانست فرصت را برای از میان برداشتن آنان مناسب دانست و جانب مرشد قلی خان را گرفت[۳۱۸] مهدیقلی خان ذوالقدر حاکم فارس به نمایندگی از مخالفان به حضور شاه رفت و ضمن شکایت ازاستبداد مرشد قلی خان تقاضا کرد که به دیگر سران طوایف نیز استقلال و اختیار بیشتری داده شود[۳۱۹] اما با پاسخ شدید الحنی از سوی شاه مواجه شد شاه جواب داد در زمان نواب سکندرشان به جهت اقتدار امرای و مدخلیت ایشان و نقیض گری یکدیگر چندین فساد در میان قزلباش روی کرد در این زمان آن قاعده را باید فراموش کرد اختیار مهمات با شاه است و ما مرشد قلی خان را محل اعتماد دانسته و حل وعقد امور را به رای صایب اوتفویض کرده ایم[۳۲۰].
مهدیقلی خان به اثنای گفتگو با آواز بلند سخنان خشونت آمیزی به مرشد قلی خان گفت شاه مه منتظر چنین فرصتی بود “فریاد زد ای مردک مفسد ترا به ایالت فارس و مرتبه خانی سرفراز فرموده ایم زیاده از این چه توقعی داشتی که میانه قزلباش فساد میکنی وجود امثال شما مردم که به خود سری برآمه اند خار گلزار دولت است[۳۲۱].”
۵-۲۵- از بین بردن مهدی قلی خان و انتصاب یعقوب خان
عوامل فوق الذکر باعث شد که مرشد قلی خان یعقوب بیگ پسر ابراهیم خان ذوالقدر را به کشتن مهدیقلی خان و گرفتن پاداش امارت فارس تشویق کند ویعقوب بیگ سرمهدیقلی خان را بریده و به درگاه آورد و در یک طرفه العین اردوی مهدی قلی خان و برادرش جنید سلطان و سایر آقایان ذوالقدر که در محوطه ی خانهی پیره محمد خان استجلو در راه کوشک چادر زده بود تالان کرده و هرچه پارچه و الاغی به دست ده کس افتاد[۳۲۲].
بدین ترتیب یعقوب بیگ ذوالقدر به امارت ایالت فارس برگزیده شد بطورکلی دوران شاه عباس صفوی چنین مستفاد می شد که ذوالقدر ها پس از شاملو ها مقام دوم را از نظر تصدی در مقام های اداری در دستگاه سلطنتی دارا بودند و اغلب آنان دارای منصب مهرداری دولت صفوی بودند[۳۲۳] تنها دو ایل شاملو و ذوالقدر هریک هفت مقام اداری را در اختیار داشتند در صورتی که اغلب ایلات به یک یا دو حکومت از شهرها خرسند بود[۳۲۴] که این نشانگر نقش و اهمیت ذوالقدرها می باشد.
چندروز بعد مهدی قلی خان ذوالقدر والی مملکت فارس و یوسف خان افشار حاکم ابرقو و بوانات میرزا نظام الملک پسران میرزا سلمان اعتماد الدوله که مولد و منشاء آنها در شیراز بود و سایر امرای فارس و مرشد قلی خان که زمام امور سلطنت در دست اقتدار او بود به مصلحت اندیشی به پابوسی شاه عباس رفتند و مورد عنایت واقع شدند[۳۲۵].
در آخر ماه محرم سال ۹۹۶ مهدی قلی خان ذوالقدر والی مملکت فارس و یوسف خان افشار و میرزا عبدالله و میرزا نظام الملک پسران اعتماد السلطنه و جماعتی از اعیان قزلباشان به قصد کشتن مرشد قلی خان در دولت خانه حاضر شدند مرشد قلی خان چون از خیال آنها مطلع گردید از شاه عباس جدا نگشت و امرا بعد از یاس به منازل خود بازگشتند چون متوجه شدند که مرشد قلی خان نیز باخبر شده است خود را محافظت نمودند[۳۲۶] روز دیگر مرشد قلی خان کسی نزد امرا فرستاد که صلح و صفا کنند اما آنها قبول نکردند مهدی قلی خان ذوالقدر خود به دولت خانه رفت که واسطه مصالحه شود مرشد قلی خان در حضور پادشاه اراده آنها را بیان کرد مهدی قلی خان به خشم آمد مرشد قلی خان یعقوب بیگ پسر ابراهیم خان ذوالقدر حاکم سابق فارس احضار نمود و به او دستور داد که مهدی قلی خان را به قتل رساند یعقوب بیک فرمان را اطاعت کرد و سر مهدی قلی خان نزد آنها اورد[۳۲۷] مردمان قلغچیان اردوی مهدی خان را غارت نمودند[۳۲۸]و اموال آقایان ذوالقدر را به یغما بردند[۳۲۹] و میر عبدالله و میرزا نظام و پسران اعتمادالدوله را گرفته و از آنها جریمه گرفتند و رها کردند پس ایالت مملکت فارس را به یعقوب بیگ ذوالقدر پسر ابراهیم خان داده و اورا به لقب خانی سرافراز داشته[۳۳۰] و متقبل گشت که سپاه فارس را برداشته و در نواحی خراسان به اردوی شاهی ملحق گردد یعقوب خان بعد از ورود به شیراز منصب وزارت فارس را به میرزا هادی شیرازی واگذاشت.
نویسنده تاریخ سلطانی مینویسد: “ایالت مختلف در اوایل حکومت صفویه در دست قزلباش ها بسیار رد و بدل میشد. در عهد شاه محمد علی قلی خان از حکومت فارس برکنار شد و مقام وی همراه با امیر الامرایی فارس به مسیب بیک یوزباشی از طایفه ذوالقدر واگذار گردید[۳۳۱].”
قزلباشان محمد شاه را واردار کردند که اعتمادالدوله میرزا سلمان جابری اصفهانی را به آنها تسیلم کند و پس از تسلیم او توسط محمد شاه او را کشتند و سر او را به علی قلی خان والی هرات فرستادند[۳۳۲]پسران اعتمادالدوله میرزا عبدالله و میرزا نظام الملک که از مقربان درگاه ولیعهد بودند از کشتن نجات یافتند[۳۳۳].
املاک ارثی و اجدادی و اکتسابی میرزا سلمان اعتماد الدوله که در فارس بود به آنها واگذار شد به جانب شیراز که منشاء و مولد پدر و اجداد آنها بود شتافتند و چون امرای قزلباش از اعتماد الدوله فارغ شدند وزرای اربعه برقرار داشتند سرآمد آنها میرزا محمد اصفهانی وزیر محال خاصه بود و بعد از او میرزا هدایت الله مستوفی دیوان اعلی و بعد از او میرزا لطف الله شیرازی که وزیر شاهرخ خان ذوالقدر بود دیگری میرزا محمد نام که از مستوفیان معتبر بود[۳۳۴].
یعقوب خان ذوالقدر و آقایان ذوالقدر فارس با سپاه فارس وارد اردوی اعلی شدند که خبر رسید چغال اوغلی سردار سپاه رومی از راه ماهی دشت کرمانشاه به همدان آمده بعضی قلعه ها را تعمییر کرده و دوهزار تفنگچی در آنجا مستقر کرده بود[۳۳۵].
آقایان ذوالقدر فارس که خودسر برآمده بودند[۳۳۶] از اردو گریخته و به جانب شیراز روانه شدند و یعقوب خان والی فارس اجازه مرخصی خواسته برای برگردانیدن آنها روانه شیراز گردید و چون آقایان ذوالقدر که سرکرده آنها حمزه بیگ بود وارد شهر یزد شدند بکتاش خان والی یزد آنها را گرفته و به داروغه سپرد[۳۳۷] و چون یعقوب خان به یزد رسید بکتاش او را استقبال نمود یعقوب خان از اطوار بکتاش خان تفرس نمود اراده گرفتن او را دارد پیشدستی کرد در نیمه شبی به جانب شیراز بتافت[۳۳۸].
در همین هنگام حکومت داراب را از منتشار خان ذوالقدر گرفت[۳۳۹] و جای او را به محمد قلی خان پرناک بخشید و شاه وردی خلیفه ولد ولی خلیفه شاملو که از زمان اقتدار مرشد قلی خان در قصبه ایج و نیریز فارس حاکم بود و با سیصد نفر سوار شاملو در آن نواحی اقامت داشت چون یعقوب خان مزاج حضرت اشرف را نسبت به او منحرف میدانست او را معزول نمود و شاه وردی خلیفه سر از اطاعت باز زده تمکین نفرمود و یعقوب خان به بهانه شکار از شیراز به جانب قصبه ایج تاخت نمود[۳۴۰] و او را گرفته با چند نفر از خویشان او به قتل رسانیدند[۳۴۱].
در عید نوروز سال ۹۹۷ه.ق که برابر بود با اوایل ربیع الاول هنگامی که شاه عباس وارد قزوین شد وزارت عظمی را به میرزا لطف الله شیرازی واگذار کرد و او را اعتماد الدوله خواند[۳۴۲] در نیمه ماه صفر سال ۹۹۸ه.ق چون آقایان ذوالقدر فارس و حسن خان افشار حاکم کهکیلویه مستحق تنبیه و سیاست بودند شاه عباس از دارالسلطنه قزوین به سمت اصفهان حرکت کرد[۳۴۳] در اول ربیع به اصفهان رسیدند[۳۴۴] و یعقوب خان والی فارس جمعیتی فراهم اورد و عنوان را برای یورش به لارستان قرار داد در وقت حرکت به جانب یزد ایلغار نمود[۳۴۵] و چون بکتاش خان افشار حاکم کرمان شهر یزد را بی اذن اولیای دولت متصرف گشته بود و یعقوب خان با او سابقه عنادی داشت سپاه فارس هشت روزه وارد یزد شد شهر را محاصره کرده بعد از کوشش مسخر گردید و بیکتاش خان را کشته[۳۴۶] و سر او را روانه اصفهان داشت یعقوب خان اموال بیکتاش خان و ذوجه او دختر میرمیران یزدی را برداشته عود به شیراز نمود بعد از انتضای زمان عده او را در ازدواج خود درآورد[۳۴۷].
حضور قدرتمند خاندان ذوالقدر در فارس تا سالهای نخستین حکومت شاه ‌عباس ادامه یافت و شاه ‌ایران در ۹۹۸ه.ق برای سرکوب یعقوب خان ذوالقدر به فارس لشکر کشید. حاکم فارس به قلعۀ استخر پناه برد. شاه‌عباس او را با وعده و وعید حاضر به مذاکره نمود. گفت ‌وگوهای این دو در حوالی حصار بیضا بود و حاکم فارس ناگزیر به اطاعت از شاه ‌عباس گردید[۳۴۸].
۵-۲۶- از بین بردن مخالفان و قزلباشان
شاه عباس از در آغاز پادشاهی خود تصمیم به کوتاه کردن دست قزلباشان و مخالفان خود نمود پس از مراسم تاجگذارى، شاه عباس رو به خلیفه الخلفا و صوفیان کرد و گفت که: من امروز مى‏خواهم انتقام خون برادرم سلطان حمزه میرزا را از کشندگان او بگیرم. شما چه مى‏گویید. صوفیان زمین بوسه داده و گفتند: ما مدتى است که در این اندیشه منتظر فرمان همایونى هستیم. آنگاه به فرمان شاه، على قلى خان استاجلو و اسماعیل قلى خان شاملو و برادرش مرشد قلى خان و محمدى بیگ سار و سولاغ و رضا قلى بیگ اینانلو، و سایر کشندگان حمزه میرزا و ارکان دولت شاه محمد را، که جمعا هفت نفر بودند، در پاى ایوان چهل ستون حاضر کردند. نخستین کسى که به فرمان شاه کشته شد، اسماعیل قلى خان شاملو بود؛ صوفیان او را در زیر مشت و لگد از پاى درآوردند. پس از وى على قلى خان و دیگران نیز در حضور شاه کشته شدند. شاه، میرزا محمد وزیر و سایر ارباب قلم، مانند میرزا لطف الله شیرازى وزیر قدیم پدرش را، چون ایرانى و به اصطلاح زمان تاجیک بودند، بخشید، و مقرر داشت که از هر یک مبلغى به عنوان جریمه و ترجمان گرفته شود. اموال کشته شدگان را نیز با خیمه و خرگاه و شتران و اسبان هر یک میان سرداران مطیع، و امیرانى که از خراسان آمده بودند، قسمت کردند. پس از آن که مرشد قلى خان با همکارى شاه عباس، ارکان دولت شاه مخلوع را از میان برداشت، بى‏رقیب و مدعى نیابت سلطنت و فرمانرواى مطلق شد و با لقب وکیل السلطنه به اداره امور سلطنتى و کشورى پرداخت. ، پس از آن در خانه عمه مقتول شاه، پرى خان خانم، دختر شاه طهماسب، منزل کرد. وزیران و رجال و سران لشکرى و کشورى تنها از او دستور مى‏گرفتند و تمام کارهاى خود را با موافقت و صوابدید وى انجام مى‏دادند. خان استاجلو، همه احکام و فرمانهاى سلطنتى را بى اجازه شاه صادر مى‏کرد و به مهرهاى سلطنتى، که بر گردن آویخته بود، مى‏رسانید. در اندک زمانى، منصبها و مقامات مهم دربارى و دیوانى، مانند ریاست قورچیان و مهر دارى و حکومت ولایات ایران را، میان دوستان و بستگان خود و سرداران و امیرانى که به فرمان او گردن نهاده بودند، تقسیم کرد. حتى وزیر خود، میرزا شاه ولى را نیز با لقب اعتمادالدوله به وزارت اعظم برگزید. پس از آن شاه مخلوع پدر شاه عباس با ابوطالب میرزا برادر شاه و اسماعیل میرزا و حیدر میرزا پسران خردسال حمزه میرزا را در نیمه محرم سال ۹۹۷ ه.ق ، از قزوین به قلعه الموت، که شاهزاده طهماسب میرزا برادر دیگر شاه عباس نیز در آنجا محبوس بود، فرستاد تا از پایتخت دور باشند و حضور ایشان در قزوین، مایه تحریک سران قزلباش به سرکشى و طغیان و تغییر شاه نشود. سیصد تن از سواران قزلباش را هم مأمور حفاظت ایشان کرد، و این عده در پایان هر ماه عوض مى‏شدند[۳۴۹].
در همان حال به املاک خالص سلطنتى نیز طمع برد، و به موجب فرمانى که از شاه گرفت تمام املاک شاهى اصفهان را، که پس از مرگ شاه طهماسب به ترتیب به حمزه میرزا و ابوطالب میرزا، منتقل شده بود، تصاحب کرد. سپس براى شاه عباس مجلس عروسى ترتیب داد، و در یکجا دو دختر از خاندان صفوى را به عقد نکاح شاه درآورد. یکى دختر سلطان مصطفى میرزا، برادر زاده شاه طهماسب اول، که پیش از آن همسر برادر بزرگ شاه، حمزه میرزا بود. این دو زن را در یک روز براى شاه عقد بستند و پس از سه شبانه روز جشن و سرور، در یک شب به حرم سراى او بردند تسویه های خونین در دولت صفوى چون مرشد قلى خان در اداره کشورى و لشکرى، طریق استبداد و خود رأیى مطلق را در پیش گرفته و به سران قزلباش مجال هیچ گونه مداخله و اظهار نظر نمى‏داد؛ امیران و ارکان دولت از او آزرده خاطر شدند[۳۵۰]، و چون تصور مى‏کردند که شاه نیز از قدرت مرشد قلى خان ناراضى است و مخالفت قزلباشان را با او تأیید خواهد کرد، در نهان براى کشتن وکیل السلطنه، همداستان شدند و به انتظار فرصت نشستند. اتفاقا توطئه سران براى قتل مرشد قلى خان برملا شد و مرشد، شاه را به دفع این توطئه برانگیخت. شاه عباس، با وجودى که از مرشد قلى خان، فوق العاده ناراضى بود، اما به راهنمایى خرد و تدبیر و حیله گرى ذاتیش، مقتضى آن دید که نخست از این پیشامد استفاده کرده، مرحله‏ اى دیگر از تسویه سران قزلباش و قطع نفوذ آنها را به مورد اجرا گذارد. توطئه گران که دانستند راز برملا شده به اتفاق سواران و ملازمان خویش به دولتخانه آمدند و بر خلاف آداب و رسوم، همچنان با سلاح و شمشیر به ایوان عمارت چهل ستون رفتند. شاه کس نزد سران فرستاد و از قصد و نیت آنها پرسید و ایشان منظور خود آشکار کردند. شاه نیز پیغام داد که چون به کار دیگرى مشغول است، پى کار خود روند، تا به مشکل بعدها رسیدگى کند. امیران از نادانى دولتخانه را ترک گفتند و در باغ دولتى سعادت آباد قزوین گرد آمدند. اما این بار بر همراهان و سواران خویش افزودند و مخالفت خود را با مرشد قلى خان آشکار کردند. روز بعد مهدى قلى خان ذوالقدر حاکم فارس به نمایندگى از سران متمرد و اعیان قزلباش به خدمت شاه رفت و درخواست نمود که شاه به ارباب مناسب و اولیاى دولت و سران طوایف استقلال واختیارات بیشتر دهد. شاه عباس در پاسخ گفت که: «مایه آن همه اختلاف و نفاق و جنگهاى داخلى که در زمان پدرم به ضعف دولت مرکزى و پیشرفت کار بیگانگان و دشمنان ایران منتهى شد، نتیجه همان اقتدار و استقلال و خودسریهاى سران و طوایف و مداخله هاى بى مورد امیران قزلباش در کارهاى سلطنتى و دولتى بود و از آنها خواست تا به فرمان شاه و نماینده تام الاختیار او مرشد قلى خان گردن نهند و او را به عنوان ریش سفید خود بشناسند. مهدى قلى خان در پاسخ گستاخى کرد و همین بهانه‏ اى شد تا شاه که از پیش براى این منظور خود را آماده کرده بود، فریاد زد: «اى مردک مفسد تو را به ایالت شیراز و مرتبه خانى سرافراز فرموده‏ایم، زیاده از این چه توقع داشتى که میانه قزلباش فساد مى‏کنى وجود امثال شما که به خودسرى برآمده اند خار گلزار دولت است ….[۳۵۱].
یک روایت اغراق آمیز حکایت دارد که شاه عباس خشونت خود را از همان روز حکومت نشان داد و آن عبارت از این بود که بزرگان و سر جنبانانی را که فکر میکرد مایه زحمت باشند به عنوان ضیافت دعوت کرد و آنان را در همان مجلس متهم به خیانت نمود و تمام آنها را از بین برد سر بیست و دو نفر را بر نیزه بالا برد و از پنجره کاخ شاهی آویزان کرد این در واقع گربه دم حجله کشتن او بود[۳۵۲].
فصل شش
حکمرانی
یعقوب خان ذوالقدر
۶-۱- یعقوب خان ذوالقدر
یعقوب خان ذوالقدر پسر ابراهیم خان نوه الیاس بیگ ذوالقدر بود. همانطور که در قبل توضیح داده شد الیاس بیگ پدربزرگ یعقوب خان اولین حاکم منصوب شاه اسماعیل بر ایالت فارس که پس از فتح این ایالت در سال ۹۰۹ ه.ق بود. ابراهیم خان هم به فرمان شاه طهماسب مدت زیادی از سال ۹۴۶ه.ق تا هنگام عزل در ۹۶۳ه.ق حاکم فارس بود. یعقوب خان یکی از پسران ابراهیم خان بود که پس از عزل پدر نتوانست مقام و منصب شایسته ای به دست آورد. به گفته افواشته ای یعقوب میرزا آن قدر بی سامان و سرانجام بود که ایام جهانبانی پادشاه فریدون مسند شاه سلطان محمد در یساق خراسان در موکب ظفر قرآن بود و خود خدمت اسب خود میکرد[۳۵۳]. اما با این وجود یعقوب بیک ذوالقدر یکی از نامدارترین افراد خاندان ذوالقدرشد که در ایران در کاردانی و رشادت و سیاستمداری مشهور می باشد نامبرده در زمان شاه عباس اول با جمع کثیری از ایل ذوالقدر به ایران آمد و مصدر حکمرانی در نقاط مختلف کشور گردید. مخصوصاً پس از مغضوب شدن مهدی قلی خان ذوالقدر حاکم فارس و قتل او بدستور و در حضور شاه عباس، بر قدرت و اعتبار او در دستگاه صفوی افزوده شد و با حکم شاه عباس حاکم مقتدر و کاردان ناحیه فارس و توابع گردید.
تاثیر این دوره تحقیر آمیز در عملکرد خشونت آمیز وی پس از دستیابی به حکومت فارس به خوبی نمایان است . در اواخر پادشاهی سلطان محمد خدابنده گروهی از ذوالقدرهای فارس به رهبری مهدی قلی خان در سال ۹۹۴ه.ق با اخراج و قتل علی خان ذوالقدر حاکم فارس به مخالفت با سلطان محمد خدابنده برخواستند و تعدادی از آنها را برای حمایت از پادشاهی عباس میرزا به خراسان رفتند عباس میرزا به توصیه مرشد قلی خان استاجلو فرمان حکومت فارس را برای مهدی قلی خان ذوالقدر فرستاد . یعقوب بیگ ذوالقدر از افرادی بود که به هواخواهی عباس میرزا به خراسان رفت به همین دلیل پس از جلوس شاه عباس یعقوب بیگ مورد توجه و عنایت خواص قرار گرفت[۳۵۴].
در اوایل جلوس شاه عباس گروهی از سران قزلباش به بهانه اعتراض به تسلط و دخالت همه جانبه مرشد قلی خان استاجلو در دربار شورشی ایجاد کردند. شاه عباس در آن هنگام با حمایت از مرشد قلی خان شورش را سرکوب کرد . بیشتر امیران شورشی دستگیر شده بودند که شاه عباس یعقوب بیگ ذوالقدر را مامور کشتن وی کرده بود . یعقوب بیگ پس از کشتن مهدی قلی خان رسما به دریافت لقب خانی و فرمانده حکومت فارس سرافراز شد و بدین ترتیب در سال ۹۹۶ه.ق به آرزوی دیرینه دستیابی به حکومت فارس رسید[۳۵۵].
۶-۲- لشکر کشی یعقوب خان به خراسان و درگیری با حمزه بیگ
یعقوب خان پس از انتصاب به حکومت فارس به دستور شاه عباس مشغول گردآوری سپاه برای پیوستن به اردوی شاهی در حمله به خراسان و جنگ با ازبکان شد. هنگام گردآوری سپاه با مخالفت و کارشکنی برخی از امیران ذوالقدر مانند حمزه بیگ مواجه شد . او پس از مطیع کردن مخالفان در چمن بسطام خراسان به اردوی شاهی پیوست و از طرف شاه عباس به دریافت خلعت فاخر و اسب و زین و کمر مرصع سرافراز شد و شمه ای از نافرمانی برخی از امیران ذوالقدر را عرض شاه رسانید . شاه عباس نیز حکم داد هرکس که سر از اطاعت تو بپیچد سرش را بریده به سوی ما بفرست تا درس عبرتی برای دیگران شود[۳۵۶].
۶-۳-درگیری یعقوب خان و بیکتاش خان
برخورد خوب و حمایت علنی شاه عباس از یعقوب خان برنگرانی و حسادت مخالفان وی افزود در این میان گروهی از ذوالقدر ها به رهبری حمزه بیگ از اردوی شاهی به جانب فارس فرار کردند . یعقوب خان به دلیل نگرانی از افراد این گروه با اجازه شاه عباس درصدد بازگشت به شیراز در آمد. حمزه بیگ و یارانش در یزد با بیکتاش خان افشار حاکم خودسر کرمان و یزد علیه یعقوب خان متحد شدند . هدف بیکتاش از این اتحاد با مخالفان یعقوب خان نفوذ یافتن در فارس و ضمیمه کردن آن به قلمرو خود بود . یعقوب خان در حوالی یزد به اتحاد آنها پی برد بنابراین با خودداری از پذیرش پیشنهاد ضیافت و مهمانی بیکتاش خان که قصد دستگیری وی را داشت به شیراز رفت[۳۵۷].
بیکتاش خان برای متزلزل کردن موقعیت یعقوب خان حمزه بیگ را با عده ای از جنگجویان افشار به عنوان حاکم به فارس فرستاد. یعقوب خان پس از آگاهی از این موضوع با سپاهی چهار هزار نفری برای نبرد با حمزه بیگ آماده شد. در نبردهایی که میان دوسپاه در شورستان اتفاق افتاد سپاهیان حمزه بیگ شکست خوردند و عده ای از آنها کشته و عده ای دستگیر و عده ای هم پراکنده و فرار کردند. حمزه بیگ نیز جزء فرارکننده گان بود و به کهکیلویه فرار کرد. یعقوب خان با تهدید حسن خان افشار حاکم کهکیلویه را وادار به تحویل دادن حمزه بیگ کرد . حسن خان حمزه بیگ را به یعقوب خان تحویل داد . حمزه بیگ اندکی پس از رسیدن به شیراز به دستور یعقوب خان به طرز فجیهی کشته شد . بدین ترتیب یعقوب خان پس از سرکوب مخالفانش در اندک زمان با تسلط بر اوضاع فارس موقعیت سیاسی خود را تثبیت و تحکیم کرد[۳۵۸].
حکومت فارس از هنگام فتح آن توسط شاه اسماعیل ۹۰۹ه.ق تا اوایل پادشاهی شاه عباس ۱۰۰۳ه.ق به امیران ذوالقدر اختصاص داشت بنابراین به قوا از برخی مورخان حدود یک قرن ایالت فارس به صورت تیول و مقر طایفه ذوالقدر درآمده بود[۳۵۹].
این سابقه طولانی حکومت قبیله ای ذوالقدرها بر فارس از نظر یعقوب خان نوعی مشروعیت برای توسعه قدرت و قلمرو خود محسوب کی شد او گرچه پس از انتصاب به حکومت فارس به ظاهر اطاعت میکرده اما با تکیه بر منصب حکومت فارس ریاست طایفه ذوالقدر و داشتن نیروی قبیله ای برای توسعه و قدرت قلمروی خود اقداماتی انجام داد[۳۶۰].
یعقوب خان پس از سرکوب شورش حمزه بیگ ذوالقدر درصدد انتقام گیری از بیکتاش خان و جلوگیری از دخالت وی در امور فارس برآمد. وی ابتدا برای متزلزل کردن موقعیت بیکتاش خان عباس خان عموی وی را به عنوان حاکم به کرمان فرستاد و از افشارهای کرمان خواست که تابع فرمان عباس خان باشند زیرا شاه عباس بیکتاش خان را به دلیل نافرمانی و خودسری از حکومت کرمان عزل کرده بود . این اقدام یعقوب خان در علم کردن یک مدعی برای بیکتاش خان پاسخی به اقدام بیکتاش خان در علم کردن حمزه بیگ بود افشارهای کرمان به تصور اینکه عباس خان با فرمان شاه عباس به کرمان آمده و به دلیل بذل و بخشش های فراوانش به استقبال وی آمدند. بدین ترتیب عباس خان با حمایت یعقوب خان به حکومت کرمان دست یافت.
بیکتاش پس از مشورت با ریش سفیدان افشار و جلب رضایت آنان از یزد به کرمان تاخت و در نبردی که میان دو گروه رخ داد عباس خان شکست خورد و وی به قلعه کرمان پناه برد بیکتاش خان سرانجام با ارسال نامه های پی در پی و با وساطت حاتم بیگ وزیرش عباس خان را وادار به تسلیم کرد و سوگند خورد که آسیبی به وی نرساند اما اندکی بعد با وجود سوگندی که در مورد تامین جانی عباس خان یاد کرده بود وی و پسرانش را به قتل رسانید[۳۶۱].
یعقوب خان از اینکه بیکتاش خان با شکست عباس خان بار دیگر کرمان را تصرف و افشارها را بر خود جمع کرده بود بسیار ناراحت شد زیرا احتمال لشکرکشی و حمله بیکتاش خان به فارس وجود داشت یعقوب خان در سال ۹۹۸ه.ق با لشکری دوازده هزارنفری به قصد سرکوب بیکتاش خان از شیراز حرکت کرد و پس از هشت روز به حوالی یزد رسید وی در نزدیکی ابرقو برای یوسف خان حاکم آنجا که از اقوام بیکتاش بود پیام فرستاد که بیکتاش برخلاف دولت به حکومت رسیده است و اگر به او ملحق شود حکومت کرمان به او واگذار میکند. یوسف خان که از قدرت و شوکت بیکتاش خان ناراضی بود به نوید حکومت کرمان با قشون و لشکر خود به یعقوب خان پیوست یعقوب خان پس از اتحاد با یوسف خان به جانب یزد حرکت کردند.
سپاه یعقوب خان ذوالقدر و بیکتاش خان افشار در صحرای چم تفت در چهار فرسخی یزد در مقابل هم صف آرایی کردند و در نبرد سخت میان این دو سپاه بیکتاش خان شکست خورد، بیکتاش خان نزد میرمیران پدرزنش رفت و از او برای مشورت و مقابله با یعقوب خان کمک خواست میرمیران پس از دریافت پیام تهدیدآمیز از یعقوب خان حاظر به همکاری با بیکتاش خان نشد بیکتاش خان پس از ناامیدی با میرمیران پا به فرار گذاشت که با افراد یعقوب خان درگیر مجروح شد وسپس سر بیکتاش خان را برای یعقوب خان آوردند[۳۶۲].
یعقوب خان با قتل رقیب سر او را با برخی اشیا نفیسه سرکار او از مرصع آلات و جواهر و زر بی شمار وافر مصحوب ملازمان به درگاه فرستاد[۳۶۳] و سپس نعش او را به کرمان حمل و در بقعه ای نزدیک شاه ولی که به دستور خود او آن را ساخته بودند دفن کردند[۳۶۴] بدین ترتیب ختم غایله‌ی بکتاش فرصتی به یعقوب خان در غارت یزد داد. ذوالقدران چنان قتل و غارتی نمودند که محلّات خارج شهر را با محله ی گبران که در کثرت جمعیت مقابل شهر است ، همه را تاراج کردند[۳۶۵] و جمعی بی سر و پا که موافق از مخالف و دوست از دشمن نمی‌شناختند به هر جا می رسیدند، دست به غارت می ‌زدند[۳۶۶].
پس از این سپاهیان ذوالقدر با یورش به شهر یزد شروع به غارت و تاراج اموال اهالی آن کردند مردم یزد چند روز گرفتار رنج و آشوب و غارت بودند یعقوب خان پس از تعیین حکام ولایات یزد و کرمان و با کسب آگاهی از حرکت شاه عباس به جانب اصفهان مصمم شد خیلی سریع به شیراز بازگردد[۳۶۷].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ب.ظ ]




پارک بازی کودکان

سرگرمی

باشگاه بازیهای رایانه ای

ورزشی

زمین فوتبال ، سالن تربیت بدنی

فضاهای باز

فضای سبز همگانی ، بوستان ، اراضی کشاورزی ، کشتزار و باغات ، میوه ، سبزی ، صیفی

اداری

اداره ی دولتی و خصوصی

امنیتی

پاسگاه نیروی انتظامی ، مرکز مقاومت بسیج

دامداری

مرکز پرورش دامهای گوشتی یا شیری ، مرغداری ، طویله و آغل

بایر

زمین های فاقد کاربری

کاربری های ویژه تولید

مزرعه میگو ، مزرعه کرم ابریشم و زنبور عسل

کاربری ویژه

پادگان نظامی در مقیاس بزرگ ، مراکز باستانی ، تاریخی و …

ماخذ : مشیری و سعیدی ، ۱۳۸۹ : ۱۸۰
۲-۳-عوامل موثر در تغییر کاربری اراضی کشاورزی :
در محافل علمی و برنامه ریزیهای کشورمان موضوع گسترش فیزیکی شهرها و مساله تغییر کاربری اراضی زراعی پیرامون آنها به سبب بزرگی وسعت سکونتگاه های شهری و نرخ شتابان شهر نشینی بیش از سکونتگاه های روستایی مطرح بوده و می باشد . اما اهمیت این مسائل در برخی نواحی جلگه ای به علت فراوانی تعداد و حجم جمعیتی روستاها کمتر از نقاط شهری نیست . مقایسه ی روند رو به گسترش فیزیکی نقاط شهری با سکونتگاه های روستایی کشورمان حاکی از آن است که به سبب بزرگی حجم جمعیتی و تراکم زیاد آن در شهرها به مراتب بسیار چشمگیر تر از نقاط روستایی به نظر می رسد . به همین دلیل مقوله ی رشد فیزیکی – کالبدی شهرها و مساله تغییر کاربری اراضی زراعی پیرامون آن بیش از نقاط روستایی مورد توجه بوده و اذهان اندیشمندان مختلف علوم ذیربط را در جهت یافتن راه حلهای ممکن به خود معطوف داشته است (نظری ، ۱۳۸۸ : ۲۲۶) . به طور کلی عوامل تاثیر گذار بسیاری را می توان نام برد که در تغییر کاربری اراضی نقش عمده ای دارند از آن جمله می توان به رها کردن فعالیتهای کشاورزی و جنگلداری ، استخراج معدن ، احداث صنایع و ساختمان و یا تخریب بناها ، احداث هتل ، رستوران ، خانه های دوم و مراکز تفریحی و پذیرایی ، اشاره داشت .
امروزه می توان مشاهده کرد که اراضی پیرامونی شهرها به علت جمعیت پذیری زیاد به ساخت و ساز اختصاص یافته اند و در حال حاضر رشد حساب نشده ی شهرها برای اراضی کشاورزی ، بیش از مساحتی است که به طور مستقیم به وسیله ی آنها اشغال می شود و این ناشی از تنشهای شهری مانند افزایش بهای زمین است . قسمت اعظم نواحی ایران دارای کاربری مرتعداری بوده . کاربری زراعت آبی و باغداری عمدتاً در دشتها و پیرامون شهرهاست . در حال حاضر با توجه به رشد روز افزون شهرها و روستاهای بزرگ ، باید ضمن حفظ کاربری باغات و اراضی کشاورزی ، گسترش آتی شهرها و صنایع به مسیرهایی سوق داده شود که تخریب به حداقل ممکن کاهش یابد . علاوه بر این ، اعمال کاربری بهینه کل ناحیه برای حفظ تعادل اکولوژیک و بهره وری مناسب از اراضی امری اجتناب ناپذیر است (سرور ، ۱۳۸۵ : ۹۸) . بر اثر رشد جمعیت آبادیها و تبدیل آنها به شهرهای کوچک و بزرگ و پیشرفت فناوری ، روش های استفاده ی درست یا نادرست از آن تحت تاثیر نیاز ها قرار می گیرد و الویتها تغییر می یابد (سرور ، ۱۳۸۵ : ۹۷) . در این خصوص که چه زیستگاههایی به دلیل اهمیت و کمیابی می بایست نگهداری شوند ، باید تصمیم گیری و برنامه ریزی شود (سرور ، ۱۳۸۵ : ۹۶) . برای مثال یک مکان جدید مسکونی ، یا یک کانون تفریحی – توریستی گسترده با عملکرد ناحیه ای و فراناحیه ای با پیدایش و رشد خود سیمای تازه ای به فضای جغرافیایی می بخشد و روابط موجود را در سطحی فراتر از ناحیه تحت تاثیر قرار می دهد و به همین دلیل مکان یابی آنها مستلزم مطالعه در سطحی فراتر از ناحیه تحت تاثیر قرار می دهد و به همین دلیل مکان یابی آنها مستلزم مطالعه در سطح ناحیه و بالاتر است (سرور ، ۱۳۸۵ : ۱۶۰) . بنابراین بررسیهای مربوط به نوع استفاده از اراضی به منظور برنامه ریزی در زمینه ی مکان یابی بهینه برای فعالیتها با در نظر گرفتن تمام جوانب ضرورت می یابد (سرور ، ۱۳۸۵ : ۹۷) . نبود برنامه های لازم برای کاربری مناسب و قانونمند اراضی در عرصه های روستایی موجب تبدیل و تغییر نامناسب کاربریها ، تخریب اراضی کشاورزی ، مرتعی و جنگلی می گردد (مشیری و سعیدی ، ۱۳۸۹ : ۲۶۷) .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۳-۱-عامل پهنه بندی و تفکیک اراضی :
پهنه بندی اراضی در زمینه ی استقرار انواع فعالیتها خود موجب تفکیک اراضی می شود و بخشهای متفاوت یک ناحیه از نظر قابلیت و آسیب پذیری برای اهداف ویژه ای تعیین شده و از تداخل فعالیتهای ناسازگار در مجاورت یکدیگر جلوگیری می کند (سرور ، ۱۳۸۵ : ۱۵۰) .
۲-۳-۲-عوامل اجتماعی و اقتصادی اثر گذار در تغییر کاربری اراضی :
به طور کلی عوامل اثر گذار در تغییر کاربری اراضی کشاورزی را میتوان نامتناسب بودن تغییرات پیش بینی یا اعمال با فعالیتها و کارکردهای فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی روستاها دانست (مشیری و سعیدی ، ۱۳۸۹ : ۲۸۷) . از عوامل اجتماعی می توان به مهاجرت اشاره داشت .
می توان گفت مهاجرت جمعیت روستایی که مهم ترین عامل تغییرات جمعیتی به شمار می رود (مشیری و سعیدی ، ۱۳۸۹ : ۲۴۲) در روستاها به نوعی تغییر در کاربری اراضی کشاورزی را موجب می گردد . مهاجران با رها کردن اراضی خود و یا فروش اراضی کشاورزی باعث تغییر در کاربری اراضی کشاورزی می گردند (مشیری و سعیدی ، ۱۳۸۹ : ۲۷۶) .
تغییر کاربری اراضی کشاورزی هم به عنوان عامل مهم رشد اقتصادی و هم به عنوان عامل اصلی آسیب رسان زیست محیطی مورد توجه است . این تاثیر دو پهلو در بسیاری مقاصد باعث ایجاد معضلاتی می شود (قدمی ، فیروز نژاد ، مراد نژاد ، ۱۳۸۸ : ۲۲).
از طرفی باید پذیرفت که محدودیت اشتغال و فعالیت اقتصادی در محیط های روستایی ابعاد مختلفی دارد و معمولاً به صورت مسائل و نارسایی بروز می کند (مشیری و سعیدی ،۱۳۸۹ : ۲۶۵) .
۲-۳-۳-عوامل مالکیتی و حقوقی تاثیر گذار بر تغییر کاربری اراضی کشاورزی :
یکی از مسائل قابل توجه در محیط های روستایی ، مسئله ی ارث بری است . این مسئله تاثیر فروانی بر نحوه ی شکل گیری و رشد ساختار اجتماعی – اقتصادی و همچنین روابط تولیدی در سکونتگاه های روستایی داشته است . عامل اساسی در ارث بری و از راه آن تقسیم زمین ،قطعه قطعه شدن زمین هر چند بیشتر اراضی و به دنبال آن تغییر کاربری اراضی می باشد (مشیری و سعیدی ، ۱۳۸۹ : ۲۲۷).
۲-۴-پیامدهای تغییر کاربری اراضی کشاورزی :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ب.ظ ]




اگر از خدا چنان که سزد می‌ترسیدید، علمی به شما آموخته می‌شد که جهل و نادانی با آن همراه نیست.[۳۴۱]
و در روایت دیگر از ایشان آمده:
«قال رسول‌الله۶ لمّا قیل له: احبّ أن أکون اعلم الناس- أتق الله تکن أعلم النّاس.»[۳۴۲]
وقتی به حضرت عرض شد که: دوست دارم داناترین مردم باشم، حضرت فرمودند: از خدا پروا داشته باش تا داناترین مردم باشی.
پروا الهی و خوف و خشیت از حضرت حقّ چنانچه حقّ آن است کأنّه انسان را در مقامی قرار می‌دهد که عظمت الهی را درک می‌کند و حضور حضرت را احساس می کند و خود را در محضر حضرت حقّ می‌بیند لذا این ادراک و احساس حضور از بسیاری از گناهان، انسان را باز می‌دارد و به مقام شهود معارف الهی می‌رساند.

۱۴- خلوت کردن یا شاغل زدایی زمینه کسب فیض الهی

حضرت آیت‌الله جوادی‌آملی شاغل‌زدایی را یکی از راه‌های رسیدن به فیوضات و بهره‌های علمی و معنوی می‌داند و می‌فرماید: شواغل، متعدد است امّا می‌توان در چهار بخش آنها را خلاصه نمود. اوّل، شواغل حسی مانند دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و… دوم، شواغل خیالی و وهمی که امور ادراکی هستند نه تحریکی، سوّم، شواغل و کارهای تحریکی که قوای شهوی و غضبی آن را بر عهده دارند و چهارم هم سرگرم شدن به اندیشه‌ها و افکار که از خود یا سایر دانشمندان فراهم آمده مثلاً در هنگام نماز و یا ذکر و غیره، اگر انسان از این شواغل رهایی یابد تازه قدرت فکر کردن پیدا می‌کند و ذات اقدس اله که هر لحظه به دل بنده خویش می‌نگرد وقتی صحنه قلب را مستعد ببیند به آن فیض می‌رساند و سالک کوی الهی از آن فیض بهره می‌برد، چیزهایی را می‌فهمد که به قلبش آرامش می‌دهد.[۳۴۳]

۱۵- دعا کلید رحمت

با اندکی تأمل و تعقّل، درمی‌یابیم که هر چیزی را بطلبیم، معدن و مخزن آن نزد خداست. )وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ([۳۴۴] و کلید آسمان و زمین و خزائن آنها هم دردست خداست. )لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ([۳۴۵] همانگونه که کلید همه غیب‌ها پیش اوست )وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ([۳۴۶] اگر اینچنین است چرا انسان برای رسیدن به هر چیزی به سراغ مالک خزانه‌ها نرود و صاحب کلید را نخواند؟ پس دعا نیز یکی از راه‌های رسیدن به معارف و ادراکات تام و ناب است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«فاکثر من الدّعا فإنّه مفتاح کلّ رحمه و نجاح کلّ حاجه»[۳۴۷]
حال که خزائن همه چیز دست خداست و آنرا نازل نمی‌کند مگر به قدر و اندازه معلوم پس با دعا از خداوند می‌خواهیم که درهای علوم را روی ما بگشاید.
)وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ([۳۴۸] [۳۴۹]

۱۶- صبر زمینه نور و صفای باطن

یکی از فضایل بسیار ارزشمند که در روایات اسلامی به منزله ر‌أس ایمان برشمرده شده است صبر می‌باشد. این فضیلت باعث شکوفا شدن نور باطن آدمی می‌گردد. امام صادق۷ می‌فرمایند:
«الصبر یظهر ما فی بواطن العباد من‌النور و الصفاء و الجزع یظهر ما فی بواطنهم من الظلمه و الوحشه.»[۳۵۰]
صبر، آنچه را که در درون بندگان خدا از نور و صفا وجود دارد، آشکار می‌کند، و بی‌صبری و ناشکیبایی، آنچه را که در درون آنها از ظلمت و وحشت است، ظاهر می‌سازد. و البته می‌توان به اینگونه نیز بیان نمود که اگر کسی بر مشقّات تحصیل علوم صبر پیشه نماید و یا اینکه بر سختی‌های کسب فضائل و دفع رذایل صبر و بردباری از خود نشان دهد یک چنین شخصی به نور و صفا دست می‌یابد و آن رسیدن به مدارج علمی و تقوایی بالاست.

۱۷- حسن خلق سبب زیادی در رزق

قبلاً گفته شد که رزق‌ها متعددند و علوم و معارف هم جز رزق می‌باشد. در روایات یکی از چیزهایی که رزق را زیاد می‌کند حسن خلق دانسته‌اند.
عن ابی عبدالله۷ قال: «حسن الخلق یزید فی‌الرزق.»[۳۵۱]
خوش اخلاقی رزق را افزایش می‌دهد.

۱۸- شکر نعمت باعث زیادت در علم و معرفت

امام صادق۷ می‌فرمایند:
«من اعطی الشکر اعطی الزیاده، یقول الله عزّ و جلّ «لئن شکرتم لأزیدنکم»[۳۵۲]
شکر نعمت علم همانا عمل به آن، تعلیم به دیگران و… می‌باشد که اگر کسی این فضیلت را کسب نمود خداوند بر نعمت علمش می‌افزاید.

۱۹- حسن نیّت

امام صادق۷ :
«من صدق لسانه زکا عمله و من حسنت نیّته زادالله عزّ و جلّ فی رزقه و حسن برّه بأهله زاد الله فی عمره»[۳۵۳]
قبلاً گفته شد که رزق عمو میّت دارد و رزق مادی و معنوی را شامل می‌شود.

۲۰- شرح صدر سبب هدایت

شرح صدر نیز از فضائلی است که موجب هدایت است.
)فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء([۳۵۴]
گشادگی سینه زمینه پذیرش اسلام و هدایت الهی است.

۲۱- پیروی از صاحب وحی شهود آور و موجب عقلانیّت

در حقیقت شهود بهره مؤمنان، از پیروی صاحب وحی است و اطاعت از خداوند موجب این می‌شود که انسان عاقل گردد. رسول مکرم اسلام۶ می‌فرمایند:
«إبن آدم أطع ربّک تسّمی عاقلاً و لا تعصیه فتسّمی جاهلاً.»[۳۵۵]
در حقیقت آن کسی عاقل است که عقل او پای بند شهوات و پیروی از شیطان که مظهر جهالت است باشد.

۲۲- همّت بلند شرط رسیدن به کمالات بالا

همّت بلند با طول امل و آرزوهای طولانی غیر معقول و دست نیافتنی فرق دارد. همّت بلند که یکی از فضائل اخلاقی است موجب این می‌شود که افراد به اهداف کوچک و ناچیز دل خوش نکرده و برای رسیدن به مدارج عالی و مقامات و کمالات نهایی گامهای بلندی بردارند. در حقیقت مردان بزرگ تاریخ نه مدیون امکانات خویشند و نه مدیون شرایط دیگر، آنها فقط و فقط با همّت بلند خویش قلّه‌های ترقی و پیشرفت را فتح نموده‌اند. همّت بلند دار که مردان روزگار با همّت بلند به جایی رسیده‌اند. استاد عارف حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی به نقل از صاحب فتوحات مکیّه می‌فرماید: «انّما ینتج المعارف بالنسبه إلی أرباب الههم…»[۳۵۶]

۲۳- مشورت و مشاوره باعث فزونی عقل

کسی که با دیگران مشورت می‌کند در حقیقت عقول دیگران را نیز به کمک عقل و خرد خود فرا می‌خواهد و از دانسته‌ها و تجربیات دیگران نیز در امور خود بهره می‌جوید.
چقدر زیبا می‌فرماید: «من شاور ذوی العقول استضاء بانوار العقول»[۳۵۷]
یعنی هر آن کس که با صاحبان خرد مشورت کند در حقیقت از نور عقل و خردمندی و اندیشه آنان استفاده برده است.

۲۴- تواضع مزرعه حکمت

تواضع که ضد تکبّر است یکی از فضایل اخلاقی به شمار می‌رود. تواضع با معنی خود کم بینی منافات دارد. این فضیلت اخلاقی آثاری دارد که یکی از مهم‌ترین آنها رویش حکمت در قلب انسان متواضع است.
حضرت علی۷ فرمودند:
«إن الزّّرع ینبت فی السهل و لاینبت علی الصّفا کذلک الحکمه تعمر فی قلب المتواضع و لا تعمر فی قلب المتکبّر، الا ترون انه من یشمّخ برأسه الی السقف شجّه و من یطأطی اظلّه و اکنّه.»[۳۵۸]
فرمودند: بذر افکندن در زمین خاکی می‌رویاند ولی روی سنگ نمی‌رویاند. همچنین است حکمت که در دل متواضع آباد می‌شود ولی در دل متکبّر ویران می‌شود، …

۲۵- دعوت به حق راهی برای وصول به حقیقت علم و بصیرت

جانشینان خداوند بر روی زمین و دعوت کنندگان به راه دین به حقیقت علم و بصیرت راه می‌یابند. حضرت علی۷ در کلامی زیبا در توصیف حال این گروه می‌فرمایند:
«هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشروا روح الیقین، و استلانوا ماستوعده المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدنیا بأبدان أرواحها معلّقه بالمحلّ الأعلی اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدّعاه الی الله آه آه شوقاً إلی رؤیتهم.»[۳۵۹]
علم با حقیقت بینایی، به آنان روی آورد و آنان با روح یقین با آن ارتباط برقرار نمودند و آنچه که خودکامگان مشکل دیدند برای آنان آسان بوده و با آنچه نادانان از آن وحشت کردند انس و الفت گرفتند. و با این دنیا با بدن‌هایشان ارتباط برقرار کردند در حالیکه ارواح آنان به محل اعلی معلق بود آنان جانشینان خداوند در روی زمین و دعوت کنندگان به دینش هستند. آه آه چه اشتیاقی به دیدارشان دارم.

۲۶- حدیث اهل‌بیت صیقل قلوب، زمینه ساز معرفت برتر

زنگارهایی که بر دل و جان آدمی می‌نشیند قلب انسان را کدر می‌کند لذا اگر به احادیث اهل بیت: که در حقیقت طبق صریح قرآن مجید )وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى( )إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى([۳۶۰] تفسیر و تبیین آیات قرآن مجید می‌باشد گوش فرا دهد و با احادیث آن بزرگواران کسب فیض نماید زنگارهای دل نیز به مرور زمان زدوده می‌شود، آنگاه است که نور حق بر چنین قلب صیقل یافته‌ای تجلّی می‌کند و معارف را بهتر می‌فهمد. پیامبر اکرم۶ می‌فرمایند:
«انّ القلوب لترین کما یرین السیف و جلائه الحدیث.»[۳۶۱]
یعنی دلهای آدمیان زنگار می‌گیرد آنگونه که شمشیر زنگار می‌گیرد و صیقل آن ]دل‌های زنگار گرفته[ حدیث است.
یعنی دل‌ها با احادیث اهل‌بیت: و کلمات حکمت‌آمیز آنان و همچنین سخنان انبیاء الهی صفا پیدا می‌کند و دل با صفا و خالی از زنگار و کدورت نور معارف الهی را منعکس می‌کند. چنانچه آینه‌ی صاف و تمیز این‌گونه است. چنین قلوبی برای کسب معارف و ادراک حقایق مستعدتر می‌باشند.

۲۷- مجاهده در راه خدا، راه رسیدن به مسیر حق

تلاش و مجاهده در راه خداوند سبب می‌شود که خداوند انسان را به راه‌های خود هدایت نماید. قرآن مجید این مهم را به روشنی بیان می‌فرماید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ب.ظ ]




قدر: تعلق اراده ذاتی به اشیا در اوقات مخصوص آنها (۶)
حکم:‌ اسناد چیزی به چیز دیگر به ایجاب یا به سلب (۷)
در بیت صنعت تصدیر (رد العجز علی الصدر) وجود دارد. /بین قضا و قدر و عزم و حکم صنعت مراعات النظیر وجود دارد.
معنی بیت: قضا و قدر و سرنوشت تغییرناپذیر از فرمان و امر او یک ذره جدا نیست (یا در مقابل امر او ناچیز است) اراده و همت پادشاه را دقت کن که اراده با سرنوشت هم مرام و مأنوس گشته است.
۲۱)در جهان همت او تنگ نشست از پی آنک همتش سخت بزرگ است و جهان مختصرست
نظیر این مضمون را سنایی درباره حضرت علی (ع) می فرماید:
تنگ از آن شد بر او جهان سترگ که جهان تنگ بود ومرد بزرگ (۸)
معنی بیت: جهان به این گستردگی که گنجایش همت و اراده پادشاه را نداشت تنگ شد، زیرا که همت ممدوح بسیار بزرگ است. و جهان در مقابل آن کوچک و خیلی ناچیز است.
۲۲)صاعقه گر حذری می کند از هیبت او بده انصاف درین باب که جای حذرست
صاعقه: عربی، برقی که از ابر بر زمین می افتد، پاره آتش هلاک کننده که از آسمان فرود آید، با بانک سخت خاقانی گوید:
صاعقه به باغ عمرم برگذشت نه درش ماند و نه پرچین ای دریغ
(فرهنگ لغات و تعبیرات)
در بیت نوعی صنعت تصدیر (رد العجز علی الصدر) و همچنین صنعت اغراق وجود دارد.
معنی بیت: اگر رعد و برق آسمان در برابر شکوه و ابهت و صلابت او احتیاط می کند، منصف باش و فلک را سرزنش مکن، چونکه در مقابل صلابت پادشاه جای احتیاط و ترس است.
۲۳)فرّ او بین و مشو شیفته پرّ همای کان کله گوشه به سایه به از آن بال و پرست
همای: مرغ افسانه ای سعادت که سایه او بر هر که بیفتد خوشبخت خواهد شد. گویند خوراک این مرغ استخوان است.
سنایی گوید:
دین به دنیا مده که هیچ همای ندهد پر به پرنیان و پرند (۹)
بین فر و پر، همای، سایه، کله و بال و پر مراعات النظیر وجود دارد.
معنی بیت: شکوه و سایه دولت پادشاه، را دقت کن و به پر زیبای پرنده همای، عاشق و شیدا مشو، که گوشه تاج پادشاه (یا ممدوح) از آن بال و پر پرنده هما بهتر و زیباتر است.
۲۴)هر مثالی که نه القوه لله بروست حکم آن در همه آفاق هبا و هدرست
مثال: فرمان و حکم
خاقانی گوید:
از مثال شه امید مرده من زنده گشت روح را برهان احیا بر نتابد بیش از این
(فرهنگ لغات و تعبیرات)
هبا:‌ گرد و غبار هوا که در مسیر نور آفتاب وقتی که در روزنه ای تابد، دیده می شود. مسعود سعد سلمان می گوید:
ساقط شدست قوت من پاک، اگرنه من بر رفتمی ز روزن این سمج با هبا (۱۰)
معنی بیت: هر امر و فرمانی که به غیر از قدرت خداوندی بر پادشاه داده شود، آن حکم و فرمان در تمامی نقاط جهان مانند گرد و غبار بی ارزش ناچیز و نابود شدنی است.
۲۵)گرد میدان ورا خاصیتی خاست چنانک در هر آن دیده که بنشست شفای بصرست
بین گرد، دیده، شفا و بصر مراعات النظیر وجود دارد.
بین خاستن و نشستن طباق وجود دارد.
معنی بیت:‌در گرد و غبار میدان از وجود پادشاه ویژگیها و مزیتهایی پیدا شد که در هر چشم نشست باعث التیام و بهبود چشم ها گشت. (یعنی گرد وغبار میدان جنگ پادشاه شفابخش، دیده شده است)
۲۶)زه ره‌ای شاه جهانبخش که در نوبت تو عدل را چاشنی سکه عدل عمرست
عدل عمر:‌ در میان اهل سنت و مسلمانان نخستین، خلیفه دوم عمربن الخطاب به عدالت جویی و دادگستری شهرت بسیار داشته است. و عدل عمر، ضرب المثل بوده است.
سنایی می گوید:
گاه وصّافی برای وقف وادرار و عمل با عمر در عدل، ظالم را برابر کرده اند (۱۱)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

عدل عمر به صورت ضرب المثل درآمده است و دهخدا در امثال و حکم به چند نمونه اشاره کرده است. انوری گوید:
پای تشریف صاحب عادل که جهان را به عدل چون عمر است (۱۲)
معنی بیت: احسنت احسنت (آفرین) ای پادشاه جهان بخش که در زمان تو، مزه و شیرینی عدل به وجود توست چنانکه سکه عدالت عمر در جهان مشهور و ضرب المثل گشته است.
و یا به عبارت بهتر: آفرین بر تو ای شاه جهانبخش که در دوران حکومت تو عدالت و دادگستری با وجود تو شیرینی و حلاوت یافته و عدالت و دادگری تو مانند سکه ای است که هر کسی آن را ببیند به یاد عدالت عمر خلیفه دوم مسلمانان می افتد.
۲۷)پیش آن دست که دائم فلکش بوسه دهد ابر معزول و خزان مفلس و کان کم خطر است
در بیت صنعت غلو، تشخیص و صنعت مراعات النظیر (ابر، خزان، فلک، بوسه دادن، دست) وجود دارد.
معنی بیت: در برابر آن دست که همیشه آسمان بر آن تعظیم می کند ابراز بخشندگی معزول شده، (نیازی به کرم ابر نیست) و پاییز (با داشتن سکه هایی از برگ درختان) بی چیز و ناتوان و معدن طلا و زر و ثروت بی ارزش است (در مقابل این دست ابر و پاییز و معدن و طلا و … معنی و ارزشی ندارند)
۲۸)هر سری کان مثلاً بر خط فرمان تو نیست قلم آسا ببر آن سر که در آن درد سرست
بین سرها جناس تکریر، بین خط، فرمان و قلم صنعت مراعات النظیر وجود دارد.
و نیز در بیت صنعت رد العجز علی الصدر وجود دارد.
معنی بیت: هر زندگی یا مردی که با خط و نوشته امر تو به وجود نیامده باشد مانند قلم که آن را می برند، سر آن مرد را با شمشیر بزن که وجود او برای دولت شما دردسر و زحمت درست می کند.
۲۹)سگ به است از من اگر خصم ترا سگ دانم زانکه در مذهب من خصم تو از سگ بتر است
در سگ جناس تکریر وجود دارد.
در بیت صنعت تصدیر (رد العجر علی الصدر) وجود دارد.
معنی: اگر دشمن ترا سگ بخوانم آن سگ از من بهتر است زیرا که در آیین و مرام من دشمن تو از سگ هم بدتر و پست تر است.
۳۰)شاه و شهزاده بسی اند درین عهد و لیک خسروا تو دگری کار تو چیزی دگرست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ب.ظ ]