کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



اینکه دین جامع جمیع علوم و احکام باشد، موردپذیرش سروش نیست. این دیدگاهِ حداکثری است که دامنه‌ی شمولیت دین را بسیار وسیع در نظر گرفته است و آن را نشانه‌ی کمال دین می‌داند. حال‌آنکه سروش معتقد است دین کامل است و کسی منکر آن نیست ولی کمال دین الزاماً در جامعیت آن نیست، بلکه کمال آن در این است که در مقابل حداقل انتظارات انسان جواب کامل دارد، نه برای تمام انتظارات ممکن و متصور وی(سروش،۱۳۷۸،۱۰۹). سروش می‌گوید: «دین(نه معرفت دینی) کمال دارد نه جامعیت، کمالش هم اقلی و ثبوتی است و نه اکثری و اثباتی»(سروش،۱۰۹:۱۳۷۸).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۵-۲-۱-۴)برداشت سروش از اسلام:
متفکّران مسلمان معاصر اغلب عقیده دارند که اسلام باید بازسازی و احیاء شود تا بتواند نیازهای انسان و جامعه‌ی مدرن را برآورد. امّا سروش در این زمینه نظرگاهی دیگر دارد. وی این را می‌پذیرد که جهان معاصر همواره در تغییر است و این تحولات جهان بیرونی ناگزیر باید با تمامیت دینی تلفیق یابد. امّا راه‌حلی که او نشان می‌دهد در نوسازی یا احیای اسلام نیست؛ ازنظر سروش حقیقت اسلام(دین) تغییر ناکردنی است. هر کوششی در بازسازی اسلام عبث و باطل و هم خیالی و غیرواقعی است، چراکه این اسلام نیست که باید تغییر کند، بلکه درک ما از آن است که باید دگرگون شود(سروش،الف۱۳۷۳،۹۹). کلید آشتی این دین ثابت با جهانی متغیر و دینامیک در همین تفاوت نهفته است. همانطور که کسی تردید ندارد جهان پیوسته در تغییر و دگرگونی است، شک نیست که درک انسان از دین هم‌تغییر می‌کند. برای رودررویی با چالش مدرنیته، مسلمانان نباید به دنبال تغییر و استحاله در دین خود باشند، بلکه باید بین برداشت خود از دین با تغییرهای عالم خارج از دین، وفق و آشتی دهند(سروش،الف۱۳۷۳،۹). این امر مستلزم فهمی از دین است که ناگزیر بودن تغییر و تحول در فهم انسان از دین را بپذیرد. سروش همین فهم از دین را پیش می‌نهد و آن را بر اساس تجزیه‌وتحلیلی که از تکامل معرفت دینی به دست می‌دهد، بنا می‌نهد.
۳-۱-۴)فهم و معرفت دینی:
۱-۳-۱-۴)معرفت دینی:
به نظر سروش بین دین و معرفت دینی باید فرق قائل شد: «شریعت عریان اگر هست باری نزد شارع است، امّا آرای علمای دین متفاوت و گاه متعارض است. دین، الهی و قدسی است، ولی معرفت دینی بشری است»(سروش،الف۴۳۹:۱۳۷۳). در این معرفت‌شناسی است که بحث قرائت‌های مختلف از دین مطرح می‌شود.
امّا پیش‌فرض‌های سروش بر دوپایه استوار است. از یک‌سو مذهبی است؛ و از سوی دیگر متّکی بر عقلانیت مدرن می‌باشد؛ یعنی معرفت دینی که برای او اهمیت فراوانی دارد، حاصل فهم کتاب، سنّت و تاریخ زندگی پیشوایان است. این معرفت، دانشی مصرف‌کننده است. لذا از دانش‌ها و داده‌های علمی هر عصر بهره می‌برد. با تغییر در فهم‌های برون دینی، فهم دینی نیز متحول می‌شود. سروش این ادعای خود را با روش پوپر به اثبات می‌رساند. او معتقد است؛ این اصل که هر فهم دینی به فهم بیرونی متّکی است، اصلی ابطال‌پذیر است. یعنی یک نمونه از فهم دینی در کتاب و سنّت وجود ندارد که برای فهمیدنش حاجت به اندیشه‌های بیرونی نباشد. یافتن موردی، به ابطال این اصل می‌ انجامد. گاهی تصور می‌شود که فقط تحول فهم دینی منوط به تحول فهم‌های بیرونی است؛ درحالی‌که باید دانست که ثبات فهم دینی نیز درگرو ثبات فهم بیرونی است؛ یعنی فهم دینی به‌طور کامل متکی به فهم بیرونی می‌باشد(سروش،الف۱۳۷۳،۱۶۰-۱۵۷).
۲-۳-۱-۴)بسط خطا پذیری فهم دینی به قرآن:
ازنظر وی، گاه در قرآن مشاهده می‌شود که پاره‌هایی از ظواهر آیات قرآنی با معارف بشری تعارض دارد؛ کسانی از گذشته‌های دور مانند زمخشری در تفسیر خودش و جمع کثیری از معتزله و در جهان جدید کسانی چون بهاءالدین خرمشاهی و پاره‌ای از مفسران عرب معتقدند که این خطاها در قرآن هست، امّا از باب همگامی و همراهی با مردمان جاهل دورانی است که قرآن در آن زمان نازل‌شده است. این‌یک نوع تحلیل است. کسان دیگر هستند که معتقدند که به‌هیچ‌وجه چنین نیست و این تعارض ظواهر فقط ظاهری است و اگر به عمق معنا برویم، می‌توانیم رفع تعارض کنیم. کسانی معتقدند که برای رفع تعارض باید به تأویل دست ببریم، چنانکه مرحوم طباطبایی چنین می‌کردند. کسان دیگری معتقدند که این تعارض‌ها وجود دارد و غیرقابل انکار است، ولی اساساً چون قرآن کتابی علمی یا فلسفی نیست، آن‌ ها را نباید مهم شمارد و پیام قرآن در جای دیگری است و به تعبیر مفسرین: «خُذ غایات و اَترک مَبادی» یعنی به مقدمات توجه نکنید و به مراد توجه کنید(سروش،۱۳۸۸،۱۳-۱۲).
۳-۳-۱-۴)تفسیر مؤمنانه و غیر مؤمنانه:
از دید سروش، خواندن قرآن، فهمیدن، ترجمه و تفسیر قرآن هیچ‌کدام متوقف بر این نیست که کسی لزوماً ایمان و اعتقاد به پیامبر اسلام و خدای او داشته باشد. امّا وقتی این ایمان در میان آمد، تفاوت‌هایی در امر ترجمه و تفسیر پیدا خواهد شد. قرآن می‌گوید که در آن هیچ اختلاف و تناقضی نیست، حال‌آنکه یک نفر که به قرآن ایمان دارد، مسلماً در مقام تفسیر خواهد کوشید که اگر تناقضی ببیند رفع تناقض کند. امّا یک غیر معتقد بسیار راحت می‌تواند تناقض‌هایی را در قرآن نشان داده و حتّی آن‌ ها را دلیل بر بطلان این کتاب بگیرد.
علم تفسیر، علمی جمعی و جاری است و هم مؤمن
ان و هم غیر مؤمنان می‌توانند به آن روی بیاورند و در آن زمینه تولید معرفت کنند. لذا تفسیر مؤمنانه و تفسیر غیر مؤمنانه نیز داریم. به نظر سروش مؤمنان باید به تفسیرهای غیر مؤمنانه هم توجه کنند. چون آنان چیزهایی می‌بینند که عاشقان نمی‌بینند(سروش،۱۳۸۸،۱۴).
۴-۳-۱-۴)ویژگی های قرائت فاشیستی از دین:
سروش در ادامه‌ی بحث قرائت‌های متعدد و مختلف از دین، معتقد است یک نوع قرائت از دین وجود دارد که از دیدگاه معتقدانِ بدان، تنها قرائت صحیح و جایز از دین است و این قرائت، سایر قرائت‌ها را مردود می‌شمارد، او این نوع از قرائت دینی را ویژگی حکومت‌های ایدئولوژیک می‌داند و تعبیر«قرائت فاشیستی از دین» را برای آن به کار می‌برد، سروش این قرائت و معتقدان بدان را دارای ویژگی‌هایی می‌داند:
«۱- در مورد آدمی:
الف) همه‌ی آدمیان متهم و مشکوک و بددین و بد خواهند مگر خلافش ثابت شود خصوصاً یهودی‌ها.
ب) فرد در مقابل دولت هیچ است و هیچ حقوقی ندارد.
۲- در مورد نظام:
حق با نظام است نه نظام با حق، حق آنجاست که قدرت آنجاست.
۳ – درروش:
الف) برای شکست رقیب همه‌ی کارها مجاز است.
ب) حمله بهترین دفاع است.
ج) نزدیک شدن به قدرت بهترین تاکتیک است.
د) عقوبت بهتر از پاداش و خشونت بهتر از تاکتیک است.
ه) تراشیدن دشمن موهوم بهترین گریزگاه است.
و) ترویج کینه و نفرت کارگرتر از عشق و محبت است.
ز) تکیه‌بر تئوری توطئه بهترین تحلیل است.
۴ – در مقولات سیاسی و اجتماعی:
طرفدار علم، پوزیتیویست است، طرفدار آزادی و دموکراسی، لیبرال است، طرفدار مدارا و تسامح، ماسونی است، طرفدار حقوق بشر، اومانیست است، طرفدار توسعه، کاپیتالیست و امپریالیست است و طرفدار هریک یا همه‌ی این‌ها غرب‌زده است.
۵ – در زبان:
پر طنطنه و پرمدعا و ولایت فروش و دروغ‌زن و خشونت ستا و ناسزاگو و رجز خواننده و لجن مالنده.
۶ – در دین:
دین مساوی است با تکلیف و تقلید و تکفیر و تزویر و تازیانه و لعنت و خشونت و محرومیت و عبوسیت و عربده و استبداد.
۷ – در شخصیت:
افرادی بی‌اعتقاد، کم مایه، بد سابقه، متظاهر، قدرت طلب، رقیب شکن، مدّاح و متلوّن‌اند، مخوف و محاط و لمپن هستند»(سروش،د۲۱۶:۱۳۷۹).
۴-۱-۴)جامعه ی دینی:
۱-۴-۱-۴)انواع جامعه ی دینی:
سروش بین دو نوع جامعه‌ی دینی تفکیک می‌کند: نخست جامعه‌ای است که دین‌داری او کاذب و صوری است و فاقد آگاهی دینی غنی است. چنین جامعه‌ای صورتاً و ظاهراً جامعه‌ی دینی است، بدین معنی که مردم فقط از دستورات فقهی پیروی می‌کنند(نماز و روزه) بدون اینکه متوجه نقش عمیق دین در زندگی باشند. سروش البته منکر اهمیت دستورات و احکام دینی نیست، بلکه می‌گوید همه نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند منتهی این‌ها علائم ظاهری ایمان است و عمق ایمانِ درونیِ شخصی را نشان نمی‌دهد.
چه‌بسا شخص بنا به عادت نماز بخواند یا به‌حکم وظیفه و نه به سائقه ی ایمان و عشق به خداوند؛ هم‌چنین است در مورد روزه گرفتن و سایر وظایف دینی. امّا در جامعه‌ی دینی واقعی مردم وظایف دینی را از نهان قلب و با صدق ایمان انجام می‌دهند و عمیقاً و قلباً متوجه نقش دین در زندگی شخصی و اجتماعی خود می‌باشند(سروش،الف۱۳۷۶،۳۱۵).
بر اساس این تفکیک، سروش می‌گوید ایران قبل از انقلاب تا زمان مشخصی، جامعه‌ی دینی صوری و ظاهری بوده است که مردم به وظایف شرعی خود عمل می‌کردند، امّا فاقد آن ایمان عمیقی بودند که اساس شعور دینی عمومی و انگیزنده است. همانطور که انقلاب نشان داد، ایمان مردم در طول زمان گسترش و تعمیق یافت که نشانه‌ی آن پیدایش متفکّران دینی در بین روحانیت و غیر آن‌ ها بود که جامعه را به صوری و ظاهری بودن خود هشدار می‌دادند و مردم را ترغیب می‌کردند که ایمان واقعی خود را بازیابند(سروش،الف۱۳۷۶،۳۱۲).
۲-۴-۱-۴)تفاوت های جامعه ی دینی و جامعه ی لیبرال:
به نظر سروش جامعه‌ی دینی و لیبرال با یکدیگر تفاوت اساسی دارند: «جامعه‌ی لیبرال جامعه‌ای است همواره در حال انتخاب و امتحان که هیچ‌گاه دوره‌ی امتحان را به سر آمده یا به سر آمدنی نمی‌داند. امّا جامعه‌ی دینی، جامعه‌ای است از انتخاب گذشته و به جواب امتحان رسیده. او، دین را برگزیده است و بر آن است که ازآن‌پس در ظلّ آن زیست کند. لکن این انتخابِ نخستین، بابِ انتخاب‌ها و امتحان‌های دشوار و بی‌شمار بعدی را بر آن گشوده است. ازآن‌پس معرفت دینی است که می‌باید امتحان بدهد و مراحل دشوار قبض و بسط و تعدیل و توازن را از سر گذراند(سروش،د۱۳۷۹،۱۲۵).
از دیدگاه او در جوامع لیبرالی فقط رضایت مخلوق اهمیت دارد و به رضایت خالق اندیشیده نمی‌شود، امّا در حکومت‌های دینیِ دموکراتیک میان رضایت خالق و مخلوق آشتی برقرار می‌کنند و میان برون دین و درون دین تعادل برقرار می‌کنند. آنان برای دینی بودن دین را هادی قرار می‌دهند و برای دموکراتیک بودن فهم دینی را باعقل جمعی سیال می کنند و برای رضای خالق همواره باید پروای دین داشته باشند با این شیوه لیبرالیسم حذف می‌شود امّا دموکراسی در پناه عقل جمعی با دین‌داری عاقلانه و عالمانه می‌آمیزد(سروش،د۱۳۷۹،۱۲۶).
۵-۱-۴)سیاست و حکومت:
۱-۵-۱-۴)مفهوم سیاست:
در تعریفی که سروش از سیاست ارائه می‌دهد سیاست یعنی تئوری قدرت؛ و اعمال قدرت. به نظر او اگر شما در عرصه س
یاست، یک موجود مقتدر نباشید، اعتنایی به شما نمی‌کنند امّا وقتی مقتدر شدید وارد سیاست می‌شوید و دیگر نمی‌شود شمارا نادیده گرفت(سروش،ب۱۳۸۵،۶۴).
۲-۵-۱-۴)نقش دین در سیاست:
در رابطه با نقش دین در سیاست، سروش دیدگاه خود را با چند پرسش اساسی شروع می‌کند: آیا دین باید به‌صورت یک ایدئولوژی سیاسی عمل کند؟ آیا دولت می‌تواند مشروعیّت خود را ازنظر دینی بر مفهوم ایدئولوژی اسلامی بنا کند؟ آیا برای اداره‌ی جامعه و حکومت کردن در دولت‌های مدرن، روش‌های حکومتی که از دین به دست می‌آید، به‌تنهایی کافی است؟ پاسخ‌های سروش به این پرسش‌ها منفی است – نفی مؤکد. وی می‌گوید: «ایدئولوژی» اسلامی را باید یکسره کنار نهاد، به این دلیل که مانع تحول و رشد معرفت دینی می‌شود(سروش،الف۱۳۷۶،۳۱۵).
۳-۵-۱-۴)مفهوم حکومت دینی:
سروش در تعریفی کلی از مفهوم حکومت دینی می‌گوید: «حکومت دینی حکومتی است متناسب با جامعه‌ی دینی و جامعه‌ی دینی جامعه‌ای است که در آن چیزهایی می‌گذرد که منافات قطعی بافهم قطعی از دین قطعی ندارد، نه اینکه همه‌چیزش را از دین اخذ و اقتباس کرده است»(سروش،د۱۲۱:۱۳۷۹).
او مشخصاً حکومت دینی را در قالب کار ویژه این‌گونه تعریف می‌کند: «ما دین را به(ایمان) و(عمل) تعریف می‌کنیم و ایمان را بر عمل مقدم می‌شماریم. لذا در نظر ما، حکومت دینی از آن حیث که دینی است، علی‌الاصول حکومت ایمانی است، یعنی حکومتی است که مؤمنان به دلیل اینکه انسان‌اند و محق و مؤمن‌اند آن را بنا می‌کنند؛ و حکومت دینی هم خود را ملزم می‌داند فضایی را فراهم آورد که پاسبان ایمان آزادانه و آگاهانه و تجربه‌ی دینی مؤمنان باشد»(سروش،۲:۱۳۷۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-04-13] [ 08:23:00 ب.ظ ]




۳-۹-۱ طراحی پرسشنامه……………………………………………………………………………………………………………..۹۴
۳-۱۰ روش تحقیق………………………………………………………………………………………………………………………۹۵
۳-۱۱ روش تجزیه و تحلیل داده ها ……………………………………………………………………………………………….۹۶
۳-۱۲ محدودیت های پژوهش………………………………………………… ……………………………………………………۹۷
فصل چهارم – نتایج
۴-۱ مقدمه ………………………………………………………………………………………………………………………………..۹۹
۴-۲ تحلیل جمعیت شناسی………………………………………………………………………………………………………..۱۰۰
۴-۳ توصیف و تحلیل داده ها ……………………………………………………………………………………………………..۱۰۵
۴-۴ بیانیه ماموریت شرکت آب و فاضلاب خوزستان …………………………………………………………………….۱۰۵
۴-۵ مرحله ورودی………………………………………. …………………………………………………………………………..۱۰۷
۴-۵-۱ ماتریس ارزیابی عوامل داخلی(IFE)………………………………………………………………………………..107
۴-۵-۲ ماتریس ارزیابی عوامل خارجی(EFE)……………………………………………………………………………..108
۴-۶ مرحله ارزیابی موقعیت و تدوین استراتژی…………………………………………………………………………….۱۱۰
۴-۶-۱ تشکیل ماتریس داخلی و خارجی (IE)……………………………………………………………………………..110
۴-۶-۲ بررسی مولفه های پرسشنامه ماتریس ارزیابی موقعیت و اقدام استراتژیک (SPACE)……………..111
۴-۶-۳ تشکیل ماتریس ارزیابی موقعیت و اقدام استراتژیک (SPACE)……………………………………………113
۴-۶-۴ تشکیل ماتریس سوات (SWOT) و تدوین استراتژی های بهینه……………………………………………۱۱۶
۴-۷ مرحله تصمیم گیری……………………………………………………………………………………………………………۱۱۸
۴-۷-۱ تشکیل ماتریس برنامه ریزی استراتژیک کمی(QSPM)……………………………………………………….119
۴-۸ خلاصه ……………………………………………………………………………………………………………………………..۱۲۲
فصل پنجم – بحث، نتیجه گیری و پیشنهادات
۵-۱ مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………….۱۲۴
۵-۲ پاسخ سوالات تحقیق………………………………………………………………………………………………………….۱۲۴
۵-۳ خلاصه نتایج……………………………………………………………………………………………………………………..۱۲۵
۵-۴ پیشنهادات…………………………………………………………………………………………………………………………۱۲۶
منابع و ماخذ
منابع فارسی …………………………………………………………………………………………………………………………….۱۳۰
منابع غیرفارسی ………………………………………………………………………………………………………………………..۱۳۴
پیوست ها ………………………………………………………………………………………………………………………………. ۱۳۷
چکیده انگلیسی ………………………………………………………………………………………………………………………..۱۴۳
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول۲-۱- مدل های تدوین استراتژی………………………………………………………………………………………….۳۰
جدول۲-۲- ماتریس ارزیابی عوامل خارجی…………………………………………………………………………………..۴۰
جدول۲-۳- ماتریس ارزیابی عوامل داخلی ……………………………………………………………………………………..۴۷
جدول۲-۴- ماتریس تهدیدات، فرصت ها، نقاط قوت و ضعف(SWOT) …………………………………………..53
جدول۲-۵- ماتریس برنامه ریزی استراتژیک کمی(QSPM)……………………………………………………….. …..79
جدول۳-۱- جامعه و نمونه آماری …………………………………………………………………………………………………۹۱
جدول۳-۲- طیف لیکرت…………………………………………………………………………………………… ……………….۹۲
جدول۴-۱- جنسیت پاسخ دهندگان………………………………………………………………….. ………………………..۱۰۰
جدول۴-۲- سن پاسخ دهندگان………………………………………………………………………………………………….۱۰۱
جدول۴-۳- سطح تحصیلات پاسخ دهندگان………………………………………………………………………………..۱۰۲
جدول۴-۴- رشته تحصیلی پاسخ دهندگان ……………………………………………………………………………………۱۰۲
جدول۴-۵- سطح مدیریت پاسخ دهندگان ………………………………………………………………………………….۱۰۳
جدول۴-۶- سابقه مدیریت پاسخ دهندگان ……………………………………………………………………………………۱۰۴
جدول۴-۷- پایایی پرسشنامه ها………………………………………………………………………………………………….۱۰۵

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ب.ظ ]




۲-۲-۷-مشارکت در حیات مادی
زن و مرد می باید در سامان بخشیدن به زندگی مادی همکاری و مساعدت داشته باشند. امام صادق (ع) کمک همسر، در امور دنیا و آخرت را از راحتی فرد مؤمن می شمارد و می فرماید: « ثَلَاثَهٌ لِلْمُؤْمِنِ فِیهَا رَاحَهٌ دَارٌ وَاسِعَهٌ تُوَارِی عَوْرَتَهُ- وَ سُوءَ حَالِهِ مِنَ النَّاسِ- وَ امْرَأَهٌ صَالِحَهٌ تُعِینُهُ عَلَى أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ. .»[۹۲۵]
۲-۲-۸-بقای نسل انسانی
بقای نسل انسانی «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکمُ‏ْ أَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَ حَفَدَهً. . »[۹۲۶] که همچون کشت و برداشت است «نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ . . »[۹۲۷] به وسیله زن و مرد می باشد.
۲-۲-۹-تربیت نسل انسانی
یکی از مهم ترین اهداف ازدواج، تربیت فرزندان و نسل آینده وحفظ خانواده از مخالفت با فرامین الهی می باشد:« یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکمُ‏ْ وَ أَهْلِیکمُ‏ْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِْجَارَهُ. . »[۹۲۸] بنابراین هر فردی باید اول خودش را و سپس اهل خود را ادب کنند و به ایشان، خیر را تعلیم دهد و از کار بد باز دارد(قال مقاتل بن حیان و هو أن یؤدب الرجل المسلم نفسه و أهله و یعلمهم الخیر و ینهاهم عن الشر فذلک حق على المسلم أن یفعل بنفسه و أهله و عبیده و إمائه فی تأدیبهم و تعلیمهم‏)[۹۲۹]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۲-۱۰-ایجاد ارتباط عاطفی
محبت و مهربانی نسبت به همسر و ایجاد ارتباط عاطفی عمیق از جمله نقش آفرینی های هر فرد در مقابل همسر خود می باشد. در کتاب مقدس نوشته شده که زنان باید شوهرانشان[۹۳۰]و مردان نیز همسران را دوست بدارند.
۲-۲-۱۱-گرامیداشت مقام همسر
یکی از نشانه های کمال انسان، حسن خلق با همگان به خصوص همسر خود است. به طوری که کامل ترین مؤمنان از لحاظ ایمان خوش خلق ترین آن هاست« إِنَّ أَکْمَلَ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً»[۹۳۱]و وظیفه همسر گرامی داشت مقام شریک زندگی می باشد« مَنِ اتَّخَذَ زَوْجَهً فَلْیُکْرِمْهَا»[۹۳۲]
۲-۲-۱۲-کمک به یکدیگر
معارف دین به حفظ روحیه صمیمیت و مؤدت در کانون خانواده اهمیت بسیار می دهد و زن و مرد را یار وکمکار یکدیگر بیان می فرماید« اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی النِّسَاءِ فَإِنَّهُنَّ عَوَانٍ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ »[۹۳۳]
۲-۲-۱۳-مشارکت و مشورت در تصمیم گیری ها
حاکمیت مطلق زن یا مرد بر نظام خانواده موجب رکود و شکست استعداد طرف مقابل می شود و مدیریت صحیح زمانی اتفاق می افتد که در خانواده شورایی تحت مدیریت و سرپرستی یکی از زوجین باشد. خداوند تبارک و تعالی رأی زن و مرد را در تصمیم گیری های مشترک، مؤثر دانسته و همدلی و هم رأیی آنان «. . فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنهُْمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِْمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْترَْضِعُواْ أَوْلَادَکمُ‏ْ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکمُ‏ْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا ءَاتَیْتُم بِالمَْعْرُوفِ . .»[۹۳۴]و منطقی بودن دلیل« قَالَتْ إِحْدَئهُمَا یَأَبَتِ اسْتَْجِرْهُ إِنَّ خَیرَْ مَنِ اسْتَْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِین‏ »[۹۳۵]را شرط تصمیم گیری قرار داده است.
۳-جایگاه متعادل حقوقی:
حق، توانایی خاص شخص یا اشخاص در تصرف یا بهره گیری نسبت به چیزی یا کسی است و از دو منبع سرچشمه می گیرد: فطرت و اجتماع، بنابراین حقوق، فطری یا وضعی است. نظام آفرینش تعیین کننده حقوق فطری است و برای هر یک از موجودات نسبت به خلقت آنان حقوق و وظایفی تعیین نموده است. در این نظام هر موجودی حق دارد با بهره گرفتن از استعدادهای نهفته در خود به کمال حقیقی خویش برسد. انسان نیز از تکالیف و حقوقی به مقتضای استعداد و توانایی خویش برخوردار است که در سایه انجام و حفظ آن ها به درجات عالی تکامل دست می یابد، مانند دانش اندوزی که حق یک انسان است و خداوند استعداد کسب دانش را در وجود انسان قرار داده است.
حقوق وضعی، حقوق سرچشمه گرفته از اجتماع است که شامل مجموع قواعد کلی است که بر رفتار افراد جامعه، ارگان های اداره کننده جامعه، نحوه برقراری ارتباط افراد با ارگان های حکومت و دیگر واحدهای سیاسی ظاهر می شود و اجرای آن از جانب دولت تضمین می گردد. [۹۳۶]به عبارت دیگر اجتماع و مجموعه ی قواعد و مقررات وضع شده در آن، حقوقی را برای هر فردی از افراد جامعه یا تمامی افراد جامعه در ارتباط با یکدیگر در نظر می گیرد. بنابراین حقوق عبارتند از حقوق طبیعی و فطری، حقوق فردی و خصوصی و حقوق اجتماعی که هر فرد باید از همه آن ها برخوردار باشد و اگر وجود یک حق موجب ضرر رساندن به حق دیگر شود، باید مهمترین حق پایدار بماند، گرچه حقی دیگر از میان برود. با در نظر داشتن مطالب فوق می توان گفت: زن و مرد بر اساس تساوی در هویت انسانی از حقوق دنیوی و اخروی مساوی برخوردارند. در این قسمت به تبیین مختصری از این موضوع پرداخته می شود؛
۳-۱- حقوق دنیوی:
در جایگاه متعادل حقوق فرد در دنیا می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۳-۱-۱- حیات و رشد و تعالی: تمام انسان ها حق زندگی دارند. این حق یکی از حقوق فطری یا طبیعی است که هیچ فردی نمی تواند این حق را از دیگری سلب نماید مگر آن که این حیات برای تکامل دیگر افراد جامعه زیان آور باشد که در این صورت حق حیات او توسط احکام شرع ساقط می شود. مانند فردی با روح جنایتکاری که اندیشه ای جز قتل و کشتار مردم ندارد و زندگی سایر افراد را به خطر می اندازد، در این حالت حق اجتماع مقدم بر حق حیات او می شود تا دیگران آسیب نبینند. انسان ها اعم از زن و مرد حق دارند، استعدادهای خود را شکوفا سازند. بدین روی می باید تمام وسایل آموزشی بنابر نوع استعداشان و به طور یکسان در دسترس آن ها قرار گیرد. البته بدین شرط که این حق موجب رشد و کمال فرد و مایه آسایش و آرامش جامعه باشد. فردی که از معلومات خود جهت از بین رفتن حقوق اجتماع می کوشد و به عنوان مثال حق حیات افراد زیادی را از بین می برد باید جامعه مانع او شود و حقوق فردیش را سلب نماید.
۳-۱-۲- کرامت[۹۳۷]:کرامت به معنی حرمت و احترام داشتن در جامعه، به عنوان یک «اصل» مورد پذیرش اسلام است و بر آن تأکید فراوان دارد .
کرامت بر دو قسم است؛ کرامت ذاتی و کرامت اکتسابی.
کرامت ذاتی: بهره مندی از عقل و بهره مندی انسان ها از نعمت هاى دنیا و وجود پیامبران[۹۳۸] موجب برتری و تکریم بنی آدم می باشد«وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنىِ ءَادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلىَ‏ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا »[۹۳۹]
کرامت اکتسابی: انسان با اعمال و رفتار اختیاری می تواند کرامت و جایگاهی ویژه در نزد خداوند«. . إِنَّ أَکْرَمَکمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکُمْ . . »[۹۴۰] یا ضلالت و گمراهی تیره تر از جایگاه حیوانات برای خود ایجاد نماید «‌. . . لهَُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بهَِا وَ لهَُمْ أَعْینُ‏ٌ لَّا یُبْصِرُونَ بهَِا وَ لهَُمْ ءَاذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بهَِا أُوْلَئکَ کاَلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئکَ هُمُ الْغَافِلُون‏»[۹۴۱]
۳-۱-۳-برخورداری از امنیت : تمام اعضاء یک جامعه ی سالم باید از امنیت کامل برخوردار باشند تا در سایه این آرامش به شکوفایی و رشد استعدادهای خود بپردازند .
۳-۱-۴-کسب دانش: اسلام در تأکید حق کسب دانش برای تمام انسان ها اعم از زن و مرد، علم و آگاهی را وسیله کمال«. . یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ . .»[۹۴۲]و برتری انسان«. . قل ْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُون‏. . »[۹۴۳]می داند و از انبیاء علیهم السلام جهت اجرای آن عهد و پیمان می گیرد«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لَا تَکْتُمُونَهُ . . »[۹۴۴] تا مردم را کتاب و حکمت آموزند«کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ ءَایَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُواْ تَعْلَمُون‏»[۹۴۵] بنابراین اسلام داعی و مشوق تمام انسان ها به سوی کسب دانش می باشد. عدم تساوی شرایط اجتماعی برای زن و مرد در کسب این حق یا قصور و کوتاهی زنان در تحصیل علم را نباید به حساب دین و شریعت گذاشت.
۳-۱-۵-آزادی: آزادی از دیدگاه اسلام، حق مقدس و گرانبهایی است که برای هر انسانی جاذبه دارد و دارای معانی مختلفی می باشد؛ گاه به معنی عدم وابستگی به موجود دیگر است که استقلال وجودی را به همراه می آورد،گاه در مقابل «جبر» قرار دارد و این که انسان در مقام عمل دارای اختیار و آزادی است یا مجبور و دربند. این دو معنا در حوزه الهیات و فلسفه و کلام بررسی می شود. معنای سوم آن که بیشتر در اخلاق و عرفان کاربرد دارد، آزادی در مقابل «‌تعلق» و «‌دل بستگی» است یعنی هیچ چیز برای او ایجاد علاقه و محبت نمی کند. معنای دیگر آزادی در حقوق و سیاست مطرح است یعنی«حاکمیت بر سرنوشت خویش»[۹۴۶]بنابر تعاریف مذکور انسان نباید وابسته و دل بسته به وجودی جز خداوند تبارک و تعالی باشد و تنها او را حاکم بر سرنوشت خویش بداند و لازمه عبودیت را در اطاعت مطلق از پروردگار ایجاد نماید. به عبارت دیگر آزادی یعنی رها از هر قید و بندی که انسان را از کمال خویش دور سازد و به پوچی و نیستی بکشاند و حقوق فردی و اجتماعی او را نابود سازد. بنابراین منظور از آزادی، رهایی از اخلاق و حدود اخلاقی نیست که انسان هر رفتاری که مخل نظم و آرامش است، انجام دهد و موجب سلب آزادی و راحتی دیگر افراد جامعه شود، بلکه مقصود، آزادی از هر قید و بندی است که ما را از حقوق طبیعی یا عمومی و شهروندی محروم سازد. مانند: آزادی انتخاب شغل، آزادی انتخاب همسر، آزادی انتخاب محل سکونت، آزادی انتخاب رشته تحصیلی، آزادی بیان دیدگاه سیاسی به شرط آن که به سیاست های جامعه خللی وارد نسازد و ما را از رسیدن به کمالات معنوی باز ندارد.
۳-۱-۶-انتخاب همسر: از جمله حقوق انسان ها، حق انتخاب همسر است که نباید توأم با جبر باشد و اسلام چنین عقدی را جایز نمی داند.[۹۴۷]
۳-۱-۷-انتخاب شغل[۹۴۸]:زن و مرد حق دارند شغل مورد علاقه خود را که سازگار با کرامت و شرافت انسانی و هویت جنسی آن هاست، انتخاب کنند و نسبت به انجام صحیح آن متعهد باشند به شرط آن که به تعهدی پایدارتر و محکمتر مانند پیمان ازدواج لطمه ای وارد نشود.
۳-۱-۸-بهره برداری از امکانات مالی: قوانین اسلام بر پایه عدالت اجتماعی بنا شده است و انسان ها مالک اموال خود می باشند خواه این اموال از راه کسب «. . لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ . .»[۹۴۹]یا از طریق ارث[۹۵۰]«لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثرَُ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا»[۹۵۱]به دست آمده باشد.
۳-۲- حقوق اخروی:
خداوند تبارک و تعالی بر اساس رحمت و عطوفت خود، انسان کوشنده خواه زن یا مرد را مشمول پاداش می گرداند و جنسیت را مانعی جهت دریافت الطافش قرار نمی دهد، بلکه همه آن هایی که با سعی و تلاش جایگاه یکسانی کسب نموده اند، از تساوی در پاداش اخروی بهره مندند. این مساوات لزوم برقراری تساوی در پاداش دنیوی را می رساند. بدین روی آیات کریمه زنان و مردانی را سزاوار ورود به بهشت و شمول رحمت الهی می داند که عمل صالح آن ها همراه با ایمان باشد« وَ مَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ . . .»[۹۵۲]و این پاداش را با وعده به جاودانگی« وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ . . »[۹۵۳]زینت بخشیده و به زنان و مردان مؤمن بشارت به پیروزى بزرگ و نیل به مطلوب‏[۹۵۴]می دهد«یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى‏ نُورُهُم بَینْ‏َ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم بُشْرَئکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»[۹۵۵] و به آن ها اطمینان می دهد که کمترین ظلمی به آن ها نمی شود«وَ مَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا »[۹۵۶] و نتیجه اعمالشان ضایع نمی گردد«. . إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»[۹۵۷]گرچه مؤنث یا مذکر باشند« فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنىّ‏ِ لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَمِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ . . »[۹۵۸] و از روزی فراوان و بی حسابی برخوردار می شوند«مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلَا یجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئکَ یَدْخُلُونَ الجَْنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیرِْ حِسَابٍ»[۹۵۹] از بدی های آن ها چشم پوشی شده«لِّیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیَِّاتهِِمْ وَ کاَنَ ذَالِکَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمً»[۹۶۰]و سعی و تلاششان مورد قدردانی قرار می گیرد« وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَهَ وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً»[۹۶۱]و پاداشی برتر از آن چه انجام داده اند به آن ها عطا می گردد«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ »[۹۶۲]
به تصریح آیات ذکر شده پاداش اخروی بدون در نظر گرفتن جنسیت و در مقابل ایمان و عمل صالح در دنیا قرار دارد و زن یا مرد بودن ملاک برتری عمل یا حذف آن نمی گردد.
بخش چهارم
نقش زن و مرد در تکامل متقابل یکدیگر
مقدمه:
زن و مرد در انسانیت برابرند، ولی دو گونه انسان با خصلت ها و غرایز متفاوت که نه تنها این اختلافات از ارزش آن ها نمی کاهد، بلکه می باید درک و پذیرفته شود تا روابط بین جنس مذکر و مؤنث اصلاح گردد به گونه ای که احترام به شخصیت جنس مخالف و صیانت نفس را در بر داشته باشد[۹۶۳] و سبب تشریک مساعی و علاقه بیشتر گردد. برخی از صاحبنظران می خواهند این اختلافات را به نقص زن و کمال مرد یا بالعکس تفسیر نمایند. در حالی که این تفاوت ها به معنای برتری یا پستی یکی از دو جنس نمی باشد، بلکه تناسب و تعادل بین دو جنس است که سبب جذب آن ها به سمت یکدیگر می شود. بدین روی سعی برایجاد تشابه در بین دو جنس و تصور واکنش و رفتاری مشابه اشتباهی محض می باشد که باعث سرگردانی افراد نسبت به هویت خود می شود. بنابراین انسان ضمن حرکت به سوی رشد و تعالی می باید با حفظ انسانیت به ندای فطرتش گوش فراداده و نیازهای غریزی خود را پاسخ مثبت دهد«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»[۹۶۴] تا با رهبری عقل و احساس با گذر عالم مادیات به عالم روحی و معنوی توجه شود و به رضایت و نشاط معنوی برسد، بدون آن که ترک دنیا نموده«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتىِ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ. . »[۹۶۵] و از تمایلات فطری و هویت جنسی چشم پوشی شود. پویندگان این راه اعم از زنان و مردان است که با پرورش استعدادها و توجه به ندای درونی و بیرونی می توانند آگاهانه و آزادانه[۹۶۶] با به دست گرفتن سرنوشت، آینده خویش و جامعه را بسازند و جهان پیرامون خود را بر اساس این تمایزهای جنسیتی سازمان بخشند. در این قسمت پیرامون برخی از تفاوت های مکمل زن و مرد که به صورت غالب در آن ها وجود دارد و باعث جذابیت جنس مخالف[۹۶۷] می شود، سخن به میان می آید:

    • زن مایه سکون و آرامش«وَ مِنْ ءَایَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمُ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُواْ إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَ رَحْمَهً. . . »[۹۶۸] و مرد منشا حرکت و فعالیت است«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلىَ النِّسَاءِ . . »[۹۶۹]
    • زن لباس مرد و مرد لباس زن است. آرامش[۹۷۰]، زینت حفظ آبرو و اسرار خانواده، مال و دارایی، ستر معایب« . . هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُن . . »[۹۷۱]هر یک از زوجین به عهده دیگری است.
    • زن خود را برای همسرش آراسته می کند و مرد نیز برای همسرش و هر دو علاقه به آراستگی دارند.
    • همسران خیراندیش یکدیگرند.
    • وجود زن و مرد در خانواده و در کنار یکدیگر موجب سرور و نشاط می شود.
    • زن مظهر لطف و محبت است و خانواده محتاج و نیازمند وجود او می باشد.
  • عشق مادر بودن از دوران کودکی در وجود زن قرار دارد که حتی جلوگیری از آن برای او بیماری های جسمی و روانی در پی خواهد داشت و فرزند نیازمند نوازش های مادرانه است.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




  • – ر.ک: طوسی، الخلاف،۳/۴۸۹٫ ↑
  • ر.ک: عاملی، وسایل الشیعه،۱۹/۱۰۶٫ ↑
  • – ر.ک: کاتوزیان، حقوق مدنی، ۲۵۴و۲۵۳٫ ↑
  • – ر. ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۲/۲۴۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ۲/۱۱۸ و قرائتی، محسن، تفسیر نور، ۱/۳۷۱٫ ↑
  • – بقره / ۲۳۳٫ ↑
  • – طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۲/۵۸۸ و فاضل مقداد، کنزالعرفان، ۲/۲۳۳٫ ↑
  • – طوسی، الخلاف، ۲/۳۹۰٫ ↑
  • – مقداد، فاضل، کنزالعرفان، ۲/۲۱۹٫ ↑
  • – www. Wiki fegh.ir ↑
  • – طلاق / ۷ . ↑
  • – www. Wiki fegh.ir ↑
  • – ر.ک: خویی، منهاج الصالحین، ۲/۸۶ عاملی، مفتاح الکرامه، ۷/۱۱۶٫ ↑
  • – کاتوزیان، حقوق مدنی، ۲۴۹٫ ↑
  • – همان، ۲۵۰٫ ↑
  • – ر.ک: خویی، منهاج الصالحین، ۲/۸۶-۸۷ . ↑
  • – ر.ک: طباطبایی یزدی، العروه الوثقی، ۲/۶۰۱٫ ↑
  • – کاتوزیان، حقوق مدنی، ۱/ ۲۵۰٫ ↑
  • – این حکم در صورتی است که کالا در اثر حوادث خارجی تلف شود ، و گر نه در صورت تعدی و تفریط اجیر عقد منفسخ نمی شود و مستأجر می تواند مثل یا قیمت کالای ساخته شده را از اجیر بخواهد ودر برابر باید دستمزد اورا بدهد. ر.ک : کاتوزیان، حقوق مدنی عقود معین، ۱/۲۵۴٫ ↑
  • -کاتوزیان، قانون مدنی در نظم کنونی، ۳۵۰٫ ↑
  • – ر.ک: خویی، منهاج الصالحین، ۲/۸۶؛ نجفی، جواهرالکلام، ۲۷/۲۳۷ و خمینی، تحریرالوسیله، ۱/ ۵۷۵٫ ↑
  • – ر. ک: خلخالی، فقه الشیعه، ۳۵۸٫ ↑
  • – ارسطا،محمد جواد، تحلیل ماده ۵۰۱ و ۵۱۵ قانون مدنی. . ↑
  • – ر. ک: حسینی شیرازی، تعلیقات علی الشرایع الإسلام، ۱/۴۳۵؛ خلخالی، فقه الشیعه، ۴۶۰ . شهید ثانی، حاشیه شرایع الإسلام، ۵۰۲٫ ↑
  • – ر.ک: نجفی، جواهرالکلام، ۲۷/۳۲۲٫ ↑
  • – ر. ک: کاتوزیان، حقوق مدنی،۱/۲۵۱٫ ↑
  • – ر. ک: منصور، جهانگیر، قانون مدنی، ۲۱۰٫ ↑
  • – ر. ک: امامی، حقوق مدنی، ۳۷٫ ↑
  • – ر.ک: نجفی، جواهرالکلام، ۲۷/۳۲۶-۳۲۷ . ↑
  • – ر.ک: کاشف الغطا، أنوارالفقاهه، ۳۲؛ خلخالی، فقه الشیعه، ۵۲۲ و حکیم طباطبایی، مستمسک العروه، ۱۲/۸۲٫ ↑
  • – ر. ک: امامی، حقوق مدنی، ۲/۴۰٫ ↑
  • – همان، ۲/۴۰٫ ↑
  • – ر.ک: طباطبایی یزدی، عروه الوثقی(محشی)، ۵/۷۹٫ ↑
  • – ر.ک: حلی(محقق)، شرایع الإ سلام، ۲/۱۴۸٫ ↑
  • -ر.ک: نجفی، جواهر الکلام، ۲۷/ ۳۱۸٫ ↑
  • – ر. ک: عاملی، وسایل الشیعه، ۱۹/ ۱۳۲٫ ↑
  • – ر.ک: شهید اول، اللمعه الدمشقیه، ۱۵۷٫ ↑
  • -ر.ک: حلی(محقق)، شرایع الإ سلام، ۲/۱۴٫ ↑
  • – ر.ک: امام خمینی، تحریرالوسیله، ۱/۵۷۹٫ ↑
  • – ر.ک: طباطبایی یزدی، عروه الوثقی (محشی)، ۵/۷۹٫ ↑
  • – ر.ک: طباطبایى یزدى، العروه الوثقى(المحشی )، ۵/۸۰-۸۱ . ↑
  • – ر. ک: رسایی نیا، ناصر، حقوق مدنی عقود و تعهدات، ۱۶۸٫ ↑
  • – ر. ک: منصور، قانون مدنی، ۶۰٫ ↑
  • – ر.ک: الشریف، محمد مهدی، قواعد حاکم بر ایفای تعهد به انجام کار یا تسلیم عمل. ↑
  • – همان. ↑
  • – ر.ک: شهید ثانی، الروضه البهیه، ۴/ ۴۳۹٫ ↑
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




جزایر:
جیهانی می گوید مقابل جنّابه جائی هست معروف به خارک، معدن مروارید است. آنچه حاصل شود از همه مروارید ها به قیمت زیاده باشد، و می گویند دریتیم از این معدن است.[۲۶۹] مستوفی نیز می آورد که خارک جزیره ای است فرسنگی در فرسنگی و در آنجا زرع و نخل است و میوه و غله نیکو بود و غوص مروارید آنجا بهتر و بیشتر از جزایر دیگر است. غلبه غوص آنجا است و از آنجا تا ساحل فرسنگی است و آن را از کوره قباد خوره شمرده اند.[۲۷۰] لسترنج این جزیره را از توابع اردشیر خره ذکر می کند، و می گوید این جزیره لنگرگاه کشتی هایی بود که از بصره به طرف قیس و هندوستان می رفتند. یاقوت که خارک را دیده است می گوید از ارتفاعات آن جنّابه و مهروبان را که هر دو در ساحل ولایت ارّجان واقعند را می توان دید. خاک آن بسیار حاصلخیز است و میوۀ فراوان و نخل های نیکو دارد. دریای مجاور آن از بهترین صید گاه های مروارید است.[۲۷۱] از مطالب جغرافیانویسان می توان فهمید که این جزیره علاوه بر تجارت دریایی، به علت داشتن زمین های حاصلخیز دارای کشاورزی پر رونقی بود و این حکایت از اهمیت اقتصادی این جزیره در آن دوران دارد.

زموم اکراد:
اصطخری در مورد زموم این منطقه می گوید در هر زمی از زین زموم شهرها و دیه هایی متصل و معمور و ملاصق به یکدیگر هست، و خراج هر اقلینی از آن را رئیس کردان آن موضع استیفا می کنند. جماعتی چند را جهت بدرقۀ قوافل نصب کرده اند تا محافظت جوانب و طرق را انجام دهند. هنگامی که سلطان نیاز به یاری و کمک داشته باشد در دفع دشمن حد اکثر تلاش خود را به کار می برند و آن مانند ممالکی است. یکی از مهمترین این زم ها زم جیلویه است که به رمیجان معروف است، که از اطراف به وسیله اصفهان، کوره شهر اصطخر، شهر سابور و ارّجان احاطه شده است. حدود آن از اطراف به بیضاء، اصفهان، خوزستان و ناحیه سابور می رسد. آنچه در اضعاف و اطراف و حوالی و نواحی این موضع است از ضیاع و شهر و دیه و غیره از اعمال و صدد این زم است.[۲۷۲] در نواحی کوهستانی فارس که بعدها به کوه گیلویه معروف گردید پنج قبیله کرد سکنی اختیار کرده بودند، که به آنها زم کردها می گفتند و در این ناحیه در قرن چهارم چراگاه ها و مساکن آنها قرار داشت. مقدسی از قلعه ای متعلق به کردها گفتگو می کند، که در کوهی نزدیک مسکن آنها واقع بود. او گوید روستایی و رودخانه ای دارد و در میان کوهستانی دارای باغستان و نخلستان واقع بود و میوه بسیار دارد.[۲۷۳] اهمیت این زم ها یکی از لحاظ گرداوری مالیات بود که توسط رئیس آنها جمع آوری می شد، دیگری حفاظت از راه ها و تأمین نیرو برای سلطان در صورت نیاز، و این حاکی از اهمیت این زم ها برای امیران آن دوره دارد که بر این مناطق حکومت می کردند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

فصل چهارم: تحولات سیاسی

مقدمه:
قبل از ظهور پیامبر اکرم (ص) چنانچه می دانیم اعراب در شبه جزیره عربستان به صورت قبیله ای زندگی می کردند و به پرستش بت هایی مثل سواع، ود، یغوث، یعوق، نسر، منات، عزی، هبل و… غیره مشغول بودند، و بسیاری از این بت ها را در خانه کعبه نصب کرده بودند.[۲۷۴] تا اینکه بشارت نور رسید و حضرت محمد (ص) در سن چهل سالگی در غار حراء به پیامبری برگزیده شد. او ابتدا به فرمان خداوند دعوت خود را به صورت پنهانی انجام داد، تا اینکه پس از حدود سه سال از جانب خداوند متعال به او فرمان رسید که دعوت خود را آشکار کند. این در حالی بود که بسیاری از مردم شبه جزیره عربستان همچنان غرق در پرستش بت های پوشالی خود بودند. امّا کم کم کلام قرآن در جمعی از این مردم تأثر گذاشت و به پیروی از اسلام پرداختند. پس از مدتی پیامبر اسلام (ص) بر اثر آزار و اذیت مردم مکه، و همچنین پذیرش اسلام از طرف جمعی از مردم یثرب، به این شهر تاریخی که بعدها تأثیر بسزایی در رونق گرفتن اسلام داشت سفر کرد، و از این به بعد این شهر به مدینه النبی مشهور شد. مدینه به عنوان پایگاه اسلام در برابر مشرکان نقش بارزی را ایفا کرد و از آن شهر پرتو اسلام بر سراسر شبه جزیره عربستان افکنده شد. قبایل عرب یکی پس از دیگری به دین اسلام ایمان آوردند. پس از آنکه با تلاش ها و نبردهای مختلف عهد پیامبر (ص) شبه جزیره عربستان صافی شد، مسلمانان شروع به دعوت خود در اقصی النقاط جهان نمودند. پیامبر (ص) نامه های به امپراتوران ایران، روم و … غیره نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت نمود. امّا پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) عصبیت های قبیله ای از نو شروع شد و سراسر شبه جزیره عربستان غرق در شورش شد. برای انتخاب جانشین پیامبر هر چند تکلیف آن در ماجرای غدیر خم مشخص شده بود، مردم به دسته های مختلفی تقسیم شدند، تا اینکه پس به خلافت نشستن ابوبکر این شورش ها سرکوب شد و مسلمانان دوباره فتوحات خود را از سر گرفتند. این فتوحات در دوره جانشینان ابوبکر یعنی عمر و عثمان، و دورۀ امام علی (ع)، همچنین در سراسر دوره حکومت های بنی امیه و بنی عباس ادامه پیدا کرد. در این میان یکی از دوره های مهم فتوحات دورۀ خلافت خلیفه دوم یعنی عمر می باشد، که در سال ۲۲ ه. ق و پس از نبرد مهم نهاوند، که یکی از آخرین ضربات اساسی بر پیکر حکومت ساسانیان بود، اکثر نواحی ایران یا قبول جزیه نمودند و یا به دست سربازان اسلام فتح گردیدند. از میان این ولایت یکی هم کورۀ ارّجان بود که که در طول چهار قرن اول هجری فراز و نشیب های بسیاری را پشت سر نهاد. در اینجا ما به وضعیت سیاسی از ارّجان از زمان فتح تا پایان دورۀ آل بویه خواهیم پرداخت.

بخش اول: وضعیت سیاسی ارّجان و نواحی آن در قرون اول و دوم هجری
فتح ارّجان:
در فتوح البلدان بلاذری آمده است که هنگامی که عمر عثمان بن ابی العاص ثقفی را برای امارت بحرین و عمان انتخاب نمود، وی آن دو ناحیه را تصرف و اهالی آنجا را به نظم و اطاعت در آورد. آنگاه برادر خویش حکم بن ابی العاص را با سپاهی عظیم از طوایف عبد القیس، ازد، تمیم، بنی ناجیه و دیگران از راه دریا به فارس فرستاد، او جزیرۀ ابر کاروان را گشود و سپس به توج رفت، که جز سرزمین های اردشیر خره است. به روایت ابو محنف، عثمان بن ابی العاص خود از دریا گذشت و به فارس رسید و پس از فتح توج، آن سرزمین را خانه مسلمانان کرد و گروهی از طوایف عبد القیس و غیره را در آنجا سکونت داد. وی از توج به ارّجان که مجاور آن بود حمله کرد و سپس با دریافت نامه ای از عمر به بحرین و عمان رفت و برادر خویش حکم را به جای خویش گمارد.[۲۷۵] یاقوت حموی نیز همین مطلب را می آورد و بعد توضیح می دهد، که چگونه حکم با سهرک مرزبان شیرازمی جنگد و او را شکست می دهد.[۲۷۶] پس از آن ابو موسی اشعری و عثمان بن ابی العاص در پایان خلافت عمر با همکاری یکدیگر ارّجان را به صلح، و به شرط پرداخت جزیه و خراج فتح کردند.[۲۷۷] خلیفه بن خیاط از فتح ارّجان به دست عثمان بن ابی العاص و ابوموسی در سال ۲۷ ه. ق خبر می دهد.[۲۷۸] ابن اثیر جزری نیز در زیر وقایع سال ۲۳ ه. ق در بیان فتح استخر و جور، می گوید عثمان بن ابى العاص ثقفى نواحی استخر وکازرون را تصرف کرد، سپس با همکاری ابو موسى شهر شیراز و ارّجان‏ و سینیز را فتح، و جزیه و خراج آنها را معین و مقرر نمودند.[۲۷۹] ابن قتیبه در المعارف خود فتح ارّجان را در سال ۲۲ ه. ق و امیر فاتح آن را مغیره بن شعبه می داند.[۲۸۰] ابوحنیفه دینوری در اخبارالطول می آورد که عمر بن خطاب عثمان بن ابى العاص را به فرماندارى بحرین گماشت، و چون خبر فتح اهواز به او رسید با همراهان خود حرکت کرد و وارد سرزمینهاى ایران شد. او در فارس پیشروى کرد تا به منطقه توج رسید؛ و فارس را پایگاه و محل هجرت قرار داد و مسجد جامعى در آن ساخت؛ و با مردم شهر اردشیرجنگ کرد و بر بخشى از سرزمینهاى ایشان دست یافت؛ و بر بخشى از نواحى شاپور و استخر و ارجان پیروز شد؛ و سالى را در آنجا گذراند و سپس برادر خود حکم بن ابى العاص را بر یاران خود گماشت و خود به مدینه برگشت. مرزبان منطقه فارس به نام سهرک لشکریان بسیاری راجمع کرد و بر علیه حکم بن ابى العاص جنگ کرد، که حکم بر او پیروز شد و او را به قتل رساند.[۲۸۱] همچنین ذهبی می گوید ارّجان در دوره خلافت عثمان در سال ۲۷ ه. ق با اعراب صلح نمود، و مقرر گردید که دو میلیون و دویست هزار دینار پرداخت کند.[۲۸۲] ابن خلدون نیز بر این عقیده است که عثمان بن ابی العاص پس از فتح جور، اصطخر و…. فتح نامه و خمس و غنائم را نزد خلیفه عمر فرستاد و سپس کازرون و نوبندگان را تصرف نمود و بر همه فارس غلبه یافت. سپس ابوموسی اشعری نیز به او پیوست و به کمک هم شیراز و ارّجان را تصرف کردند، و بر مردم آنجا خراج و جزیه نهادند.[۲۸۳] نویری در نهایه الارب فتح ارّجان را به دست عثمان بن ابی العاص و ابوموسی اشعری در سال ۲۳ ه. ق ذکر می کند.[۲۸۴] ابن حجر در الاصابه نیز به فتح ارّجان در دوره عمر اشاره می کند.[۲۸۵] در تاریخ سیستان آمده است، که عثمان بن ابی العاص در سال بیست و هفتم هجری قمری ارّجان را تصرف کرد.[۲۸۶] حسن بن محمد بن حسن قمى در تاریخ قم نیز به فتح برخی سرزمین ها اشاره می کند و می گوید که ‏ ارّجان به دست ابوموسی اشعری که در زمان ابوبکر، عمر، عثمان و امام علی(ع) والی بود تصرف گردید.[۲۸۷] ابن بلخی در فارسنامه فتح ارّجان را به دست عثمان بن ابی العاص و ابوموسی اشعری در سال ۱۸ه. ق می داند.[۲۸۸] همچنین در مورد فتح ارجان در برخی منابع و تحقیقات جدید نیز اشاراتی شده است. در فارسنامه ناصری آمده است، که خلیفه ثانى عمر بن خطاب دستور داد که عتبه بن غزوان[۲۸۹]‏ والى بصره، لشکر بحرین و عمان را که در فارس گرفتار جنگ و گریز بودند کمک کند. عتبه دوازده هزار نفر مرد جنگى را به سردارى احنف بن قیس‏[۲۹۰] به فارس فرستاد. چون سپاه بصره در فارس به لشکر بحرین رسید، خلید بن منذر با سپاه نو و کهنه با لشکر عجم جنگ کرد، و بعد از پیروزی اندکی فارس را رها کرد، و از طریق ارّجان، رامهرمز و جراحى‏ به جانب بصره شتافت. هنگامی که این اخبار به مدینه رسید از جانب خلافت فرمان صادر گردید که تمامى لشکر عرب از نواحى بصره و بحرین و عمان به فارس حمله کنند. یکی از سرداران مورد نظر عمر در این سری از نبردها عثمان بن ابی العاص ثقفی بود که لوائى براى او فرستاد، و او را مأمور به تسخیر کوره استخر یعنى نواحى مرودشت نمود. عثمان بن ابى العاص به مأموریت خود قصد کوره استخر نمود، و پس از گرفتن برخی نواحی مثل جور، بلوک خواجه، میمند، کوار، کربال و غیره به جنگ یا به صلح، بلوک رامجرد و بیضا و کوه مره‏ را به دادن جزیه و سرشمارى وادار کرد. سپس قصبه کازرون را که سه فرسخ بیشتر از شهر شاپور است تصرف نمود، و چون فتح شهر شاپور میسر نشد به طرف شهر نوبندگان تاخته، شهر نوبندگان را مانند کازرون تصرف نمود. او با هدف تسخیر شهر ارّجان که‏ قصبه کوره قباد است، از بلوک شولستان و قریه باشت‏ و صحراى لیشتر گذشته و شهر ارّجان را تسخیر نمود، و به دادن مال المسالمه اهالى آن را امان داد.[۲۹۱] محمد حسن خان اعتما
د السلطنه‏ در کتاب تاریخ منتظم ناصری نیز فتح ارّجان را در سال۲۳ه. ق / ۶۴۳ م به دست عثمان بن ابی العاص و ابوموسی اشعری ذکر می نماید.[۲۹۲] اشپولر نیزدر زیر عنوان استیلای تازیان می گوید هنگامى که قشون تازى در شمال به ‏طور اساسى در امتداد جاده‏هاى بزرگ مخصوصا جاده تجارتى ابریشم، به اقدامات نظامى خود مشغول بود، پیشروى آنان نیز در جنوب فلات دوباره آغاز شد. در این مورد نیز تاریخى که به‏دست داده ‏اند قطعى نیست و آنچه واضح است این است، که سرانجام‏ فتح نهاوند توانست در این منطقه نیز پیشرفت نهایى را ممکن سازد. نفوذ در فارس یعنى تسخیر کوهستانهاى سرحدى خوزستان نیز از این نظر به سهولت انجام شد، که تازیان همانطور که گفته شد قواى خود را از راه دریا پیاده نمودند، ولى معذالک پیشروى در این منطقه بسیار دشوار بود و قدم ‏به ‏قدم انجام مى‏گرفت. در اینجا مسلمانان على رغم مقاومت سرسختانه و مشهور شهرک که سرانجام در نبرد ریشهر (راشهر) نزدیک توج قهرمانانه کشته شد، و با وجود شورشها و قیامهاى متعددى که پس از آن سدّ راهشان بود، رفته‏رفته به شهرهاى واقع بین ساحل تا گذرگاه رودخانه کور (مرودشت) دست یافتند. شهرهاى نوبندگان، کارون، شیراز و پس از چندى ارّجان در کنار نهر طاب و گاهى نیز اصطخر نزدیک تخت جمشید مورد حمله قرار گرفت و سرانجام سینیز در ساحل دریا نیز به دست عثمان بن ابى العاص ثقفى که از بصره به ابو موسى کمک مى‏کرد به تصرّف تازیان درآمد.[۲۹۳] بنابر این می توان گفت که اکثراً مورخان اسلامی فتح این ناحیه را در دورۀ خلافت عمر و به دست عثمان بن ابی العاص و ابوموسی اشعری می دانند.

جدائی بنی ناجیه از امام علی (ع):
یکی از کسانی که از سلک یاران امام علی (ع) جدا شد خریت بن راشد رهبر قبیله بنی ناجیه بود. بنی ناجیه در ابتدا در شبه جزیره عربستان سکونت داشتند و در جنگ های عهد پیامبر او را یاری نمودند و در غزوات و سرایایی چند شرکت نمودند. بر حسب آنچه اهل سنت می گویند روایاتی نیز در مدح آنها وارد شده بود. پس از فتوحات عثمان نامه ای به عبدالله بن عامر والی فارس نوشت و از او خواست که خریت بن راشد را عامل یکی از کوره های فارس کند. به نظر می رسد که او در این سمت بود تا اینکه حادثه قتل عثمان پیش آمد، و او پس از آنکه در جنگ جمل به نفع مضر شرکت کرد، پس از آن او به امام علی (ع) رو نمود و در جنگ صفین شرکت کرد.[۲۹۴] در تاریخ ابن اثیر در مورد او آمده است که در سال ۳۸ ه. ق خریت بن راشد با سیصد نفر از بنی ناجیه با على(ع) مخالفت کرد و از او جدا شد، زیرا به عقیده او علی (ع) به حکومت دو حکم رأی داه بود. وقتی علی(ع) از او پرسید که چرامی خواهى این کار را انجام بدهی؟ گفت: براى این که تو در حکم قرآن حکمیت را روا داشتی. او نصایح امام را گوش نکرد و شبانه با یاران خود خارج شد، چنانچه امام بزرگوار وقتی این خبر را شنید در مورد او فرمودند: دور شدند چنانکه قوم ثمود دور شدند.
امام علی (ع) زیاد بن خصفه بکرى را به تعقیب آنها به دیر ابوموسی فرستاد و گفت در آنجا بمان تا اینکه فرمان من به تو برسد و در صورت پیروزی آنها نیز عمال من گزارش خواهند داد. زیاد با سی تن از یاران خود که از قبیله بکر بن وائل بودند در دیرابوموسی اقامت گزید. قرظه بن کعب انصارى خبر حرکت بنی ناجیه و کشته شدن یک فرد مسلمان توسط آنها را به امام (ع) نوشت، و على (ع) به زیاد فرمان داد که آنها را دنبال کند.
رساننده نامه امام علی (ع) عبد الله بن وال، هم از امام على (ع) اجازه خواست که او با زیاد به جنگ آنها برود و على(ع) نیز به او اجازه داد. آنها پس از کسب اطلاع از حرکت یاران خریت به سمت جرجرایا، آنها را دنبال کردند تا در محل مذار به آنها رسیدند. زیاد به آنها رسید، ولى یاران او یکى بعد از دیگرى عقب مانده، ولى آماده نبرد بودند. زیاد به خریت گفت بهتر است با هم بحث و گفتگو کنیم، اگر دیدى آنچه را که ما براى متقاعد کردن تو آورده‏ایم موجب خرسندى و خوشبختى تو خواهد بود چه بهتر، یا اینکه ما از تو چیزى بشنویم و بدانیم به حال ما مفید و موجب سلامت و پرهیز از جنگ است آن را قبول خواهیم کرد، و او به زیاد اجازه پیاده شدن داد. آنها در مورد امام بزرگوار با هم بحث کردند. وقتی زیاد از او پرسید چرا آن مرد مسلمان را کشتید و خواهان تسلیم قاتلان بود، خریت این کار را نکرد و نبرد سختی میان آنها در گرفت. پس از کشته شدن دو نفر از اتباع زیاد و پنج نفر از یاران خریت، خریت و بقیه اتباع او شبانه گریختند، و زیاد هم راه بصره را گرفت. خبر به زیاد رسید که خریت به اهواز رفته و در یکى از نواحى آن منزل گزیدند، و جمعى از یاران و همکاران او ملحق شدند و عده آنها بالغ بر دویست تن است. زیاد به على (ع) نامه نوشت و خبر تجمع آنها را داد. زمانی که امام على (ع) نامه او را خواند با یاران مشورت کرد. معقل بن قیس گفت باید به ازای هر یک مرد از بنی ناجیه ده نفر نیرو فرستاده شود تا آنها را نابود کنند، زیرا با عده مساوى بردبارى و پایدارى مى‏کند. امام على (ع) معقل را با دوهزار سپاهی از جمله یزید بن معقل اسدى فرستاد، و به ابن عباس نامه نوشت که دو هزار نفر نیز از بصره با او همراه کند. نامه ای هم به زیاد نوشت و به او دستور مراجعت داد. عده از اهل اهواز و بسیارى از دزدان و راهزنان و کسانی که می خواستند مالیات ندهند گرد خریت ناجى تجمع، و او را یارى کردند. همچنین گروهى از عرب که با او همعقیده و همکیش شده بودند به او پیوستند. مالکین هم از پرداخت مالیات خوددارى کردند به طمع اینکه او پیروز شود و آنها از آن معاف خواهند شد.
سهل بن حنیف که عامل یا والى على در فارس بود از محل امارت خود طرد و اخراج نمودند. این روایت به عقیده کسانى بود که تاریخ مرگ او را تا سال سى و هفت هجری دانسته‏اند. عباس به امام على(ع) پیغام داد که که من حاضر هستم که فارس را با حکومت زیاد بن ابیه آرام و شما را بى‏نیاز کنم. على (ع) دستور این کار را داد، و زیاد فارس را آرام نمود.
معقل وارد اهواز شد و نیروی از بصره به فرماندهی خالد بن معدان طائى به یاری او آمد، و همه متفقاً لشکر کشیدند و در پاى کوهى از کوهستان اهواز به آنها رسیدند.
آنها مدت یک ساعت جنگ کردند و بعد فرار نمودند. معقل هفتاد تن از بنی ناجیه و سایر طوایف عرب و سیصد تن از غیر عرب ها را به قتل رساند. خریت بن راشد هم فرار نمود. او به کنار دریا رسید که در آنجا جماعتى از قبیله او بودند و عده بسیاری از آنها به او پیوستند. معقل در اهواز اقامت گزید و به امام نامه نوشت. وقتی امام با یاران خود مشورت نمود، آنها خواهان ادامه جنگ با بنی ناجیه بودند.
امام علی (ع) هم دستور کشتن یا فراری دادن او را به معقل داد، و وقتی معقل فهمید که او در اسیاف کنار دریا است و قبیله عبد القیس و سایر اعراب را گمراه نموده است، به سمت او حرکت کرد.
آنچنان که بلاذری در فتوح البلدان می گوید عثمان بن ابی العاص قریب بیست سال پیش از این وقایع عبد القیس و چندین قوم دیگر را در توج که در نزدیکی ریشهر بود سکونت داده بود. او در این باب در کتاب خود آورده است که هنگامى که عمر عثمان بن ابى العاصى ثقفى را بر بحرین و عمان گمارد، وى آن دو ناحیه را مقهور ساخت و اهل آنها را به نظم و اطاعت در آورد،
و آنگاه برادر خویش حکم بن ابى العاصى را با سپاهى عظیم از طوایف عبد قیس و ازد و تمیم و بنو ناجیه و دیگران، از راه دریا به فارس فرستاد و او جزیره ابر کاوان را تصرف نمود و سپس به توج رفت که جزء سرزمین اردشیر خره است. به روایت ابو مخنف، عثمان بن ابى العاصى خود از دریا گذشت و به فارس رسید و پس از فتح توج در آن مسجدی بنّا نمود، و گروهی از طوایف عبد القیس و غیره را در آنجا سکونت داد. وى از توج به ارّجان که مجاور آن بود تاخت و تاز مى‏کرد.[۲۹۵]
معقل لشکر کشید تا فارس را گرفت و به اسیاف که کنار دریا بود رسید. چون خریت خبر لشکر کشى او را شنید به خوارجى که همراه بودند گفت من با شما همعقیده هستم، و على نباید حکومت کند. همچنین او هواخاهان عثمان را به سمت خود جذب نمود و به کسانی که مالیات را نپرداخته بودند گفت، بهتر است این مالیات را به خویشاوندان خود انفاق کنید. او همچنین مسیحیان این ناحیه را فریب داد و با خود همراه نمود.
عاقبت بین بنی ناجیه و معقل جنگ سختی در گرفت و بنی ناجیه نیز به سختی پایداری نمودند. در همان اثنا نعمان بن صهبان راسبى خریت را کشت، و پس از کشته شدن صد و هفتاد تن از یاران او بقیه فرار نمودند. معقل مرتدان را به پیروی از اسلام دعوت نمود، آنهایى را که از پرداخت مالیات خوددارى کرده بودند باز داشت، تا مالیات دو ساله را که نداده بودند از آنها گرفت. امّا مسیحیانى که اسلام را قبول نکرده بودند را مجبور به کوچ کرد. هنگامى که آنها را گرفتار کرده سوق مى‏داد خویشان و آشنایان آنها از مسلمین، آنها را مشایعت کردند و طرفین هنگام وداع مى‏گریستند؛ زن و مرد و هر که بود زارى مى‏کردند؛ به حدی که مردم همه بر آنها شفقت آورده ترحم نمودند. معقل هم مژده فتح را به على(ع) نوشت. او اسرا را با خود برد تا آنکه با مصقله بن هبیره شیبانى دیدار نمود، که او از طرف على عامل فرماندار اردشیر خره[۲۹۶] بود. عده اسراءپانصد انسان بود و مصقله آنها را با پانصد هزار درهم خرید. معقل هم به او گفت که بهاى آنها را زودتر براى امیر المؤمنین (ع) بفرست. اوگفت من مقدارى از این مبلغ را زودتر مى‏فرستم و بعد از آن تدریجاً بقیه را خواهم داد تا دیگر از دین من چیزى نماند.
معقل هم نزد على(ع) رفت و به او خبر داد و على هم آن اقدام را پسندید. مصقله نزد علی (ع) حاضر شد و دویست هزار درهم پرداخت نمود، امّا چون خود را قادر به پرداخت بقیه پول نمی دانست و همان شب گریخت و به معاویه پیوست. وقتی خبر فرار او به على(ع) رسید گفت: « قَبَّحَ اللهُ مَصقَلَهَ ! فَعَلَ فِعلَ السَّادهِ [السادات]، وَ فَّرَ فِرارَ العَبیدِ ! فَما أَنطَقَ مادِحَهُ حتّی أَسکَتَهُ، وَ لا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتّی بَکَّتَهُ ، وَ لَو أَقامَ لَأَخَذنَا مَیسُورَهُ، وَ انتَظَرنَا بِمَالِهِ وُفُورَهُ». خدا مصقله را خیر ندهد، کار بزرگواران را انجام داد، و چون بردگان گریخت. ستاینده اش را به سخن نیاورده خاموش ساخت، و وصف کننده اش را تصدیق نکرده سرکوب نمود. اگر می ماند مقداری را که برایش میسر بود می گرفتیم، و برای باقی ماندۀ آن به انتظار فراوانی ثروتش می نشستیم.[۲۹۷] طبری نیز می گوید: چون خبر به على رسید گفت: «خدا لعنتش کند، چرا همانند آقا عمل کرد و همانند بنده فرار کرد»[۲۹۸] و خیانت یک مرد فاسق فاجر را به کار برد. اگر نزد ما می ماند جز حبس کیفرى نداشت، که اگر مالى داشت آنرا مى‏گرفتیم، و اگر نداشت آزادش مى‏کردیم. على (ع) خانه او را ویران نمود، امّا اسیرانی را که او خرید و آزاد کرد هم به حال آزادى گذاشت. برادر او نعیم بن هبیره یکى از شیعیان على بود مصقله از شام توسط یک مرد نصرانى از قبیله تغلب که نام او حلوان بود به برادر خود نوشت، که معاویه به تو وعده امارت و احترام مى‏دهد. همین که رسول به تو برسد تو برخیز و بیا و السلام. مالک بن کعب ارحبى آن رسول را دستگیر و نزد على روانه کرد، على (ع) هم دست او را برید و او به سبب بریدن دست مرد.[۲۹۹]

حکمرانی زیاد بن ابیه:[۳۰۰]
هنگامی که امیر المؤمنین (ع) عهده‏دار خلافت شد زیاد بن ابیه را والى فارس کرد. زیاد نیز فارس را به خوبى ضبط و نگاهدارى نمود؛ و قلعه‏هایش را حفاظت کرد؛ و در آن جا روشى رضایت‏بخش در پیش گرفت؛ و رفته رفته شایستگى وى زبانزد همه شد. زمانی که خبر آن به معاویه رسید وى راضی نبود، که شخصى مانند زیاد از زمره اصحاب امام على (ع) باشد، و در صدد بر آمد او را به طرف خویش بکشاند. از این رو نامه‏اى به زیاد نوشت و او را وعد و وعید داد، و فرزندى ابو سفیان را بر وى عرضه کرد، و او را برادر خویش خواند، ولى زیاد توجّهى به او نکرد. چون این خبر به امیر المؤمنین (ع) رسید نامه‏اى بدین مضمون به زیاد نوشت: «من تو را به والیگرى فارس برگزیدم زیرا تو در شایستگى این مقام را مى‏دیدم، باید بدانى که از ناحیه ابو سفیان یک بى‏اندیشگى و خطایى که ناشى از خودپسندى و آرزوهاى بى‏جا بود سر زد که نه میراثى براى تو ثابت مى‏کند، و نه نسب تو را درست مى‏سازد. مواظب باش که معاویه با مکر و فریب شخص را از چهار جانب فرو مى‏گیرد، از وى پرهیز کن، باز هم مى‏گویم از وى بپرهیز، و السلام». پس از آنکه امیر المؤمنین کشته شد، معاویه در جلب دوستى زیاد و به دست آوردن دل او و ترغیب او به ورود در سلک طرفداران خود کوشش فراوان کرد، و داستان نسبت وى را با ابو سفیان پیش کشید. سرانجام هر دو نفر به وابستگى زیاد به ابو سفیان اتفاق کردند، و گواهانى در مجلس معاویه حاضر شده شهادت دادند که زیاد فرزند ابو سفیان است.[۳۰۱] ازاین واقعه ها می توان فهمید که زیاد چقد زیرکی و دها داشته است که حتی امام علی (ع) نیز او را به عنوان والی خود در فارس انتخاب نمود، و از طرفی دیگر می توان به اهمیت فارس که در این زمان ارّجان یکی از کوره های مهّم آن بود پی برد، که شخصی چنان زیرک به والی گری آن انتخاب شد.
گویند قضیه استلحاق اوّلین مسئله‏اى بود که احکام شریعت اسلام به وسیله آن آشکارا رد شد. زیرا حکم پیغمبر (ص) این بود که: «فرزند از صاحب فراش است، و نصیب زناکار سنگ است»، ولى گروهى به طرفدارى از معاویه برخاسته چنین استدلال کرده‏اند، که عمل استلحاق از جانب معاویه کارى جایز و روا بوده است‏.[۳۰۲]
پس از شهادت على، زیاد در فارس موضع گرفت و از اطاعت معاویه سرباز زد. اموال در بصره در دست برادرزاده او عبد الرحمان بن ابى بکره بود. بعضى به معاویه خبر دادند که زیاد اموال خود را به عبد الرحمان سپرده است. معاویه کسی را نزد مغیره که در کوفه بود فرستاد، و از او خواست تا در این کار بنگرد. مغیره عبد الرحمان را احضار کرد و گفت اگر پدرت در حق من بد کرده عمت از نیکى دریغ ننموده است، و آنگاه نزد معاویه عذرى نیکو آورد. مغیره نزد معاویه رفت و گفت که از بودن زیاد در فارس بیمناک است؛ او داهیه عرب است؛ اموال فارس را نیز در اختیار دارد؛ مبادا با مردى از اهل بیت بیعت کند و از آن فتنه‏اى بوجود آید. بنابراین اجازه خواست که نزد زیاد رود و او را به لطف و مدارا به راه وفاق آورد.[۳۰۳]
ماجرای برادر خواندگی و رفتن زیاد به نزد معاویه بدین صورت شکل گرفت، که معاویه از اینکه زیاد ابن ابیه که مرد نابغه و متفکر و صاحب دهاء میان ملت عرب بود، با امام حسن (ع) بیعت کند می ترسید. بنابراین مغیره را نزد زیاد فرستاد، و گفت نزد او برو و ملاطفت کن. مغیره هم نزد زیاد رفت و گفت معاویه از بیم لرزید و مرا نزد تو فرستاد. بدان که این کار خلافت درخور هیچ کس جز حسن بن على نیست، و او بیعت کرد. تو هم هر چه زودتر براى خود امان بگیر پیش از اینکه معاویه از تو بى‏نیاز شود. زیاد گفت حقیقت را بگو و از پیرایه بپرهیز که مستشار امین است. مغیره گفت قول و ابراز عقیده خالص زننده و غیر مقبول است، پیرایه هم‏ پسندیده نیست. من بدون مقدمه مى‏گویم تو خود را به او برسان و پیوند بده و رشته خود را با رشته او بتاب و شخصاً نزد او برو که خداوند هر چه باید بکند خواهد کرد. معاویه هم عهدنامه امان را براى او نوشت و برای او فرستاد. زیاد هم از فارس به اتفاق منجاب بن راشد ضبى و حارثه بن بدر غدانى به قصد دیدار معاویه حرکت کرد. در آن هنگام عبد اللّه بن عامر امیر بصره و قسمت عمده ایران عبد اللّه بن خازم را با عده ای به فارس فرستاد و به او گفت شاید در عرض راه زیاد را ببینى او را بگیر و باز بدار. ابن خازم هم سوى فارس رفت و در ارّجان زیاد را دید، و عنان اسب او را گرفت و گفت اى زیاد پیاده شو. منجاب به او گفت اى سیاه مادر – مادرش حبشى بود – دور شو و گر نه دست تو را که اکنون عنان اسب را گرفته قطع می کنم. آنها با هم اختلاف و کینه داشتند. زیاد به او گفت عهدنامه معاویه به من رسیده و به من امان داده است، و ابن خازم او را رها کرد. در این باره در فارسنامه ناصری نیز آمده است که زیاد هم نزد معاویه رفت.[۳۰۴] آنها از شهر شاپور کازرون، شهر نوبندگان شولستان، شهر ارّجان‏، رامهرمز و خوزستان و اهواز گذشتند، و به خدمت معاویه رسیدند و با چندین مصلحت پر از فضیحت معاویه، زیاد را پسر ابو سفیان نامید، و او را به برادرى خود اختیار نمود. سپس او را به ایالت و امارت عراق عرب و فارس و کرمان و یزد و خراسان و سیستان مفتخر فرمود.[۳۰۵]
همچنین در این میان سکه هایی که از سالهای میانی ۵۴ و ۵۶ ه. ق در ناحیه ارّجان به دست آمده است، که نشان می دهد که در این عهد ضرابخانه ارّجان بسیار فعال بوده است.[۳۰۶] سکه دیگری در سال ۵۴ه./ ۶۷۴م با مهر محلی (ب. ر. م. و ا. ر. گ. ا. ن) و با نام فرمانداری به اسم عبد
الرحمان بن زیاد به دست آمده است.[۳۰۷] این سکه ها حاکی از اهمیت فرمانروایی این خاندان در ارّجان، و اهمیت سیاسی و اقتصادی ارّجان در این دوره می باشد.

خوارج:
یکی از گروه هایی که پس از جدائی از امام علی (ع) تا مدت ها نقش بسزایی در درگیری ها و زد و خورد ها در قلمرو حکومت های اسلامی داشته است خوارج بودند. خوارج در میان سایر گروه های مخالف با حکومت های وقت از اهمیت خاصی برخوردار بودند، و بعدها به فرقه ها و گروه های مختلفی تقسیم شدند. در این میان عبور این گروه مهّم به کورۀ ارّجان و نواحی و رساتیق آن نیز افتاد، و این کوره در زد و خوردهای خوارج نقش خاص خود را ایفا نمود. ما در اینجا به نقش این گروه و برخی از درگیری های آنها در شهرها و رساتیق ارّجان خواهیم پرداخت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]