کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



مشارکتی

سلسله مراتبی

سبک رهبری

هدایتی و هدف مدار

فردی و مخاطره پذیر

حمایتی و دوستانه

محافظه کارانه

شیوه پیروی و قبول

براساس قرارداد با سازمان

تعهد به ارزش ها

تعهد به گروه

سرپرستی و کنترل

معیار ارزشیابی

بازدهی ملموس

شدت تلاش ها

کیفیت روابط

ملاک های رسمی

انگیزش

توفیق

رشد

صمیمیت و همبستگی

امنیت

۲-۱-۹-۵)دیدگاه دایانا فیزی
از دیدگاه فیزی[۳۷] چهار نوع فرهنگ سازمانی وجود دارد:
فرهنگ مبتنی بر وظیفه: در این فرهنگ ها وظایف به طور شفاف تعیین شده اند و قابل سنجش می باشند. سهولت انجام وظایف در این فرهنگ ها موجب هماهنگی بخش های سازمان می شوند. سازمان های دولتی و شرکت های بزرگ دارای اینگونه فرهنگ ها می باشند.
فرهنگ مبتنی برموفقیت: در این فرهنگ بیشتر بر روی انجام کار تأکید دارند. در این فرهنگ افراد به خود کار علاقمند هستند و در انجام کار مبارزه طلبی دارند. در این فرهنگ ها افراد زمان وانرژی زیادی صرف انجام کار می کنند و اعضای سازمان با ذوق و علاقه در سازمان فعالیت می کنند.
فرهنگ مبتنی بر قدرت: در این فرهنگ افراد معینی بر سازمان مسلط هستند و بقیه افراد فرمانبردار هستند. رهبری در این سازمان ها براساس اجبار و خیرخواهی پدرمابانه است.
فرهنگ مبتنی بر حمایت: در این فرهنگ سعی می شود که اعضای سازمان راضی نگه داشته شود. در سازمان هایی که به این فرهنگ گرایش دارند بر روابط متقابل، تعلق خاطر و وابستگی افراد تأکید بیشتری دارند (فیزی، ۱۹۹۶، ص ۶۷).
۲-۱-۹-۶)دیدگاه هاروی و براون
هاروی و براون میزان قدرت و اقتدار فرهنگ سازمانی را براساس دو معیار تعداد اعضای متعهد به ارزش ها و هنجارها و میزان تعهد ایشان تعیین کردند.
فرهنگ قوی: فرهنگ سازمانی است که در آن تعداد اعضای متعهد به ارزشهای غالب زیاد و میزان تعهدآنها قوی باشد.
فرهنگ میانه: اینگونه فرهنگ ها حد فاصل در فرهنگ قوی و ضعیف هستند. برخی دارای اعضای متعهد زیاد هستند که میزان تعهد آنها کم است و برخی هم دارای تعداد کمی افراد متعهد با میزان تعهد بسیار هستند.
فرهنگ ضعیف: افراد در این سازمان ها تعهد اندک و ضعیفی به ارزش های سازمان دارند و افراد دارای این تعهد هم نادر و محدود می باشند(مشبکی، ۱۳۷۷، ص ۴۴۴).
جدول شماره ۲-۳: انواع فرهنگ سازمانی (هاروی و براون)

فرهنگ قوی
تعداد اعضای متعهد به ارزش ها و هنجارها

فرهنگ میانه
تعداد اعضای متعهد به ارزش ها و هنجارها
زیاد

فرهنگ میانه

فرهنگ ضعیف

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-13] [ 09:03:00 ب.ظ ]




فصل یکم: نقادی متافیزیک

۱-۱) نقد متافیزیک

۱-۱-۱) معنای متافیزیک

امروزه اصطلاح متافیزیک توسط فیلسوفان در معانی مختلفی به­کار برده می­ شود. اما آنچه که می ­تواند تا حدودی محل اجماع باشد، این است که تاریخ اندیشه غرب از سقراط تا نیچه را به­ طور کلی تاریخ اندیشه متافیزیکی می­نامند. اما همواره توصیف این تاریخ وتبیین خصلت های اندیشه متافیزیکی محل اختلاف منتقدان متافیزیک بوده است. بازگشت به خاستگاه یونانی متافیزیک می ­تواند به فهم این اصطلاح کمک کند. واژه Meta در یونای به معنای «وراء »یا «بعد از»می باشد. در آثار ارسطو بعد از مباحث مربوط به طبیعیات مباحثی آورده شده که در ذیل هیچ یک از بخش­های قبلی قرار نمی­گرفت. از این رو آن­ها را تحت عنوان متافیزیک نام گذاری کرده ­اند که در واقع اشاره به مباحثی دارد که بعد از طبیعیات آورده شده است. درعین حال ارسطو موضوع متافیزیک را بررسی احکام وجود به ما هو وجود می­دانست و درمتافیزیک خود به مسائلی همچون علت و معلول، وحدت و کثرت، جوهر و عرض و … پرداخت. بنابراین می­توان گفت که متافیزیک ارسطویی در معنایی دیگر نیز می ­تواند متافیزیک نامیده شود. چرا که مباحث متافیزیک ارسطو مبنا و بنیاد مباحث مربوط به طبیعیات اند و بنابراین فراتر از طبیعیات قرار دارند. و بسیاری از مسائل بنیادی که امروزه آنها را به­ طور عام مسائل فلسفی می­نامیم، محتوای متافیزیک ارسطویی را تشکیل می­داد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

امارفته رفته در قرون وسطی متافیزیک معنای اختصاصی تری نیز به خود گرفت. برای مثال از زمان توماس آکویناس، متافیزیک تبدیل به دانشی شد که موضوع آنها موجودات غیرمادی و مباحثی همچون خداوند، فرشتگان، جوهر وغیره بودند. در عین حال دارای جایگاهی بود که سایر علوم اصول خود را از آن می­گرفتند و به این معنا نیز متافیزیک نامیده می­شد که ورای طبیعیات بود.(Horvard, 2000: 291)
با دکارت نیز متافیزیک جایگاه متفاوتی پیدا کرد. هم به این معنا که دکارت تغییرات اساسی معرفت­شناسانه و هستی­شناسانه را ایجاد کرد و هم اینکه جایگاه متافیزیک را دچار تغییر نمود. دکارت به پیکو که «اصول فلسفه» را به فرانسوی ترجمه کرده است، می­نویسد:
«پس کل فلسفه مانند درختی است که ریشه اش متافیزیک، بدنه آن فیزیک و شاخه هایی که از بدنه می­آیند سایر علوم اند.»Descartes, 1985: 186) )
آنچه که در اینجا حائز اهمیت است تعاریف ارائه شده توسط یکایک فلاسفه از متافیزیک نیست، بلکه ویژگی­های کلی اندیشۀ آنان است که متفکران پساکانتی در قالب نقد متافیزیک آن را بیان می­ کنند. هم کانت و هم متأخران او هریک از جنبه ای خاص ویژگی­های متافیزیکی اندیشیدن را مورد بررسی قرار می­ دهند و خصلت­های مهم اندیشه متافیزیکی را به شیوه های گوناگون تعیین می­ کنند. بنابراین باید گفت که واژه متافیزیک را در دو معنا می­توان به­کار برد. معنای اول همان شاخۀ شناخته شده از فلسفه تحت عنوان فلسفۀ اولی است که موضوع پژوهش آن احکام موجودات، موجودات غیرمادی و همچنین در معنای جدیدتر آن مسائل مربوط به معرفت شناسی است. و معنای دوم آن به ویژگی های بنیادین اندیشه غربی از سقراط تا نیچه مربوط می­ شود. پس به­ طور کلی باید گفت که سنت متافیزیکی دارای قواعد خاص و پیش فرض هایی درباره ماهیت شناخت و حقیقت است و « به طبیعت بنیادین واقعیت و متعاقبا اصول بنیادینی که می­توانند پایه ای برای طبیعت آن واقعیت به شمار آیند می ­پردازد.» (سجویک، ۱۳۹۰: ۹۱). حال توصیف این قواعد و پیش­فرض­ها در ترمینولوژی های متفاوت فیلسوفان منتقد متافیزیک با یکدیگر متفاوت است.
هایدگر ویژگی مهم تاریخ متافیزیک را غفلت از هستی[۱] می­داند. از نظر او گرچه متفکران متافیزیک به زعم خود به هستی می­پرداختند اما به شیوه ­های گوناگون هستی را به هستنده [۲] تقلیل داده­اند. متافیزیک هرگز به پرسش درباب حقیقت هستی پاسخ نمی­گوید، چرا که اصلاً چنین پرسشی را مطرح نمی­کند. به­زعم هایدگر هنگامی که متافیزیک از وجود سخن می­گوید مرادش چیزی نیست جز موجودات در کلیت آنها یا موجود به ماهو موجود.(هایدگر، ۱۴۰:۱۳۸۳) نگاه خاص هایدگر به تاریخ متافیزیک سبب می­ شود که نیچه را نیز به­خاطر ستیز او با مفهوم هستی به متافیزیکی اندیشیدن متهم کند و تاریخ فلسفه را از افلاطون تا نیچه متافیزیکی بداند. (schalow, Denker, 2010: 185) بنابراین آشکار است که با توجه به آرای مختلف می­توان به طرق گوناگون به نقادی اندیشه متافیزیکی پرداخت. در هر حال مراد ما در این رساله از نقادی متافیزیک، نقد این معنای دوم از متافیزیک می­باشد.

۲-۱-۱) کانت و نقد متافیزیک

می­توان گفت که کانت نخستین فیلسوفی بود که به­ طور جامع نقادی متافیزیک در هر دو معنای آن ( چه فلسفه اولی و چه شیوۀ خاص اندیشۀ غربی و پیش­فرضهای آن) را در دستور کار خود قرار داد. گرچه در این بین نمی­ توان از نقش هیوم در به چالش کشیدن پیش­فرضهای متافیزیکی غفلت نمود، اما این کانت بود که توانست توصیفی رضایت­بخش از شرایط اعتبار معرفت و ارزشهای اخلاقی بدون متافیزیک ارائه دهد. چنانکه خود او در پیشگفتار کتاب نقد عقل محض «نقد» را چنین توصیف می­ کند:
«مراد من نقد کتابها و نظامها نیست، بلکه نقد قوه ی عقل در ارتباط با تمام معرفتی است که [عقل] می ­تواند مستقل از تجربه بدست آورد. بنابراین [نقد] تصمیم درباره امکان و عدم امکان متافیزیک به­طورکلی، تعیین سرچشمه­ها، محدوده و مرزهای آن خواهد بود»(CRP,A XII). بنابراین کانت هدف از نقد را تعیین حد و مرز متافیزیک و بررسی امکان آن می­داند و ادعا می­ کند که چنین نقدی را با جامعیت کامل انجام داده است، به­طوریکه حتی یک مسأله متافیزیکی را نمی­ توان یافت که وی از آن غفلت کرده و یا راهکار حل آن را ارائه نکرده باشد. (Ibid AXIII) چنین اقدامی، یعنی تعیین دقیق خاستگاه و جایگاه مسائل متافیزیک تا قبل از کانت سابقه­ای نداشته است و این کانت بود که برای نخستین بار به­ طور جامع به نقادی متافیزیک می ­پردازد.
کانت در پیشگفتار نقد اول توصیف خود از وضعیت متافیزیک را با بیان نکاتی دربارۀ عقل آدمی می­آغازد. از نظر او پرسشهای متافیزیکی نظیر پرسشهایی درباره اراده انسان، آغاز و انجام جهان و نامیرایی نفس [مسائلی که در دیالکتیک استعلایی[۳] به آنها می ­پردازد] پرسشهایی هستند که از خود عقل آدمی برمی­خیزند و عقل هرگز قادر به پاسخ­گویی به آنها نیست، چرا که عقل با اصولی می­آغازد که در تجربه اعتبار دارند اما به اقتضای طبیعت عقل پا را از تجربه فراتر می­گذارد و در این راه به تناقض­گویی می­افتد و برای حل این تناقض نیز دیگر تجربه را ملاک قرار نمی­دهد. او متافیزیک را محل این جدل­های بی ­پایان می­داند. (Ibid AVIII)
او متافیزیک را به ملکه­ای تشبیه می­ کند که روزگاری حکومت­اش از قدرت کامل برخوردار بود. یعنی همان زمانی که به­وسیله جزم­اندیشان[۴] اداره می­شد و متافیزیک نیز ملکۀ همۀ علوم مختلف بود. اما به­تدریج این حکومت به­سبب جنگهای داخلی دچار هرج و مرج[۵] گردید و به­خاطر حملات شک­گرایان اتحاد شهروندانش را از دست می­داد. و پس از کش و قوسهای بسیار، متافیزیک بر جزم­گرایی اصرار ورزید و پس از آنکه همۀ راه ها آزموده شدند یکسان­انگاری[۶] اکنون بر دانشها حکومت می­ کند. البته کانت چنین وضعی را مقدمۀ بازآفرینی و روشنگری دانش می­داند.(CPR, A IX-X)
کانت وضعیت متافیزیک را بر اثر حملات شک­گرایان و محافظه ­کاری دگم­باوران و بی ­تفاوتی یکسان­انگاران چنین بغرنج توصیف می­ کند و هدف او این است که بتواند در این بین با تعیین حد و مرز و جایگاه متافیزیک، از نو متافیزیک را تعریف کند و معنای جدیدی به آن بدهد. و همچنین بتواند اعتبار و مشروعیت علوم را توجیه کند. راهکار کانت برای خروج از این دشواری چیزی نبود جز انقلاب کوپرنیکی. انقلاب کوپرنیکی کانت نوعی تغییر بنیادی در مسأله حقیقت و نسبت عقل آدمی با هستی بود. کانت خود چرخش کوپرنیکی را این گونه توصیف می­ کند که به­جای اینکه فرض کنیم شناخت ما باید منطبق با ابژه­ها باشد، فرض کنیم که ابژه­ها باید خود را با شناخت ما هماهنگ کنند. از نظر کانت شناخت درمعنای سنتی آن، یعنی این ادعا که دانش ما به اشیاء آنچنان که فی­نفسه­اند، تعلق می­گیرد، مستلزم تناقض­گویی است. شناخت در معنای جدید آن سازگاری ابژه­ها با شیوۀ تصور ماست. کانت این دغدغه را به کنار می­زند که آیا شناخت ما حقیقت مطلق را به چنگ می­آورد یا نه. او ادعای چنگ زدن به اشیاء فی­نفسه را ادعای جزم­اندیشانه می­داند و محکوم می­ کند. و از طرفی نیز توصیفی ارائه می­دهد تا شناخت ما را از بحرانهای شک­گرایانه مصون بدارد. شک­گرایی دانش آن زمان را دچار بحران عینیت و اعتبار ساخته بود. برای مثال هیوم با مبانی تجربه­گرایانه خود اعتقاد داشت که ریشه تمام معرفت را باید در تجربه جستجو کرد و هرگونه حکمی درباره جهان که مسبوق به تجربه نباشد از هیچگونه اعتباری برخوردار نیست. مسبوق بودن همۀ ایده­ ها به انطباع یا تأثر[۷] حسی یک قاعده معروف هیومی است. اگر قاعده هیوم را بپذیریم بسیاری از اصول مانند علیت که پایه شناخت ما را تشکیل می­ دهند اعتبار خود را از دست خواهند داد. چرا که علیت نه ضرورت احکام تحلیلی را با خود دارد و نه ناشی از تجربه حسی است و ایده آن مسبوق به هیچ انطباع حسی نیست. هیوم خاستگاه این احکام را به­وسیلۀ امری به­نام عادت توضیح می­داد. این آرای هیوم به نوعی پایه­ های شناخت را با بحران مواجه نمود و این برای کانت قانع­کننده نبود. او ضمن مهر تأیید زدن به این اندیشه هیوم که تمام معرفت ما با تجربه آغاز می­ شود، مرزبندی خود با وی را اینگونه تعیین نمود که « گرچه شناخت ما سراسر با تجربه شروع می­ شود اما از اینجا برنمی­آید که شناخت ما سراسر ناشی از تجربه باشد» ( CPR, B2) بنابر نظر کانت ذهن ما دارای صورت­های پیشینی و مقولاتی پیشینی است که امری به نام شناخت را ممکن می­ کنند. این پیشینی­ها به هیچ وجه برآمده از تجربه حسی نیستند. همچنین این اصول پیشینی می­توانند مبنایی برای مشروعیت علوم باشد. از اینرو پیشینی­ها خود معیار عینیت و اعتبار احکام ما می­شوند.
از طرف دیگر کانت بعد از اینکه محدودۀ شناخت معتبر را تعیین می­ کند، آنگاه به­ طور تفصیلی به بررسی مسأله­های مهم و درازآهنگ متافیزیکی می ­پردازد. او در دیالکتیک استعلایی نشان می­دهد که چگونه عقل ما از بررسی این پرسشهای متافیزیکی عاجز است. عقل تنها توانایی اندیشه در حوزۀ پدیدار را دارد و در هنگام مواجهه با اموری غیرپدیداری دچار توهم متافیزیکی می­گردد. کانت در دیالکتیک استعلایی، تعارضات[۸] متافیزیکی – تعارضاتی که درهنگام مواجهه با پرسشهای متافیزیکی با آنها مواجه می­شویم – را شناخته و آنها را دسته­بندی می­ کند و روش حل آنها ارائه می­دهد. کانت نشان داد که بررسی این پرسش­ها از عهدۀ فاهمه خارج است و هنگامی که عقل درصدد پاسخگویی به آنها برمی­آید به دو حکم متعارض با یکدیگر می­رسد. به­ طور کلی کانت در دیالکتیک استعلایی به سه مسأله مهم متافیزیکی که عبارت­اند از نفس و جاودانگی آن، انجام و آغاز جهان و وجود خداوند می ­پردازد و نشان می­دهد که چگونه حکم دادن دربارۀ آنها ناشی از یک خطاست. بدین ترتیب کانت سوداهای متافیزیکی جزم­اندیشانه را رد می­ کند و چنین متافیزیکی را برای همیشه از کار خارج می­ کند.
به­ طور خلاصه می­توان درباره نقادی متافیزیک کانت نکات زیر را برشمرد:
١. کانت متافیزیک را دچار بحرانی جزم­اندیشانه و شک­گرایانه می­داند و قصد دارد آن را از این ستیزها برهاند و از نو تعریف کند و جایگاهی دیگرگونه و کاملاً جدید به آن بدهد.
٢ .کانت با نقد خود محدودۀ امور شناختی را تعیین می­ کند و با تعیین شرایط پیشینی تجربه محدوۀ مجاز معرفت ما و احکام معتبر عقل نظری را مشخص می­ کند و اعتبار علومی همچون هندسه و فیزیک را بر اساس اصول پیشینی فاهمه توجیه می­نماید.
٣. انقلاب کوپرنیکی کانت را می­توان نقطۀ عطفی در تاریخ اندیشه غربی به­حساب آورد. این چرخش نگرش ما نسبت به مسأله حقیقت و عینیت را به­ طور بنیادی دچار تغییر می­ کند. از نظر کانت دیگر حقیقت مطلقی بیرون از تمام ادراک­کنندگان قابل رصد نیست که بتوان شناخت را با آن سنجید. بلکه او تمام دارایی ما را مربوط به پدیدار می­داند و ملاک حقیقت و صدق را به درون حوزه پدیدار می­راند. از نظر کانت دیگر نمی­ توان از عینیت در معنای سنتی آن سخن گفت و عینیت را مربوط به شیوه پدیدار شدن ابژه­ها بر ما می­داند که بر اساس اصول پیشینی ذهن ما بین انسانها مشترک است. این جنبه از نقد کانتی نقش مهمی در اندیشه نیچه ایفا می­ کند و وی تمام فلسفه خود را مبتنی بر چنین معنایی از حقیقت قرار می­دهد.
۴. کانت در دیالکتیک استعلایی ادعاهای متافیزیکی جزم­اندیشانه را مورد بررسی قرار می­دهد و آنها را از ساحت عقل نظری کنار می­زند. و مسائل اساسی متافیزیک سنتی یعنی نفس، ازلیت جهان و وجود خداوند را از توهمات عقل می­انگارد که درگیری فاهمه با آنها حل نشدنی است و عقل نیز دربرخورد با آنها دچار تعارض می­ شود. بنابراین او با امتناع از بررسی آنها توسط عقل، متافیزیک سنتی را از این جنبه نیز بی­اعتبار می­سازد.

۳-۱-۱) نیچه ونقد متافیزیک

نیچه در آثار مختلف­اش اندیشه متافیزیکی را از وجوه گوناگون مورد نقد قرار می­دهد. اما باید توجه داشت که مراد نیچه از متافیزیک نه صرفاً فلسفه اولی، بلکه نحوۀ خاصی از اندیشیدن در تاریخ فلسفه غربی است که خصلتهایی ویژه دارد. نیچه در جاهای مختلف به تشریح خصلتهای اندیشه متافیزیکی می ­پردازد. چگونگی تشریح خصلت های بنیادین متافیزیک توسط نیچه نزد مفسران به شیوه ­های مختلف مورد تفسیر قرار می­گیرد. از نظر بسیاری از مفسران نیچه، خصلت بنیادین اندیشه متافیزیکی از نظر نیچه را می­توان دوگانه­انگاری دانست. « نیچه در خلال آثارش بر خطر اندیشه­ای تقابلی تأکید می­ کند که از دیدگاه او در تاریخ اندیشه متافیزیکی ظاهر شده است. او در بشری بس بسیار بشری مسائل فلسفی را مشتق شده از یک پرسش می­داند: چگونه چیزها از ضد خودشان ناشی می­شوند؟ » (Doyle,2009:23)
« شیمی مفاهیم و احساس ها[۹]– تقریبا تمام مسائل فلسفی یکبار دیگر همان شکل از پرسش را مطرح می­ کنند که دوهزارسال پیش مطرح می­شد: چگونه چیزی از ضد خویش ناشی می­ شود؟ برای مثال عقلانیت از ناعقلانیت، حس کننده(حساس) از بی حس[۱۰]، منطق از بی منطقی، تعمق بی غرضانه از میل آزمند، زیستن برای دیگران از خودمحوری، حقیقت از خطا؟ فلسفه متافیزیکی تاکنون بوسیله انکار ایجاد چیزی از چیز دیگر و فرض کردن منبعی معجزه­آسا در هسته شیء فی­نفسه برای ارزشمندترین چیزها این دشواری را برطرف کرده است. از طرف دیگر فلسفه تاریخی که دیگر نمی­تواند از تازه ترین روش های فلسفی[۱۱] یعنی علوم طبیعی[۱۲]، جدا شود، در مواردی خاص بتدریج کشف کرده است( که احتمالا این می ­تواند در هر موردی نیز کشف شود) که تقابلی وجود ندارد، مگر در مبالغه های مرسوم تفسیرهای عامیانه یا متافیزیکی. که این خطایی در استدلال است که در بنیاد این آنتی­تز قرار گرفته است: بر اساس این تبیین نه دقیقاً عمل خود محورانه وجود دارد و نه تعمق کاملا بی غرضانه، بلکه هردوی آنها به نظر می­رسد فراروی­هایی باشند که در آنها عنصر اساسی ناپدید شده و تنها خودش را در پر زحمت­ترین مشاهده­ها آشکار می­ کند.»(HAH 1)
نیچه در گزین­گویه بالا فرض تقابلهای دوگانه را از خصوصیات مهم اندیشه متافیزیکی می­داند. او این دوگانه­ها را در سایر آثار خود نیز توصیف می­ کند. از نظر وی متافیزیک تمایل دارد که یک سوی این تقابلها را به­عنوان اصل و سوی دیگر را به­عنوان امری فرعی در نظر بگیرد و آن سوی اصلی را به­عنوان عنصری متعالی و مطلقاً مشروع و صحیح لحاظ کند. دوگانه های مهم از نظر نیچه در اندیشه متافیزیکی دوگانه حقیقت و ناحقیقت یا شیء فی­نفسه و نمود است. همواره حقیقتی استعلایی و فی­نفسه وجود دارد که علم ما باید خود را با آن تطبیق دهد. هدف مهم نیچه واکاوی خاستگاه این تقابل­ها و نشان دادن چگونگی شکل­ گیری­شان و ارائه راهکاری برای بیرون رفتن از این اندیشۀ تقابلی است.
از منظری دیگر می­توان گفت اندیشه متافیزیکی در نگاه نیچه، بدین دلیل متافیزیکی است که نمی­ توان به­وسیله تجربه به توجیه ادعاهای محوری آن پرداخت. (سجویک،۱۱۸:۱۳۹۰)برای مثال ادعای وجود اشیاء فی­نفسه یا در نظرگرفتن قسمی از واقعیت به­عنوان معیار مطلق و فراتاریخی صرف ادعایی است که به هیچ روی از منظر تجربی قابل اثبات نیست. این ضد تاریخ بودن و ادعای منظری فراتاریخی خود یکی از ارکان مهم اندیشه متافیزیکی از منظر نیچه است تا جایی که وی خصلت مشترک فیلسوفان متافیزیکی را « نداشتن فهم تاریخی و نفرت­شان از ایدۀ صیرورت» می­داند.(TI, III, 1)
پس می­توان منظر نیچه به متافیزیک را از طریق نقد وی به دوگانگی­ها فهم کرد. به­ طور کلی اندیشه متافیزیکی تأکید بر مفهوم هستی در برابر صیرورت و حقیقت فراتاریخی در برابر حقایق تاریخی را در دستور کار خود قرار داده است. نیچه سعی می­ کند که به تبارشناسی مفاهیم و پیش­فرض­های متافیزیک بپردازد. آنچه که به بحث ما مربوط است آن قسمت از مباحث نیچه است که مربوط به مسائل معرفت­شناسی و مسأله حقیقت می­باشد. از اینرو این جنبه از متافیزیک نیز دارای اهمیت است که حقیقتی فراچشم­اندازی را به­عنوان معیار مطلق می پذیرد. اما نیچه در مقابل با چشم­اندازباوری خود به مقابله با این اندیشه برمی­خیزد. اما در هر صورت این که نیچه چه راهبردی را به­جای اندیشه متافیزیکی پیشنهاد می­ کند خود محل اختلاف مفسران است. نیچه ایده­های متنوعی را برای گذر از متافیزیک مطرح می­ کند. چشم­اندازباوری[۱۳]، بازگشت ابدی[۱۴]، اراده معطوف به قدرت[۱۵] (۱) و تبارشناسی همگی راهبرد­­های نیچه برای برون رفت از دشواری­های متافیزیکی هستند.
نیچه در آثارش مفاهیم متافیزیکی را در حیطه­های گوناگون و در مصادیق مختلف مورد نقد قرار می­دهد. و این را می­توان یکی از مزایای نقد وی درنظر گرفت. طی این نقادی جامع وگسترده این مساله که او توانسته است نظامی منسجم و غیرمتناقض از اندیشه­هایش ارائه دهد یا نه، مسألۀ مهم و چالش برانگیزی است. همچنین این که آیا نیچه توانسته است بر اندیشۀ متافیزیکی فائق آید از مسائل دیگر محل اختلاف مفسران اوست. عده ای پروژۀ او را موفق و شماری دیگر که شاید مهم­ترین آنها هایدگر (۲) باشد او را کماکان جزء اندیشمندان متافیزیکی محسوب می­ کنند. شماری نیز بر ساختن عامدانه اندیشه­ای متافیزیکی توسط او تأکید می­ کنند. آنچه در این رساله اهمیت دارد، تبیین نقد نیچه بر مفاهیم متافیزیکی در زمینه معرفت­شناسی و به­ طور کلی نقد اول کانت است و اینکه او با میراث کانتی اندیشه غربی و تکانه­های نقادی کانت چه نسبتی برقرار می­ کند.

۲-۱) مبانی کانتی اندیشه نیچه

فریدریش نیچه را می­توان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان در قرن بیستم و بیست­ویکم، دست­کم در حوزۀ فلسفۀ قاره­ای[۱۶] دانست. تأثیر او بر جریان پساساختارگرایی و چهره­هایی نظیر دریدا[۱۷]، دلوز [۱۸]و فوکو [۱۹] بر کسی پوشیده نیست. مارتین هایدگر که وی را واپسین متافیزیسین می­داند حجم بالایی از نوشته­هایش را به او اختصاص می­دهد و بسیاری از ایده­های او ملهم از اندیشه نیچه­اند. در فلسفه سیاسی نیز نیچه در عصر ما تأثیرات فراوانی برجای گذاشته است. از متفکران نئومارکسیست گرفته تا نئومحافظه کاری[۲۰] مثل مک اینتایر[۲۱] ومتفکر پسامارکسیستی مانند میشل فوکو همگی متأثر از اندیشه های وی هستند. برای فهم اندیشه­ های نیچه ما ناگزیر هستیم که ریشه ­های اندیشۀ وی را در فیلسوفان قبل از او جستجو کنیم. چه که اساساً به قول ریچارد رورتی[۲۲] فلسفۀ غیرعادی[۲۳] چیزی جز گفتگو میان فیلسوفان نیست.(۳)حتی اگر تعبیر رورتی را نپذیریم باز هم دلایل بسیار مهمی برای رجوع به فیلسوفان گذشته برای فهم اندیشه نیچه داریم. نیچه در آثارش از شوپنهاور و کانت به کرات یاد می­ کند.
اما دلایل بسیاری در دست هست که برای فهم اندیشۀ او باید به سراغ کانت رفت. بیراه نیست اگر تاریخ فلسفه را به دورۀ پیش از کانت و دوره پساکانتی تقسیم کنیم. فلسفه نقادی و انقلاب کوپرنیکی نقطۀ عطف متافیزیک غربی است. به قول یاسپرس «او اندیشنده­ای آفریننده بود که از همۀ آفریده­های خود برتر است. کسی از وی فراتر نرفت. او به بخشی از یک کل بزرگتر بدل نشد. و تا حد امکانی میان دیگر امکانها تنزل نیافت. کار کانت در تاریخ فلسفه یکه است. از زمان افلاطون تا کنون هیچکس انقلابی این چنین در اندیشه غربی نیافریده است» (یاسپرس، ۱۳۹۰: ۳۷۷) کانت الهام بخش مهم ایده­آلیستهای آلمانی، نئوکانتی­ها، پوزیتیویسم، شوپنهاور و حتی فلسفۀ پساساختارگرایی مانند هایدگر بوده است. درواقع لیستی از فلسفه­های متضاد همگی در امتداد فلسفه نقادی او آفریده شدند. اما نیچه به دلایل مخالفت­های آشکار و حملات خود علیه کانت عموماً در وهلۀ اول به­عنوان متفکری ضد کانت شناخته می­ شود. اما خوانش­های دقیق­تر از نیچه ارتباط مهم وی با فلسفه نقادی را آشکار می­ کند. نیچه نیز مانند کانت مفسرانی دارد که در بسیاری از موارد در مقابل یکدیگر قرار می­گیرند. مفسران مختلف نیچه را می­توان از جهات گوناگون دسته­بندی کرد. برای مثال مفسران آلمانی مانند یاسپرس و هایدگر و مفسرانی فرانسوی چون دلوز و دریدا و مفسران انگلیسی زبان مانند والتر کافمن[۲۴]، ریچارد چاخت[۲۵]، جان ریچاردسون[۲۶]، مادماری کلارک[۲۷]، پیتر پولنر[۲۸] و… تقسیم ­بندی دیگر این است که مفسرانی را که بر وجوه انتولوژیکال و مسائل سنتی در فلسفه نیچه تأکید می­ کنند (مانند هایدگر، چاخت، ریچاردسون) در یکسوقرار دهیم و کسانی را که بر وجه معرفت­شناسانه اندیشه وی تأکید می­ کنند و وی را یک شکاک، تجربه­گرا، عملگرا، نسبی­گرا و واسازی­گرا [۲۹]می­دانند در سوی دیگر قرار دهیم.
از نظر هیل[۳۰]، یکی از مفسران جدید نیچه، ریشه تعدد تفاسیر در فلسفه نیچه را می­توان در فلسفه کانت جستجو کرد. فلسفه کانت دارای ابهامی است که موجب تفاسیر مختلف از آن شده است و این ابهام در فلسفه نیچه نیز به چشم می­خورد که می­توان آن را میراثی کانتی درنظرگرفت. از نظر هیل دراندیشه کانت، نقادی و ایده آلیسم ، معرفت شناسی و متافیزیک پا به پای هم پیش می­روند. کانت هم به تخریب متافیزیک جزم اندیشانه می پردازد و هم بطور همزمان در پی احیای نوعی متافیزیک است و اعتبار دانش ما و محدوده ی آن را تعیین می­ کند. این مساله موجب شده که تفسیرهای متضادی از کانت ارائه شود که در مقابل هم قرار می­گیرند. پروژه نیچه نیز ازاین لحاظ دوگانه است. اندیشه او وجوه واسازانه و نظام مند را توامان با هم داراست. این دوگانه در اندیشه نیچه نیز موجب تفاسیر مختلف و متضاد شده است. ازاین جهت می­توان گفت که تفسیر پذیری فلسفه نیچه ریشه در تفسیرپذیری فلسفه کانت دارد. (Hill, 2009: 4-5)
اما ارتباط یین نیچه و کانت را به چند طریق می­توان مطرح کرد. اول آنکه به ارتباطی تاریخی بین دو فیلسوف قائل شویم. برای فهم اندیشه های یک فیلسوف یکی از راه­های مرسوم این است که اندیشه­ های وی را در تاریخی که در آن روییده است مورد تأمل قرار دهیم. در این معنا هر دو فیلسوفی در تاریخ فلسفه می­توانند ارتباطات جالبی با یکدیگر داشته باشند. گرچه ارتباط بین نیچه و کانت به دلیل واسطه بودن شوپنهاور و ایده­آلیستهای آلمانی بدین طریق قابل پیگیری است، اما آنچه که در این رساله دنبال می­ شود، ارتباطی فراتر از اینهاست.
راه دیگر بررسی ارتباط بین نیچه و کانت این است که مباحث معرفت­شناسانۀ نیچه را با مباحث مطروحه در فلسفه نقادی قیاس کنیم و ببینیم که نیچه از چه منظری مفاهیم کانتی را مورد نقد قرار می­دهد. این کاری است که بسیاری از مفسران انگلیسی­زبان نیچه انجام می­ دهند و طی تفسیر خود ارتباط و گره خوردگی اندیشه نیچه با فلسفه کانت را بررسی می­ کنند. اما نوع سوم ارتباط این است که مبناهای اندیشه نیچه را در فلسفه نقادی کانت جستجو کنیم. بدین معنا که تکیه­گاه­های نظری اندیشه نیچه دقیقاً همان جاهایی قرار دارد که انتظار نمی­رود. و این غیرمنتظره بودن با توجه به تضادهای این دو اندیشمند قابل درک است. کانت اخلاقگرا و غیرتاریخی باید با نیچۀ اخلاق­ناباور و چشم­اندازگرا بسیار متفاوت باشد. البته نیچه و کانت متفاوت­اند. اما اینجا بحث بر سر مبانی کانتی اندیشه نیچه است. درواقع نیچه سعی می­ کند که فلسفۀ نقادانۀ کانت را بسط و گسترش دهد و این بسط دادن البته شامل انتقاد از او نیز خواهد شد. کار نیچه فراتر رفتن از مرزهای نقد کانتی است. آثار او به­نحوی به همان موضوعات سه­گانۀ نقد کانتی می­پردازند،گرچه غایتی متفاوت با آن دارند. کار نیچه نقادی نقدهای کانت است. «عقل در فلسفه»، «جانهای آزاد »[۳۱]و «اراده معطوف به قدرت به مثابه شناخت» نقدهای نیچه به نقد عقل محض کانت اند و مباحث متعدد او پیرامون اخلاق نقدهای نقد عقل عملی او را تشکیل می­ دهند. ژیل دلوز نیز اعتقاد دارد که نیچه نقد کانتی را از نو بازآفرینی می­ کند:
«ما فقط می­کوشیم ساختار صوری تبارشناسی اخلاق را آشکار کنیم اگر فکر نکنیم که سامان دهی [این کتاب] در سه جستار تصادفی است، باید نتیجه بگیریم که نیچه در تبارشناسی اخلاق، قصد دوباره نوشتن نقد عقل محض را داشته است. مغالطۀ روح، آنتی نومی جهان، رازآمیزگری آرمان. نیچه فکر می­ کند که ایده نقد، همان ایدۀ فلسفه است اما این درست همان ایده­ای است که کانت ندید و نه تنها در کاربرد، بلکه در اصول آن نیز به خطا رفته» (دلوز، ۱۳۹۰: ۱۴۴)
طبق تفسیر دلوز، نیچه اعتقاد دارد که پروژه نقادانۀ کانت یک پروژه ناتمام است که نتوانست است به پیامدهای مورد نظرش دست­یابد. از این رو دست به بازآفرینی نقد، در حیطه­های مد نظر کانت مانند اخلاق و عقل نظری می­زند. (همان: ۱۴۷-۱۵۲( بنابراین باید گفت که مبناهای کانتی داشتن به­معنای شیفتگی نسبت به کانت و تکرار ادعاهای او نیست. چنانچه به تعبیر هیل می­توان مابین کانتی بودن با K بزرگ و کانتی با kکوچک تفاوت قائل شد، که اولی به معنای شیفتۀ متون کانت بودن و دومی به معنای دارا بودن پس­زمینه ­های وسیع و سازنده کانتی است. (Hill,2009:7)
در نهایت چگونه نیچه می ­تواند منتقد سرسخت متافیزیک باشد و متأثر ازتکانه های انقلاب کانتی در متافیزیک نباشد؟ ضربه های کانت به مفاهیم کلیدی متافیزیک، از چنان تازگی و مهارتی برخوردارند که شاید بتوان نیچه را منتقدی در ذیل نقد کانتی، البته با خوانشی بدیع از فلسفه نقادی به­حساب آورد.
اما برای اینکه ارتباط نیچه و کانت بهتر فهم شود می­توان ساختار اندیشه نیچه را از ادبیات و سطح رتوریک[۳۲] آن جدا کرد. البته اینجا بحث از جدایی بین فرم و محتوا نیست، بلکه به زعم هیل می­توان این تمایز را تمایز میان اسکلت[۳۳] و گوشت[۳۴] بدن یک جانور درنظرگرفت. در این تمایز جدید از آن جداگانگی مطلق میان فرم و محتوا و ظرف و مظروف خبری نیست. بلکه اسکلت بدن یک جانور نمی­تواند بدون رابطه پیچیده با ماهیچه­ها، پوست و خون کارکردی داشته باشد. درواقع گرچه اسکلت و گوشت بدن با هم آمیختگی دارند اما به­نحوی از تفاوت آنها می­توان سخن گفت. بدین طریق می­توان متون نیچه را مورد تأمل قرار داد، و گوشت کلام او را از اسکلت­اش جدا در نظرگرفت. از نظر هیل اسکلت اندیشه نیچه به­ طور وسیعی کانتی است. (Ibid,3) این اسکلت کانتی در سه حیطه معرفت­شناسی ، اخلاق و هنر در اندیشه نیچه قابل بررسی است. اما در این تحقیق این مسأله در معرفت­شناسی نیچه مورد بررسی قرار گرفته است. تمرکز بر معرفت­شناسی نیچه از طرفی می ­تواند ما را از فهم کلی اندیشه­ های او و ارتباط معرفت­شناسی نیچه با اندیشۀ تبارشناسانه او در اخلاق و فرهنگ دور کند. اما از طرفی دیگر دارای مزایایی است. اول آنکه معرفت­شناسی نیچه عموماً مورد غفلت قرار می­گیرد چرا که این دیدگاه وجود دارد که نیچه اساساً مباحث دقیقی در این زمینه مطرح نکرده است، یا این گمان می­رود که مباحث معرفتی در اندیشه نیچه دارای اهمیت بنیادی نیستند.(۴) ثانیاً تمرکز بر مباحث معرفت­شناسانه نیچه می ­تواند اهمیت بنیادی این مباحث در فلسفه نیچه را در مقابل دیدگان مان قرار دهد. به نظر می­رسد نقدهای نیچه به عقل نظری پیش شرط فهم نقدهای او در حوزۀ دیگر باشد. درواقع جایگاه مهم و مبنایی نقد اول در اندیشه کانت با همان درجه اهمیت در فلسفه نیچه نیز قابل مشاهده است. همانطور که نقدهای اساسی و بنیادی کانت به متافیزیک در نقد اول مطرح می­ شود و نقد عقل نظری، در تغییر دیدگاه­مان درباره مسأله اخلاق و ارزشها نقش اساسی ایفا می­ کند، نقدهای نیچه به نظریه سنتی شناخت و «حقیقت» متافیزیکی مبنای نظرات و انقلابهای او در اخلاق و ارزش محسوب می­ شود. با دقت در آثار نیچه، درمی­یابیم که بیشترین ارجاع نیچه به کانت در حیطۀ نقد اول است. علاوه بر این مشاهده می­ شود که تعدد و کثرت مباحث نیچه در زمینۀ معرفت­شناسی بیش از آن است که بتوانیم جایگاه مهم چنین مباحثی در اندیشه او را نادیده بگیریم. با این حال همزمان باید در نظر داشت که اندیشه­ های نیچه را صرفاً به مباحث معرفتی تقلیل ندهیم. برای جلوگیری از این تقلیل، در رساله سعی شده است که در مواقع لزوم ارتباط معرفت­شناسی نیچه با نقدهای وی علیه اخلاق و ارزشهای متافیزیکی نیز مدنظر قرار گرفته شود.

۳-۱) مواجهه نیچه با کانت

نیچه در آثارش با کانت مواجهه­ای پیچیده و بحث برانگیز دارد. دربسیاری از مواقع او را ستایش می­ کند و در بسیاری موارد هم با طعنه به نقد او می ­پردازد. غالب مفسران نیچه بخصوص مفسران سنتی او، اعتقاد دارند که نیچه در دوره اولیه حیات فکری خود تحت تأثیر کانت بود و در دوره میانه و پایانی ازو گذر کرد و به شدیدترین نقدها علیه او پرداخت. بدون آنکه بخواهیم اکنون درباره این تقسیم بندی دوره­ های فکری نیچه داوری کنیم و تفسیری ارائه دهیم که وحدت اندیشه­ های نیچه را در دوره­ های مختلف حفظ کند، می­توانیم با مثالهای نقض این نظر را به چالش بکشیم که نیچه در در دوره­ های پایانی دست از ستایش کانت کشید. برعکس او هم در اراده ی معطوف به قدرت و هم در فراسوی نیک و بد و به­ طور کلی در نوشته­ های همه دوره­ های حیات فکری خود بارها کانت و اندیشه او را می­ستاید. اما دراین جا بحث ما ستایش و نکوهش­های نیچه نیست بلکه پیوند ساختاری او با اندیشه کانت است. در هرصورت نیچه در دوره اولیۀ خود۴۰ بار به کانت اشاره می­ کند، در دوره میانی ۴۵ بار و در دوره متاخر ۱۴۰ بار. این مقدار از ارجاع به کانت خود به تنهایی نشان دهندۀ ارتباط مهم فلسفه نیچه و کانت و توجه وی به فلسفه نقادی است.(Brobjer, 2003:64).
اما برای هر مفسر نیچه این مسأله می ­تواند مهم تلقی شود که نیچه چگونه با آثار کانت آشنا شد ؟گفته می­ شود که در کتابخانه شخصی نیچه مهمترین کتاب کانت یعنی نقد عقل محض غائب بود. جانز[۳۵] اعتقاد دارد که نیچه هیچگاه کانت را از آثار اصلی خود او مطالعه نکرده است و تنها نقد سوم را مستقیما خوانده بود.(Ibid: 61) اما شاید بتوان دلیلی محکمتر از تفحص در کتاب خانه شخصی نیچه ارائه داد که نیچه نقد عقل محض را مطالعه کرده است و آن نقل قول مستقیمی است که در کتاب سپیده دمان نیچه از این کتاب آورده شده است.(D I.3) اما باز هم احتمال آن می­رود که ارجاع نیچه به نقد عقل محض از روی آثار واسطه­ای است که مطالعه کرده بود.
یکی از مهمترین واسطه­های نیچه برای فهم کانت، فریدریش لانگ[۳۶] بود. نیچه در دوران آغاز خدمتش در تاریخ ۱۸۶۶ در نامه­ای خطاب به هرمان می­نویسد: « پرمعناترین کار فلسفی ده سال اخیر بی شک تاریخ ماتریالیسم لانگ است که درباره آن می­توانم ورق هایی را به ستایش سیاه کنم.کانت، شوپنهاور و این کتاب لانگ. دیگر نیاز به چیزی نیست»( cf. Hill, 2003:6-7 ( علاوه بر لانگ می­توان از دو تن از دوستان نیچه به نام هایی «دیوسن»[۳۷] و«راموند»[۳۸] یاد کرد که متاثر از کانت بودند وکتاب­هایی درباره فلسفه کانت نوشتند. این دو، کتاب های خود را به نیچه برای مطالعه داده بودند. بنابراین باید به فهرست واسطه های نیچه برای مطالعه کانت، دیوسن و راموند را نیز افزود. (Brobjer, 2003: 66)
به­ طور کلی می­توان گفت مطالعه آثارشوپنهاور، لانگ، فیشر[۳۹] و هارتمان[۴۰] در خوانش نیچه ازکانت تأثیرگذار بود. می­توان این فرض را در نظر گرفت که شاید اگر نیچه خود به­ طور جداگانه و مستقل نقد اول را مطالعه می­کرد خوانش وی از کانت نیز رنگ و بوی دیگری می­داشت. با این حال چه نیچه خود نقد عقل محض را مطالعه کرده باشد و چه با واسطه آن را خوانده باشد دشوار است بتوان اشارات نیچه به نقد عقل محض را خطا دانست. هرچند که با این اوصاف دراین تحقیق سعی می­کنیم که برای ادعاهای نیچه از متن کانت نیز شاهد بیاوریم. اما این مسأله باقی می­ماند که در صورت مواجهه مستقیم با نقد اول شاید تفسیری دیگر از اندیشه­ های کانت در ذهن او نقش می­بست.کما اینکه نمی­توانیم از تأثیر هریک از واسطه­ها در خوانش نیچه از کانت چشم بپوشیم. در هرصورت باید دو نکته را درباره مواجهه کانت و نیچه درنظر گرفت. نخست اینکه حتی اگر بپذیریم که نیچه مواجه باواسطه با آثار کانت داشت یا اگر فرض کنیم اطلاعاتی از چگونگی مطالعۀ او نداریم آنچه که اهمیت دارد این است که نیچه کاملاً با پروژه نقادانه کانت آشنا بود. دوم اینکه خوانش نیچه از کانت به هیچوجه شوپنهاوری نیست بلکه او در موارد بسیاری به نقد خوانش شوپنهاور می ­پردازد. به عبارتی فهم او از کانت تنها متاثر از نئو کانتی ها و شوپنهاور نیست و استقلال دارد.

۱-۳-۱) دشواری های روش شناسی در جمع آوری آرای نیچه

به­دست آوردن نظرات نیچه درباره فلسفه کانت با دشواری­هایی روبه­روست و دلیل این دشواری هم برمی­گردد به سبک نوشتار نیچه. او نظراتش را درباره کانت و البته هر موضوع دیگری در قالب گزین­گویه ­هایی آراسته به لحن ادبی آورده است. همچنین مانند فلاسفه پیش از خود به­ طور نظام­مند و مرتب اندیشه­ های خود را بیان نمی­کند. بلکه درجاهای مختلف، برای مثال در قسمت­ های مختلف یک کتاب و در کتابهای گوناگون خود بیان می­ کند. بنابراین برای تفسیر اندیشه­ های او ناگزیر باید نظریات مختلف وی را که در نوشته­ های مختلف پخش شده ­اند کنار هم آورد تا به فهم نظرات وی دست یازید .این کاری است که مفسران هنگام مواجهه با فیلسوفانی مثل افلاطون و لایب­نیتس هم انجام می­ دهند.
اما برای ارائه معرفت شناسی نیچه دشواری های دیگری نیز از راه می­رسد:
۱٫مسأله تناقض در بندها
دربسیاری از موارد به نظر می­رسد بین گزین­گویه ­های مختلف نیچه تناقض وجود دارد. یکی از راه کارهای رفع این مشکل این است که معیاری برای ترجیح دادن یک گزین­گویه بر گزین­گویۀ دیگری که با آن در تناقض است به­دست آوریم. و روش دیگر و بهتر آن است که با توجه به تفسیر پذیری بندها و با تکیه بر دلالت­هایی محکم تناقض ها را برطرف کنیم.
۲٫دوره های مختلف اندیشه نیچه
یکی دیگر از مسایلی که در تفسیر اندیشه­ های نیچه همیشه محل بحث بوده است، مسأله دوره­ های مختلف اندیشه اوست. پاره­ای از مفسران که اکثر مفسران را شامل می­ شود اعتقاد دارند که اندیشه­ های نیچه را می­توان به سه دوره اولیه، میانی و نهایی تقسیم کرد. از طرفی پاره­ای دیگر از مفسران به وحدت اندیشه نیچه در سراسر آثارش معتقدند.
۳٫یادداشتهای منتشر نشده نیچه
یادداشت­های منتشر نشده هم به عنوان یک مسأله و دشواری و هم به­عنوان یک وسیله برای آسان ترشدن تفسیر برابر ما قرار دارد. این که یادداشت های منتشر نشده چه جایگاهی در فلسفه ی نیچه دارند؟ آیا ما مجازیم از یادداشتها برای فهم اندیشه­ های منتشر شده او بهره ببریم؟ اینها مسائلی بودند که تا مدتها مفسران بر سر آنها اختلاف داشتند و هنوز هم دارند. «کافمن عدم تمایل نیچه به خواندن این یادداشتها را دلیلی برای کم ارزش شمردن آنها می­دانست»(Hill,­۲۰۰۳:xiii). یا شلچتا[۴۱] اعتقاد دارد که «نیچه هر آنچه را که می­خواست بگوید یا باید می­گفت در نوشته هایی که خود منتشر کرده یا برای انتشار آماده کرده بود، گفته است.» ((TL,xlvii از طرفی فیلسوفی مثل دریدا یکی از مباحث مهم و دامنه دار خود را حول یک جمله از یادداشت­های منتشر نشده نیچه پیش میبرد. (۵) به نظر برخی مفسران، نیچه در یادداشت­ها یک فیلسوف سنتی است که به­ طور فنی روی مسائل متافیزیکی و معرفت­شناسی کار می­ کند. اما در آثار منتشر شده او یک واسازی گراست[۴۲] که از فلسفه سنتی فراروی می­ کند.(Hill, 2009: xiii).می­توان بر اساس همین نظر اخیر دلایلی برای مفید بودن استفاده از یادداشت آورد. نیچه در یادداشت­ها از آن لحن ادبی و کنایی و پیچیده خود فاصله می­گیرد و منظم­تر و واضح­تر به بررسی و تحلیل موضوعات می ­پردازد. از طرفی همانطور که اشاره کردیم در آثار منتشر شده نیچه همواره به دلیل سبک نوشتار او تناقض­هایی به نظر می­رسد. ازین جهت یادداشت­ها می ­تواند به دلیل دوری از بار کنایی مکمل خوبی برای پیداکردن راهی برای رفع تناقض­ها باشد. همچنین مزیت دیگر استفاده از یادداشت­ها مسأله دوره­ های مختلف اندیشه نیچه است. یادداشت­ها حکم زنجیرهایی را دارند که آثار مختلف نیچه را به یکدیگر متصل می­ کنند، آثاری که گویی از تغییرات ناگهانی در اندیشه او خبر می­ دهند. به کمک یادداشت ها میتوان به درکی از انسجام اندیشه­ های نیچه رسید یا به فهمی از تغییر اندیشه­ های او در دوره­ های مختلف دست یافت. در نهایت باید گفت که امروز همۀ یادداشت­های منتشر نشده نیچه، چه آنهایی قصد انتشارشان را داشت و چه آنهایی که آماده چاپ نبودند ،توسط جمعی از مفسران و متخصصان نیچه شناسی توسط بنیاد نیچه انتشار یافته است. ما نیز به پیروی از مفسران امروز نیچه، از یادداشت ها دراین تحقیق استفاده خواهیم کرد.
پی نوشت:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ب.ظ ]




*

*

*

*

*

*

۵

۲-۱-۵- جمع بندی مدل‌های مطرح شده در زمینه سلامت سازمانی
بررسی مدل های مطرح شده در زمینه سلامت سازمانی نشان می دهد وجود هدفگذاری و چشم انداز مشترک در سازمان از ابعاد مهم سلامت سازمان می باشد (لیک و فریتلر، ۲۰۱۲؛ پولین و لکلرک، ۲۰۰۶؛ فیشر، سیچ و سیچ، ۲۰۰۷؛ هیل، ۲۰۰۳). در واقع هدفگذاری را به عنوان عامل مهمی در راستای بیان چشم انداز سازمانی تلقی نموده اند که باید بتواند از آن به خوبی حمایت کند تا زمینه ی تحقق اهداف سازمانی فراهم شود. در این زمینه می توان گفت تعیین اهداف و مطلوبیت های سازمانی به نوعی القا کننده ی مفهوم اثربخشی سازمانی است؛ چرا که در تعریف اثربخشی سازمانی نیز آمده است که به معنای تحقق اهداف و مطلوبیت های سازمانی می باشد (هوی و میسکل، ۲۰۰۸؛ رابینز، ۱۳۹۱). در واقع اثربخشی سازمانی متضمن داشتن چشم انداز مطلوب و در راستای بهببود عملکرد سازمان و بهره‌وری آن است و از طرفی نشان دهنده ی هدفمندی و تعیین ماموریت هایی در این زمینه می باشد.
از طرفی سازمان های امروزی در محیط متنوعی فعالیت می کنند که بقای آنان را منوط به فعالیت و پاسخگویی اثربخش در این محیط می سازد. این شرایط ایجاب می کند که سازمانها بتوانند به گونه ای اثربخش پاسخگوی نیازهای محیطی بوده تا علاوه بر تامین منابع خود به بقای معنادار در این محیط نیز دست یابند. به عبارتی سازمانها در جهت حفظ بقای خود ناچار به پاسخگویی به این محیط هستند.
در واقع داشتن هدف در سازمان نیز باید معطوف به پاسخگویی باشد و صرف داشتن هدف نمی تواند منبع مناسبی جهت تضمین پاسخگویی سازمانها باشد بلکه در نظر گرفتن ابعاد مفهومی، ساختاری و عملکردی پاسخگویی به شرایط محیطی نیز باید مورد توجه قرار بگیرد (ترک‌زاده و همکاران، ۱۳۹۳) در اغلب مدل های مطرح شده نادیده گرفته شده است. بنابراین سازمانها به واسطه ی عملکرد در محیط و لزوم بقای معنادار در آن ناچار به پاسخگویی مطلوب به آن می باشند و از این منظر پاسخگویی یکی از مهم ترین ارکان سلامت سازمانی به شمار می رود.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

از طرفی یکی از مهم‌ترین معیارهای اثربخشی سازمانی توانمندی نگهداری انسجام درون سازمانی است (آرگریس، ۱۹۶۴) و از طرفی انسجام سازمانی به عنوان نیرویی هماهنگ کننده و یکپارچه ساز فرایندهای سازمانی به شمار می‌رود (ترک‌زاده و همکاران، ۱۳۹۳). از طرفی در مدل های مطرح شده در زمینه ی سلامت سازمانی نیز انسجام سازمانی به عنوان یکی از مهم ترین ابعاد مورد توجه قرار گرفته است. این بعد شامل انسجام گروهی و سازمانی و همچنین انسجام موجود در بین فرایندهای سازمانی را در بر می‌گیرد (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۴؛ لیک و فریتلر، ۲۰۱۲؛ هیل، ۲۰۰۳؛ دانشگاه کنتاکی، ۲۰۱۱).
از سوی دیگر رهبری نیز از مهم ترین عواملی است که در مدل های سلامت سازمانی مورد توجه قرار گرفته است. رهبری و کیفیت آن می تواند بر اثربخشی و کارایی سازمان تاثیر گذاشته و بر فرایندهای آن کنترل اعمال نماید (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۴؛ پولین و لکلرک، ۲۰۰۶؛ لیک و فریتلر، ۲۰۱۲؛ فیشر، سیچ و سیچ، ۲۰۰۷). از این رو رهبری می تواند به عنوان زمینه و عامل بسترساز به نحوی عمل نماید که زمینه ساز و هدایت کننده‌ی پاسخگویی، اثربخشی و انسجام سازمانی باشد و به عبارتی این سه کارکرد در بطن رهبری اتفاق بیفتند. برای مثال نتایج پژوهش ها نشان می دهد که رهبری منجر به کارایی فرایند کار گروهی در سازمان می شود و این امر می تواند زمینه ساز انسجام بین کارکنان، کاهش تعارضات، کاهش فشارهای کاری و در نهایت شفافیت در سازمان شود (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۸). همانطور که بنیس[۳۹] (۱۹۸۹) اشاره می کند انسجام در سازمان تحت تاثیر ویژه‌ی کیفیت رهبری در سازمان قرار می‌گیرد (بنیس، ۱۹۸۹). به عبارتی انسجام را یکی از مهم ترین بخش‌های رهبری قلمداد می نمایند (مانز[۴۰]، ۱۹۹۸؛ نیکس[۴۱]، ۱۹۹۷؛ باتن[۴۲]، ۱۹۹۸) و از سوی دیگر انسجام را یکی از مهم ترین مبانی اخلاقی رهبری در نظر گرفته اند (کلاوسون[۴۳]، ۱۹۹۹).
رهبری سازمانی می‌تواند عاملی اثربخش در همسوسازی ابعاد سه گانه اثربخشی، انسجام و پاسخگویی باشد. در واقع رهبری مطلوب در سازمان از طریق حمایتهای نظارتی، کاهش مکانیزم‌های کنترل بر عملکرد کارکنان و افزایش استقلال کارکنان می تواند عامل مفیدی در جهت بهبود عملکرد سازمان باشد. بنابراین رهبری مطلوب در سازمان بهبود عملکرد سازمانی را در پی دارد (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۸). از طرفی مطالعات حاکی از آن است که انسجام در رهبری سازمانی منجر به ایجاد انسجام در فرایندهای مدیریت و بهبود انسجام در سازمان خواهد شد (هرناندز، آریاس، زپدا و گیرون[۴۴]، ۲۰۱۲). بنابراین رهبری سازمانی عاملی تعیین کننده در ایجاد انسجام در سازمان خواهد بود. از سوی دیگر تاثیر رهبری بر اثربخشی سازمانی نیز در مطالعات مورد تایید قرار گرفته است (برنر و ملاندر[۴۵]، ۱۹۹۷). در ادامه ابعاد و عناصر مشترک مطرح شده در مدل ها و چارچوب های ارائه شده در زمینه سلامت سازمانی مورد بررسی قرار گرفته است.
۲-۱-۶- پاسخگویی به محیط
۲-۱-۶-۱- تعریف پاسخگویی به محیط
پاسخگویی برای افراد مختلف، معانی و تعاریف بسیار متفاوتی دارد و مفهومی بسیار پیچیده است (دابنیک[۴۶]، ۲۰۰۵؛ ترک‌زاده و نکومند، ۲۰۱۵). کات و ماری[۴۷] (۲۰۰۲)، پاسخگویی را در قالب ملاکی جهت اندازه‌گیری عملکرد، گزارش‌دهی و ارزیابی در سازمان‌های دولتی و غیر انتفاعی تعریف می‌کنند. پاسخگویی مجموعه‌ای از روابط اجتماعی است که بر اساس آن شخص برای توجیه و توضیح رفتارهای خود با دیگران احساس تعهد می‌کند. به عبارت دیگر فرد اجبار دارد به توضیح و توجیه روابط خود با سایر افراد بپردازد (پولیت[۴۸]، ۲۰۰۳). پاسخگویی نسبت به خدمات عمومی، شامل روش‌های مورد استفاده به وسیله‌ی یک سازمان یا یک نهاد عمومی برای انجام وظایف و تعهدات و فرایند توضیح و تبیین وظایف و مسئولیت‌های انجام شده توسط آن سازمان یا نهاد می‌شود (اسمیت[۴۹]، ۱۹۹۱). همچنین پاسخگویی تعهدی برای جواب دادن راجع به مسئولیت محول شده است (ویلسون، ۱۳۸۵). مولگان (۲۰۰۳) نیز پاسخگویی را شامل هرگونه سازورکاری می‌داند که کارگزار یا وکیل را در برابر اصل پاسخگو می کند. پاسخگویی توان یک سازمان برای جمع آوری اطلاعات از محیط کسب و کار و تشخیص و پیش بینی تغییرات و پاسخ به آن و سپس بازیابی خود پس از تغییرات است (فیری[۵۰]، ۱۹۹۸).
۲-۱-۶-۲- رویکردهای پاسخگویی
۲-۱-۶-۲-۱- رویکرد هنجاری
در این رویکرد، پاسخگویی در بردارنده مجموعه اى از هنجار هاى بنیادین و استانداردهای رفتاری بسیار زیادی است که برای ارزیابی عملکرد کارگزاران، مدیران دولتی و نیز سازمان­ها و مؤسسات دولتی مورد استفاده قرار مى گیرد (بوونز، شیلمن و هارت[۵۱]، ۲۰۰۸). پاسخگویی در این معنا مفهومی است جهت ارزیابی و نه تحلیل. هر چند بسیاری از مطالعات پاسخگویی بر اساساین رویکرد از مفهوم پاسخگویی صورت گرفته است، اما توافق چندانی بر روی استانداردهای رفتاری مطرح شده وجود ندارد. چند مورد از این استانداردها، به عنوان نمونه ذکر مى گردد: در نظامهاى پارلمانی اروپایی استانداردهای مورد نظر برای رفتار پاسخگو و مسئولانه برای سیاست مداران، مسئول بودن در برابر پارلمان، رسانه ­ها و دیگر نهادهای جامعه مدنی است، در حالی که معیا رهاى ( رفتار مسئولانه برای کارکنان و کارگزاران دولتی پایبندی به اصول سیاسی حزب حاکم است (بوونز، ۲۰۰۵). بر اساس این رویکرد، پاسخگویی، مفاهیمی چون مسئول بودن یا حس مسئولیت داشتن، شفایت، برابری و عدالت، کارائی، انصاف و قابلیت ارائه پاسخ را در برمى گیرد (مینو[۵۲]، ۱۹۹۸).
۲-۱-۶-۲-۲- رویکرد توصیفى
در این رویکرد پاسخگویی نه به عنوان مجموعه اى از استانداردهای رفتاری جهت ارزیابی عملکرد کارگزاران و مدیران دولتی بلکه به عنوان سازوکاری در نظرگرفته مى شود که بر اساس آن پاسخگو ملزم یا متعهد به پاسخگویی به پاسخ خواه است. بدین معنا پاسخگویی را مى توان به عنوان یک رابطه اجتماعی دانست، که بر اساس آن، یک کارگزار جهت تشریح، تبیین و توجیه رفتارش نسبت به دیگران احساس تعهد مى نماید (بونز، ۲۰۰۵).

۲-۱-۶-۳- کژکارکردهای پاسخگویی

          1. معضل پاسخگویی[۵۳]

بسیاری از مدیران و کارگزاران سازمان هاى دولتی، از تعدد سازوکارهای کنترلی جهت پاسخگو کردن این سازمان ها گلایه کرده و اظهار مى دارند که با مجموعه ای از قوانین و مقررات به منظور پاسخگو کردن دولت و سازمان هاى دولتی و مدیران آن ها روبرو هستند، که خود این قوانین وسازوکارهای کنترلی نیاز به کنترل و مدیریت شدن، دارند. بخش وسیعی از این سازوکارها را به طور ویژه، مى توان در قوه مجریه مشاهده کرد، که نگرانى هاى زیادی درباره آن وجود دارد (بنز[۵۴]، ۲۰۰۷). علاوه بر این، شکل گیری الگوهای نوین حکمرانی همچون حاکمیت چند سطحی و شبکه اى[۵۵] و نیز سازمان‌هاى پیوندی[۵۶] بر میزان این مشکلات و پیچیدگى ها افزوده اند، چرا که نظام هاى سیاسی مدرن و سازمان هاى دولتی نوین مستلزم شکل گیری و توسعه نظام هاى حقوقی، کنترلی و روابط پاسخگویی نوین نیز مى باشند (مارتین[۵۷]، ۱۹۹۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ب.ظ ]




در پژوهش حاضر ابتدا ادبیات نظری شبکه های دانش در منابع دست اول مورد بررسی قرار گرفت و سوابق شرکت پیشرو دنیا در این زمینه مرور شد. بر همین اساس با روش فرا تحلیل چارچوب مفهومی اولیه تحقیق طراحی شد. در گام بعد با بهره گرفتن از مدل ترکیبی نگاشت شناختی (CM) و روش شناسی سیستم های نرم (SSM)، مدل مفهومی بومی تحقیق برای هاب های پژوهش و فناوری وزارت نفت طراحی شده که چگونگی اجرای آن طی مراحل هفتگانه متدولوژی سیستم های نرم در فصل چهارم رساله حاضر تشریح شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

به همین منظور نگاشت شناختی برای ۸ نفر از خبرگان حوزه پژوهش و فناوری وزارت نفت انجام شده و بر اساس آن نقشه شناختی برای دو جناح فکری حاصل شد. در ادامه جهت حصول اجماع نظر میان جناح های فکری و دستیابی به نقشه شناختی گروهی، پس از استخراج نقشه های شناختی جناح های فکری خبرگان، به ساخت مدل اجماع وظیفه پرداخته شد. ساخت مدل نهایی اجماع وظیفه اولیه با بهره گرفتن از نگاشت شناختی در این روش شناختی، موجب ارائه تصویر کاملی از ادراکات ذهنی ذینفعان مختلف در مسئوله مورد مطالعه شده و ابزاری برای ترکیب نظرات خبرگان را در چارچوب این مدل ایجاد نموده است تا تحلیلگر مجبور به انتخاب مدلی تحت یک نگرش خاص نباشد.
در نهایت نیز بر اساس اصول روش شناسی سیستم های نرم، مدل مفهومی شبکه های دانش با دنیای واقعی هاب های پژوهش و فناوری وزارت نفت مقایسه شد و هر یک از ابعاد و مولفه های موجود در مدل اجماع وظیفه اولیه، در جداول مقایسه قرار گرفتند و پیشنهادات مربوطه ارائه شدند که این جداول چهارده گانه (مربوط به ۳ بعد و ۱۱ مولفه مدل) در بخش ۲-۶ فصل چهارم رساله حاضر ارائه شده است. در این مرحله با کمک خبرگان و با بهره گرفتن از جداول مقایسه، تغییرات پیشنهادی و در نهایت پیشنهادات مطلوب وامکان پذیر جهت اجرا بدست آمدند و بر حسب هدف های مورد نظر، راهکارهای ریشه ای و مستدلی ارائه شدند.

    1. جمع بندی و تفسیر نتایج تحلیل عاملی

همانطور که در فصل قبل اشاره شد، پس از اینکه الگوی توسعه شبکه های دانش در هاب های پژوهش و فناوری صنعت نفت با کمک نقشه شناختی گروهی ترسیم شد، به منظور بکارگیری روش های آماری و کمّی برای اعتباریابی مدل تحقیق، از روش تحلیل عاملی استفاده شده است که نتایج آن نشان دهنده تاثیر گذاری کلیه عوامل در توسعه شبکه های دانش می باشد.
در همین راستا بر اساس چارچوب مفهومی تحقیق، نتایج تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم برای سازه عوامل زمینه ای (محیطی) و متغیرهای پنهان و متغیرهای آشکار مشاهده شده آن نشان می دهد بارهای عاملی کلیه متغیرهای مشاهده شده و شاخص ها معنادار بوده و در نتیجه می توان اینطور نتیجه گیری نمود که کلیه شاخص های تصمیم گیرندگان کلان پژوهش کشور، قوانین و مقررات ابلاغی هیئت دولت، فرهنگ تولید و به اشتراک گذاری دانش در کشور، جهت گیری های سیاسی کلان کشور، و وضعیت اقتصاد کلان کشور بر مولفه محیط کلان تاثیرگذارند، کلیه شاخص های قوانین و مقررات حاکم بر صنعت نفت، تعاملات شرکتهای نفتی مصرف کننده محصولات دانشی، و استراتژی و نقشه راه فناوری بر مولفه محیط بخشی صنعت نفت تاثیر گذارند و کلیه شاخص های فرهنگ سازمانی مناسب برای تولید و به اشتراک گذاری دانش، حمایت مدیران ارشد، فناوری اطلاعات، و ساختار سازمانی مستقل و منعطف بر مولفه محیط سازمانی هاب های پژوهش و فناوری تاثیرگذار می باشند.
نتایج تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم برای سازه عوامل ساختاری و متغیرهای پنهان و متغیرهای آشکار مشاهده شده آن نشان می دهد بارهای عاملی کلیه متغیرهای مشاهده شده و شاخص ها معنادار بوده و در نتیجه می توان اینطور نتیجه گیری نمود که کلیه شاخص های تعاملات دانشگاه های مرتبط با صنعت نفت با شبکه دانش و تعاملات مراکز علمی پژوهشی دارای مجوز از وزارت علوم بر مولفه مولفه قطب های علمی تاثیرگذارند، کلیه شاخص های تعاملات سازندگان تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت و تعاملات پیمانکاران صنعت نفت بر مولفه توسعه دهندگان محصول در سطح تجاری تاثیر گذارند، کلیه شاخص های سامانه مدیریت دانش، سامانه CPMIS، سامانه ارزیابی عملکرد BSC و سامانه قطب بندی مراکز علمی پژوهشی بر مولفه سامانه های اطلاعاتی تاثیرگذارند، و کلیه شاخص های دانش های فنی و دانش های راهبردی تعریف شده در نظام جامع پژوهش و فناوری صنعت نفت بر مولفه درخت دانشی تاثیر گذار می باشند.
همچنین نتایج تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم برای سازه عوامل محتوایی و متغیرهای پنهان و متغیرهای آشکار مشاهده شده آن نشان می دهد بارهای عاملی کلیه متغیرهای مشاهده شده و شاخص ها معنادار بوده و در نتیجه می توان اینطور نتیجه گیری نمود که کلیه شاخص های سرمایه ساختاری، سرمایه انسانی، و سرمایه ارتباطی بر مولفه دانش سازمانی تاثیرگذارند، کلیه شاخص های مرکز اسناد و پایگاه های داده ای بر مولفه بانک دانشی تاثیرگذارند، کلیه شاخص های تجربیات مستند شده و دانش های ضمنی بر مولفه دانش افراد تاثیرگذارند، و کلیه شاخص های گزارش مکتوب پروژه و محصول تولید شده پروژه بر مولفه دانش طرح ها و پروژه های صنعت نفت تاثیگذار می باشند.
لذا در مجموع نتایج تحلیل عاملی تأییدی مرتبه دوم برای سازه های فوق نشان می دهد که کلیه ابعاد عوامل زمینه ای (محیطی)، عوامل ساختاری و عوامل محتوایی با مولفه ها و شاخص های ذکر شده آنها به صورت مستقیم در توسعه شبکه های دانش صنعت نفت تاثیر گذار می باشند.
بر همین اساس چارچوب نظری و مفهومی نهایی تحقیق که مورد تایید قرار گرفته است را می توان به صورت زیر نشان داد:
چرخه های
تکرار
کارکردهای
شبکه دانش
عوامل محتوایی
دانش پروژه ها
بانکهای دانشی
دانش سازمانی
عوامل ساختاری
توسعه دهندگان
قطبهای علمی
توسعه
شبکه های دانش
محیط کلان صنعت نفت
محیط بخشی صنعت نفت
محیط سازمانی هاب ها
دانش افراد
سامانه های اطلاعاتی
درخت دانشی
نمودار ۵-۱: چارچوب مفهومی تایید شده تحقیق
همانطور که در مدل فوق نشان داده شده است، مولفه های محیط کلان صنعت نفت، محیط بخشی صنعت نفت و محیط سازمانی هاب های پژوهش و فناوری به عنوان عوامل زمینه ای بر شبکه های دانش تاثیر گذارند و همچنین توسعه شبکه های دانش متشکل از ابعاد ساختاری و محتوایی می باشد که مولفه های هر کدام از ابعاد نیز در مدل فوق نشان داده شده است. در نهایت نیز خروجی توسعه شبکه های دانش بایستی با کارکردهای آن در هاب های پژوهش و فناوری، مزیت های خود را نشان دهد.
همچنین وجود چرخه های تکرار در مدل نهایی تحقیق نیز ضروری می باشد. به عبارت دیگر شبکه های دانش با کارکردهایی که در کل صنعت نفت دارد، با ایجاد چرخه دانشی و بازخورد با عوامل ساختاری، عوامل محتوایی و عوامل زمینه ای (محیطی) ذکر شده در مدل، موجب اصلاح و توسعه مستمر این عوامل خواهد شد و به این ترتیب علاوه بر ایجاد هم افزایی بین بخش های مختلف، هدف اصلی شبکه های دانش که همان تسهیم و به اشتراک گذاری دانش می باشد، به صورت کامل محقق خواهد شد.

    1. پاسخ به پرسش های اصلی و فرعی تحقیق

در فصل اول گزارش پژوهش حاضر، پرسش های پژوهش را در دو دسته پرسش اصلی و پرسشهای فرعی گروه بندی کردیم. در این قسمت پایانی از این گزارش نیز بر اساس نتایج تجزیه و تحلیل داده ها و اطلاعات که در فصل چهارم گزارش ارائه شده اند و همچنین تفسیر این نتایج که در بخش های پیشین فصل پنجم ارائه شدند، تلاش شده است که پاسخ های نهایی پرسش های تحقیق به اجمال بیان شوند. لازم به ذکر است که در فصل ها و بخش های قبلی گزارش نیز به صورت تلویحی پاسخ اکثر این پرسش ها ارائه و مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند.
در همین راستا به منظور یافتن پاسخ کامل و مورد اعتماد برای پرسش اصلی پژوهش حاضر، نخست می بایست مراحل روش شناسی تحقیق به صورت کامل طی شده و به کلیه پرسش های فرعی تحقیق پاسخ داده شود.
پرسش فرعی اول پژوهش حاضر این بود که الگوی توسعه شبکه های دانش دارای چه ساختاری می باشد و اجزای تشکیل دهنده آن چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟
در پاسخ به پرسش فرعی اول می توان اینطور بیان نمود که بر اساس نتایج نگاشت شناختی خبرگان و تحلیل عاملی اکتشافی و تاییدی انجام شده، الگوی توسعه شبکه های دانش دارای دو بعد عوامل ساختاری و عوامل محتوایی می باشد. مولفه های مربوط به هر کدام از عوامل ساختاری و عوامل محتوایی از پیش مشخص نبودند، بلکه طی انجام تحقیق و اجرای متدولوژی ترکیبی SSM و CM جهت کشف ساختار ذهنی کنشگران و تصمیم گیرندگان اصلی در خصوص توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت بدست آمده اند و با تحلیل عاملی تایید شده اند که گزارش کامل اجرای این روش در فصل چهارم رساله به صورت کامل ارائه شده است.
در همین راستا عوامل ساختاری متشکل از چهار مولفه به شرح زیر می باشند:
۱) مولفه قطب های علمی: وزارت نفت به منظور حل معضلات علمی و پژوهشی صنعت نفت کشور و استفاده روزافزون از توان علمی و پژوهشی استادان و محققان دانشگاهها، مراکز آموزش عالی و پژوهشی کشور و شرکتهای دانش بنیان و برقراری ارتباط مستمر با این مراکز و گسترش روحیه پژوهش محوری و تبیین و توسعه فرآیندها و دانش فنی موجود و دستیابی به فناوری های نو، اقدام به تشکیل و حمایت از قطب های پژوهشی می نماید. بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، برای توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت، تعاملات دانشی با دانشگاه ها و تعاملات دانشی با مراکز علمی پژوهشی دارای مجوز از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری که مرتبط با صنعت نفت هستند بسیار مهم می باشد. این تعاملات مزیت های دوسویه برای صنعت نفت و دانشگاهها دارد، به این صورت که صنعت نفت از دانش های خلق شده در دانشگاه ها استفاده می کند و دانشگاه ها نیز می توانند با بهره گرفتن از دانش های ضمنی و تجربیات موجود در صنعت نفت، چرخه مدیریت دانش خود را تکمیل نمایند و به کاربرد برسانند.
۲) مولفه توسعه دهندگان محصول در سطح تجاری: بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، برای توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت، تعاملات دانشی با سازندگان تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت و تعاملات دانشی با پیمانکاران صنعت نفت بسیار مهم می باشد. این تعاملات باعث جریان یافتن دانش های اکتساب شده توسط سازندگان تجهیزات و پیمانکاران در شبکه دانش صنعت نفت شده و امکان بهره مندی از این دانش ها را توسط دانشکاران بخش های مختلف وزارت نفت فراهم می سازد.
۳) مولفه سامانه های اطلاعاتی: بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، برای توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت، استفاده از سامانه مدیریت دانش، سامانه CPMIS، سامانه ارزیابی عملکرد BSC و سامانه قطب بندی مراکز علمی پژوهشی بسیار مهم می باشد. لذا راهکار نرم افزاری برای توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت بایستی در برگیرنده قابلیت ها و دانش های موجود در سامانه های اطلاعاتی فوق الذکر باشد.
۴) مولفه درخت دانشی: بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، برای توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت، دانش های فنی و دانش های راهبردی تعریف شده در نظام جامع پژوهش و فناوری صنعت نفت بسیار با اهمیت می باشد که این دانش ها در پیوست شماره سه بیان شده است.
همچنین بخش اصلی دیگر شبکه های دانش مربوط به عوامل محتوایی آن می باشد که این عوامل متشکل از چهار مولفه به شرح زیر می باشند:
۱) مولفه دانش سازمانی: بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، وجود سرمایه های ناملموس شامل سرمایه ساختاری، سرمایه انسانی، و سرمایه ارتباطی برای توسعه شبکه های دانش در صنعت نفت دارای اهمیت بالایی می باشد. لذا شبکه های دانش با مستندسازی سرمایه های دانشی ناملموس و یا امکان برقراری ارتباط میان کاربران، خبرگان و ذینفعان، از سرمایه های ناملموس سازمان استفاده می نماید.
۲) مولفه بانک دانشی: بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، استفاده از منابع دانشی موجود در مرکز اسناد و پایگاه های داده ای هاب های پژوهش و فناوری، اهمیت زیادی در توسعه شبکه های دانش خواهد داشت.
۳) مولفه دانش افراد: بر اساس شاخص های بدست آمده برای این مولفه، استفاده از تجربیات مستند شده خبرگان و کارکنان و همچنین امکان برقراری ارتباط با خبرگان جهت استفاده از دانش های ضمنی ایشان، اهمیت زیادی در توسعه شبکه های دانش خواهد داشت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ب.ظ ]




در روایت دیگری شخصی به محضر مقدس حضرت صادق۷ عرض می‌کند که خداوند به من پسری عطا کرده است، او را در چه شغلی قرار دهم؟ حضرت او را از برخی شغل‌ها نهی می‌فرمایند و در نهی قصابی، جهت نهی را این‌گونه بیان می‌فرمایند:
… فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ‏ مِنْهُ‏ الرَّحْمَه[۲۵۷]
… چرا که از قصاب رحمت و مهربانی گرفته می‌شود

۱٫۳٫۶٫ برخی از اعمال

مواردی که تا اینجا بیان شد، بیش‌تر به صورت عادت‌های زندگی است. پرخوری، پرحرفی، شغل و… مواردی هستند که آدمی هر روزه و در سر تا سر عمر با آن‌ ها مواجه است. اما در برخی روایات انجام برخی کارها به طور خاص – و نه به صورت عادت – از عوامل قساوت قلب شمرده شده است. در این باره به بیان دو روایت اکتفا می‌کنیم.
۱٫۳٫۶٫۱٫ خاک ریختن روی جنازه‌ی ارحام
عبید بن زراره می‌گوید:
مَاتَ لِبَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ۷ وَلَدٌ فَحَضَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ۷ فَلَمَّا أُلْحِدَ تَقَدَّمَ أَبُوهُ فَطَرَحَ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَأَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ۷ بِکَفَّیْهِ وَ قَالَ لَا تَطْرَحْ عَلَیْهِ التُّرَابَ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُ ذَا رَحِمٍ فَلَا یَطْرَحْ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ۶ نَهَى أَنْ یَطْرَحَ الْوَالِدُ أَوْ ذُو رَحِمٍ عَلَى مَیِّتِهِ التُّرَابَ فَقُلْنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَنْهَانَا عَنْ هَذَا وَحْدَهُ- فَقَالَ أَنْهَاکُمْ مِنْ أَنْ تَطْرَحُوا التُّرَابَ عَلَى ذَوِی أَرْحَامِکُمْ فَإِنَّ ذَلِکَ یُورِثُ الْقَسْوَهَ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْ قَسَا قَلْبُهُ بَعُدَ مِنْ رَبِّهِ[۲۵۸]
فرزند یکی از اصحاب امام صادق۷ مرد پس حضرت بر جنازه حاضر شدند. هنگامی که لحد را گذاشتند پدر اوجلو آمد و خاک بر جنازه ریخت. حضرت او را منع کردند و فرموند تو و هر کس که از ارحام اوست بر او خاک نریزد چرا که رسول خدا۶ نهی کرده‌اند از این که پدر و ارحام میت بر جنازه‌ی او خاک بریزند….. چرا که این کار باعث قساوت در قلب می‌شود و کسی که قلبش قساوت پیدا کند از خدای خود دور می‌گردد.
۱٫۳٫۶٫۲٫ خوردن خون
مسلم است که خوردن خون حرام است و این کار از معاصی به شمار می‌رود. اما باید توجه داشت که وقتی از قساوت به عنوان اثر گناه یاد می‌شود، نفس عمل مورد نظر نیست؛ یعنی عمل هر چه که باشد چون معصیت است باعث قساوت قلب می‌شود اما برخی اعمال چه مکروه باشند و چه حرام خود باعث قساوت قلب می‌شوند و اثر وضعی آن‌ ها سختی قلب است. امام صادق۷ در بیان حکمت حرمت خوردن خون می‌فرمایند:
… وَ أَمَّا الدَّمُ فَإِنَّهُ یُورِثُ آکِلَهُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُبْخِرُ الْفَمَ وَ یُنَتِّنُ الرِّیحَ وَ یُسِی‏ءُ الْخُلُقَ وَ یُورِثُ الْکَلَبَ‏ وَ الْقَسْوَهَ فِی الْقَلْبِ وَ قِلَّهَ الرَّأْفَهِ وَ الرَّحْمَه[۲۵۹]
اما خوردن خون باعث بیماری می‌شود[۲۶۰] و دهان و بدن را بد بو می‌کند و باعث بد اخلاقی می‌شود. باعث می‌شود شخص از خوردن سیر نشود و قساوت قلب پیدا کند و رحمت و رأفت او کم شود.

۱٫۴٫ رابطه‌ی بین قساوت قلب و لذات معنوی

مهم‌ترین اثر قساوت قلب، مانع شدن در تضرع و زاری نکردن به درگاه باری تعالی است. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:
فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ‏ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ‏ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون‏
پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرّع نکردند؟ ولى [حقیقت این است که‏] دلهای‌شان سخت شده، و شیطان آنچه را انجام مى‏دادند برایشان آراسته است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

همانطور که گذشت، امام علی۷ فرموده‌اند که قساوت قلب موجب خشکی چشم می‌شود. در فصل‌های قبل بیان شد که از مهم‌ترین لذات معنوی، گریه از خشیت خدا و گریه در مصائب ائمه: است. همچنین مناجات با خدا در بسیاری از اوقات با گریه همراه است. واضح است شخصی که دچار قساوت قلب شده باشد، از این لذات بزرگ محروم می‌گردد.

۱٫۵٫ راه‌های درمان قساوت

۱٫۵٫۱ توبه

همان‌طور که گفته شد، گناه عامل اصلی قساوت قلب است. برای رفع این بیماری مهلک اولاً می‌بایست عامل ابجاد کننده را بر طرف کند.

۱٫۵٫۲٫ دعا

همان‌طور که افراد برای رفع بیماری‌های جسمی خود به درگاه خداوند دعا می‌کنند، برای رفع این بیماری مهلک نیز باید به درگاه خدا تضرع کرد. ائمه: در روایات متعددی به این امر مهم اشاره کرده‌اند. امام صادق۷ در دعایی به درگاه خداوند متعال عرضه می‌دارند:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَ الْهَرَمِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَهِ وَ الْقَسْوَهِ وَ الْفَتْرَهِ وَ الْمَسْکَنَهِ [۲۶۱]
بار خدایا من بتو پناه برم از بیحالى و پیرى و کم‏دلى و بخل و غفلت و سنگدلى و سستى و زبونى‏
در روایت دیگری امام۷ از خود اینگونه به خداوند شکایت می‌کنند:
رَبِّ مَا أَسْوَأَ فِعْلِی وَ أَقْبَحَ عَمَلِی وَ أَقْسَى‏ قَلْبِی وَ أَطْوَلَ أَمَلِی وَ أَقْصَرَ أَجَلِی[۲۶۲]
پروردگارا چه بد است کردارم و چه زشت است رفتارم، و چه سخت است دلم، و چه دراز است آرزویم و کوتاه است عمرم
در دعای دیگری از ادعیه‌ی ماه مبارک رمضان داریم:
اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی فِیهِ …. وَ الْقَسْوَهَ وَ الْغَفْلَهَ ….[۲۶۳]
خداوندا در این ماه مبارک … و قسوت و غفلت و… را از من دور کن
لازم به تذکر است که علاوه بر دعا برای از بین رفتن قساوت قلب، می‌توان برای رفع عوامل آن دعا کرد. امام سجاد۷ در دعایی از خداوند متعال دوری از بلندی آرزو که از عوامل مهم قساوت قلب است را می‌خواهند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا طُولَ‏ الْأَمَلِ‏، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَهٍ بَعْدَ سَاعَهٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَم‏[۲۶۴]
اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از آرزوهاى دور و دراز در امان دار و به صدق عمل آرزوهاى ما تنگ میدان ساز، آن سان که ما را آرزوى آن نبود که به سر آوریم ساعتى را پس از ساعت دیگر و به پایان بریم روزى را پس از روز دیگر و بپیوندیم نفسى را به نفس دیگر و بر داریم گامى را از پى گام دیگر.
۱٫۵٫۳٫ سکوت
از دیگر عوامل برطرف کننده‌ی قساوت، سکوت است. امام صادق۷ در روایتی می‌فرمایند:
الصَّمْتُ …. قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَیْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَاءِ وَ رِیَاضَهُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَهُ الْعِبَادَهِ وَ زَوَالُ قَسْوَهِ الْقَلْبِ وَ[۲۶۵]
خداوند متعال سکوت را پوششی بر جاهل و زینتی بر عالم قرار داده است. و با سکوت است عزل هوی و ریاضت نفس و شیرینی عبادت و از بین رفتن قساوت قلب و…
۱٫۵٫۴٫ محبت کردن به ایتام
در آموزه‌های دین اسلام، تأکید زیادی بر رسیدگی بر ایتام شده است؛ همچنین پایمال کردن حق ایتام از بزرگ‌ترین معاصی است. پیامبر اکرم۶می‌فرمایند:
مَنْ أَنْکَرَ مِنْکُمْ قَسْوَهَ قَلْبِهِ فَلْیَدْنُ یَتِیماً فَیُلَاطِفُهُ وَ لْیَمْسَحْ رَأْسَهُ یَلِینُ قَلْبُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِنَّ لِلْیَتِیمِ حَقّاً وَ قَالَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ یُقْعِدُهُ فِی خِوَانِهِ وَ یَمْسَحُ رَأْسَهُ یَلِینُ قَلْبُهُ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ لَانَ قَلْبُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[۲۶۶]
هر کس از سخت دلى خود ناراحت باشد یتیمى را نزد خویش بخواند و با وى مهربانى بنماید و دست محبّت بر سر وى کشد، بخواست خدا دلش نرم خواهد گشت، چون یتیم را بر دیگران حقّى مسلّم است.

۱٫۵٫۵٫ خوردن عدس

همان طور که پر خوری و یا خوردن خون، باعث قساوت قلب در آدمی می‌شود، خوردن برخی از خوراکی‌ها باعث رقت قلب می‌شود. در روایات رسیده از ائمه: چنین خاصیتی در خوردن عدس بیان شده است. امیرالمومنین۷ فرمودند:
أَکْلُ الْعَدَسِ یُرِقُّ الْقَلْبَ وَ یُکْثِرُ الدَّمْعَهَ[۲۶۷]
خوردن عدس قلب را رقیق و اشک را زیاد می‌کند.
در روایت دیگری داریم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ب.ظ ]