۲-۲- یورش مغولان به ایران
درباره خاستگاه نخستین مغول‌ها، مطالب و افسانه‌های گوناگونی نوشته شده ‌است. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که مغول­های حقیقی از تایگا یا جنگل­های سیبری آمده‌اند که جایگاه حیوانات خزپوش مانند خرس و کفتار و روباه و سنجاب بوده‌ است(بیانی،۹:۱۳۷۹) .افسانه‌هایی که درباره نژاد مغولان در «تاریخ سرّی» آمده و در زمان جهانگشایی آنان تنظیم شده‌ است، حکایت از آن دارد که نژاد مغولان از یک گرگ نر و یک گوزن ماده پدید آمده‌است(بیانی،۱۳۷۵: ۱/۱۰). سرزمین مغولستان آب و هوای سرد و خشک دارد و با بادهای سرد و شدید همراه است.
این منطقه یکی از سهمگین‌ترین و سخت‌ترین آب و هواهای جهان را دارد. این اوضاع سخت و نبود آذوقه، انسان‌هایی پرخاشگر، قوی، و جنگجو را در خود می‌پروراند(همان:۱۰). مغولان دارای چهره‌ای پهن، بینی بسیار خمیده، گونه‌های برجسته، دیدگانی کشیده، لبانی ستبر، ریشی کم‌مایه، زلف­های سیاه و خشن و پوستی تیره بودند که آفتاب و باد و سرما آن را سوزانده‌ است(بیانی،۱۱:۱۳۷۹). قد آنان کوتاه و بالاتنه‌شان درشت و پهن است که روی ساق‌هایی خمیده قرار دارد. تا پیش از ظهور چنگیزخان مشهورترین فرد مغول و جهانگشای بزرگ ایرانی­ها، چینی­ها، ترک­ها و سایر اقوام همسایه به مغولان تتر یا تاتار می­گفتند و اصلاً سخنی از واژ­ه­­ی مغول در میان نبوده است. مغولان تا زمان چنگیز به صورت قبایلی وحشی و پراکنده زندگی می‌کردند که کارشان غارت و کشتار دیگران بوده ‌است که باعث وحشت و زحمت همسایگان‌شان بودند(پلان،۳۶:۱۳۶۱).
چنگیزخان(۵۶۱ – ۶۲۴ ق/ ۱۱۵۵ – ۱۲۲۷م) در سیزده سالگی پدر خود را از دست داد و از همان زمان سال­های رنج­آور و روزهایی سخت، مشقت بار و پر از بدبختی برای وی و خانواده­اش آغاز شد(اشپولر۲۵:۱۳۸۴). امّا وی با سخت­کوشی و تلاش موفق شد رهبری خانواده­اش را بر عهده بگیرد و به کمک رئیس قبیله کرائیت­ یعنی طغرل ملقب به اونگ­خان (متوفی ۵۷۶ ق/۱۲۰۰ م) که با پدرش دوستی دیرینه داشت، دشمنان خود را یکی پس از دیگری شکست داده و به همین دلیل اعتبار چنگیز نزد خان کرائیت روز به روز بیشتر شد. وی در مدّت هفت یا هشت سالی که در خدمت اونگ­خان به سر برد، به واسطه­ احترامی که خان کرائیت برای او قائل بود، به شدّت مورد حسد امرای اونگ­خان قرار گرفت. جاموقه که از جمله امرای اونگ­خان بود بیش از همه کینه­ی چنگیز را در دل داشت و آن چنان از وی نزد خان کرائیت بدگویی کرد که در نهایت وی نسبت به چنگیز بدبین و بد دل شد. سرانجام چنگیز به ناچار از اونگ­خان جدا شده در جنگ سختی که در سال ۵۹۹ ق میان آنها درگرفت اونگ­خان شکست خورده آواره بیابان­ها شد و سپس به دست امرای قوم نایمان که دشمن وی بودند به هلاکت رسید(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۱۶۴- ۱۹۲).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

چنگیزخان در سال ۶۰۲ ق/ ۱۲۰۶م تمام قبایل ترک و مغول ساکن مغولستان را متّحد کرده و حکومتی منطقه­ای تشکیل داد. وی در کنار رود انون اجتماع بزرگی (قوریلتای) ترتیب داده؛ که در آن همه خویشان، یاران و اشراف مغولی دعوت شده بودند. این مجمع بزرگان به منظور سازمان دادن و شکل دادن به امپراتوری تازه تأسیس تشکیل گردیده بود. در آن مجمع تموچین به ریاست قوم مغول برگزیده شد و لقب چنگیزخان دریافت کرد(تسف،۱۰۳:۱۳۸۳). زندگی ایلات و قبایل صحرانورد مغول چیزی جز جنگ و غارت و کشتار نبود؛ پس همین که مغولستان به اطاعت چنگیز درآمد و قبایل ترک و مغول همه مطیع فرمان او شدند؛ او متهورانه تصمیم گرفت با کمک تمامی صحرانوردان مغولستان به شهرهای آباد و مسکون همسایه حمله کند. او در فکر تأسیس یک امپراتوری دیگری از صحرانوردان بود(ستوده،۵۴:۱۳۵۳). امّا وی برای تشکیل این امپراتوری با تسخیر کدام سرزمین می­بایست کار خود را آغاز نماید؟ بر طبق گزارش منابع آن روزگار هدف اصلی و اوّلیه­ی چنگیزخان بنا به دلایل تاریخی تسخیر سرزمین چین بوده است (مستوفی،۱۳۶۲: ۱/۴۹۲).
پیشروی­های محمّد خوارزمشاه (متوفی ۶۱۷ ق /۱۲۲۰م) در آن سوی سیحون و برانداختن قراختائیان در ماوراءالنهر و ترکستان هر چند موجب شد تا قلمرو این دو فرمانروا به یکدیگر متصل گردد، امّا هنوز چنگیز انگیزه­ لازم برای یورش آوردن به ممالک خوارزمشاهی را به دست نیاورده بود. این تنها اقدامات بعدی محمّد خوارزمشاه بود که توجّه چنگیز را به خود معطوف نمود(نسوی،۸۶:۱۳۶۵). این چنین به نظر می­رسد که فرمانروای مغول در آغاز نظر خصمانه­ای نسبت به حکومت خوارزمشاه نداشته است، زیرا او قادر نبود در این زمان در دو جبهه­ی مختلف، سرزمین چین و ممالک خوارزمشاهی، به جنگ بپردازد و از طرفی فتح چین برای وی از هر نظر از اولویت بیشتری برخوردار بود. چنگیزخان در عمل و رفتار وانمود می­کرد که خواهان دوستی و برقراری ارتباطات بازرگانی با محمّد خوارزمشاه است. وی با همین نیت گروهی را به عنوان بازرگان و تاجر به رسالت نزد محمّد خوارزمشاه فرستاد.
ولو بر طبق نظر برخی مغول­‏شناسان بپذیریم که در میان تاجران اعزامی چنگیزخان جاسوسانی نیز بوده باشند(ساندرز،۶۰:۱۳۷۲)، ولی این معقول و مطلوب نبود که غایرخان حاکم اترار به دستور محمّد خوارزمشاه و یا شخصاً، دستور غارت کالاهای بازرگانان و قتل‏عام آنها را صادر کند. این رفتار سیاسی ناپسند آن چنان خشم چنگیز را برانگیخت که کینه­ی عمیقی از محمّد خوارزمشاه به دل گرفت و با گردآوری نیروی جنگی عظیمی، خود را برای جنگ علیه او به ماوراءالنهر کشانید، و بلایی سخت و مصیبت بار برای مردم آن شهرها به ارمغان برد. چنگیز دستور داد تا زمان دستگیری یا قتل محمّد خوارزمشاه خاک ماوراءالنهر، خراسان، خوارزم و هر شهری را که محمّد خوارزمشاه بدان پا می‏گذاشت به توبره کشند. از سال ۶۱۶ ق تا سال۶۲۴ ق یعنی سال مرگ چنگیز شهرهای آباد و پر رونق ماوراءالنهر و خراسان با خاک یکسان شد(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۴۹۰). بخارا در سال ۶۱۶ ق/ ۱۲۱۹م مورد هجوم واقع شد و مردم آن شهر مورد قتل و غارت قرار گرفتند. در سال۶۱۷ ق/۱۲۲۰م مغول­ها به سمرقند هجوم آوردند(جوزجانی،۱۳۶۳: ۲/۱۰۷) و آن را به کلی ویران کردند و امرا و سپاهیان و مردم بسیاری را کشتند. پس از آن نوبت به خوارزم ۶۱۸ ق/۱۲۲۱م رسید؛ لشکریان مغول پس از فراغت از کشتار، شروع به غارت کردن و ویران ساختن بقایای خانه­ها و محله­­های شهر خوارزم نمودند(مورگان،۱۲۴:۱۳۷۱). این شهر روزگاری محل تجمع مردان و زنان اهل علم و ادب بود؛ امّا به قول جوینی پس از حمله­ی مغول­ها این” شهر نشیمن بوم و زغن شد”(جوینی،۱:۱۳۸۲/۱۰۱).
چنگیز پسر خود تولی را به خراسان مأمور کرد. در سال ۶۱۸ ق / ۱۲۲۲م تولی، شهرهای خراسان از مرو تا بیهق و سبزوار و از نسا و ابیورد تا هرات را یکی پس از دیگری اشغال نموده و آنجا را مانند سایر مناطق تخریب‏ کرد. او به ویژه شهر مرو یکی از قدیم‌ترین مراکز فرهنگی آسیای مرکزی را خراب کرد(موسوی،۴۰:۱۳۷۰). بعد از آن برای سرکوبی شورش در نیشابور مردم این شهر را قتل‌عام کرد.
مردم شهر کلات (نادری) هم که قریه­ی بسیار کوچک و دور افتاده­ای در شمال شهر توس بود، از گزند سربازان مغول در امان نماندند و یک دسته از سربازان مغول از تبار جغتایی این شهر را اشغال نموده به نحوی که نسل ایرانی آنان منقرض و یک نسل جدید با ایل و تبار مغولی در این مناطق ایجاد گردید. مغولان در ضمن خرابی نیشابور آبادی‌های توس را نیز ویران کردند(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۱۴۰) و شهر مشهد کنونی را هم که به مناسبت مزار علی بن موسی الرضا و قبر هارون­الرشید محل توجّه مسلمانان بود، به باد غارت و انهدام دادند و بعد از آن به طرف هرات سرازیر شدند. تولوی در هرات تنها به کشتن اتباع وفادار به جلال الدین پرداخت و پس از تعیین حاکم مغول برای این شهر، به جانب طالقان نزد پدر خود رفت(ستوده،۶۶:۱۳۵۳). در سال ۶۱۹ ق چنگیز پس از عبور از معبر پنجاب و تسخیر ترمَذ و بلخ و گرفتن شهرهای ولایت جوزجانان از جیحون گذشته و به سرزمین طالقان آمد. طالقان شهری واقع در ولایت جوزجانان بود و طالقانِ خراسان گفته می‌شد. قلعه­ی طالقان نصرت کوه نام داشت. محاصره­ی این قلعه ده ماه به طول انجامید تا سرانجام پسران چنگیز به کمک او آمده طالقان را فتح کردند. پس از آن چون خبر فتح جلال‌الدین را در پروان در نزدیکی شهر غزنین به چنگیز داده بودند، از راه بامیان به غزنین آمد و در بین راه بامیان را محاصره کرد. هنگامی که مغول­ها سرگرم محاصره­ی این شهر بودند، مُوتُوجن، پسر جغتای و نوه­ی محبوب چنگیز، به دست یکی از اهالی بامیان کشته شد(آشتیانی،۱۳۷۳: ۱/۷۷). چنگیز پس از فتح بامیان دستور داد که علاوه بر مردم جانوران را هم بکشند و کسی را به اسارت نگیرند و بچه در شکم مادر زنده باقی نگذارند و سپاه مغول به دستور چنگیز شهر را چنان ویران کردند که دیگر کسی نتواند در آنجا سکونت کند. هنگامی که چنگیز به غزنین رسید چون جلال‌الدین از این شهر رفته بود، به دنبال او به کنار رود سند شتافت ولی نتوانست مانع فرار جلال‌الدین به هند شود. پس از گریختن جلال­الدین به هند چنگیز چند ماه در ایران بود، امّا بعد به علّت شورشی که در چین شمالی و تبت درگرفته بود و حضور اورا ایجاب می­کرد، بسوی آن منطقه حرکت کرد(همان:۸۱-۱۰۵).
از مهم­ترین نتایج اجتماعی یورش مغول­ها به ماوراءالنهر و خراسان امحای منظم جمعیت بومی در مجموعه ­ای از شهرها و بایر و ویران کردن کلیه آن نواحی و همچنین پخش و پراکندگی نژاد مغول در آن مناطق بود(پطروشفسکی،۵:۱۳۶۶).
هنگامی که مغولان در سال ۶۱۶ ق/۱۲۱۹م اوّلین یورش­های خود را به ماوراءالنهر آغاز نمودند، محمّد خوارزمشاه (دوران سلطنت۶۱۷- ۵۹۶ ق) از مصیبت عظیمی که در نتیجه­ بی­تدبیری و کبر و غرور برایش ایجاد شده بود آن چنان به حیرت و درماندگی افتاده بود که قادر به هیچ اقدام و عملی نشد. او به هر طرفی می­گریخت؛ ابتدا به طرف بلخ فرار کرد و از آنجا به خراسان غربی رفت و در نیشابور پناهگاهی یافت(ستوده،۴۰۷:۱۳۵۳). چون رعب و وحشت او دائماً رو به فزونی بود، به قزوین که در شمال غربی عراق عجم و دورترین نقطه­ی مخالف سرحدات کشورش واقع بود، گریخت. جبه و سوبوتای سرداران چنگیز به دنبال محمّد خوارزمشاه به شهرهای طوس و دامغان و سمنان یورش برده آن شهرها را غارت کردند. آنها در تعقیب محمّد خوارزمشاه به عراق عجم وارد شدند و ری را تصرّف کردند. مردان بالغ کشته شدند و زنان و اطفال را به غلامی بردند. سپس سرداران چنگیز با شتاب به طرف همدان رفتند ولی محمّد خوارزمشاه از آنجا نیز گریخته بود. آنها به قزوین و زنجان رفتند و آن شهرها را نیز تخریب نمودند. سرانجام محمّد خوارزمشاه به جزیره­ی آبسکون در دریای خزر پناه برد و از فرط استیصال و بیچارگی در سال۶۱۷ ق/۱۲۲۰م مرد(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۱۱۲). از آن پس سراسر شهرهای ایران به بهانه­ی سرکوب بقایای خوارزمشاهیان، که جلال­الدین فرزند محمّد خوارزمشاه رهبری آنها را بر عهده گرفته بود، به تسخیر مغول­ها درآمد و غارت شد. این یورش ها طی چندین مرحله به اجرا در آمد که شرح آنها به تفصیل در منابع تاریخی آمده است (همدانی،۱۳۷۳: ۱/ ۱۵۳). این یورش­ها همچنان تا سال ۶۵۶ ق یعنی فتح بغداد، آخرین کانون مقاومت حکومت­های اسلامی، تداوم یافت. مغول­ها در طی این مدّت خوارزمشاهیان، اسماعیلیان و از همه مهمتر خلافت عبّاسی بغداد را منقرض کردند(انصاری،۱۸:۱۳۹۳).
ایلات ترک و مغول گروه گروه با احشام و ایل و تبار خود به شهرهای ایران سرازیر شدند و ملت مسلمان آن را مقهور نمودند. چنگیزخان در سال ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷م هنگامی که خود را برای حمله به چین شمالی آماده می­ساخت خواب وحشتناکی دید که آن را به نزدیکی مرگ خویش تعبیر نمود. از همین زمان بیمار شد و روز به روز ضعیف­تر و رنجور­تر شد. به ناچار فرزندان و نوادگان خود را احضار نمود و آخرین وصیّت ­­های خود را با آنان ابراز نمود. جوچی (متوفی ۶۲۳ ق) مدّتی قبل در گذشته بود امّا فرزندان او به همراه جغتای(۶۴۰- ۵۸۲ ق /۱۲۴۱- ۱۱۸۳م) و اکتای(۶۳۹ – ۶۲۶ ق/ ۱۲۴۱ – ۱۲۲۹م) در بالین پدر حاضر شدند. چنگیز روی به فرزندان نموده و به آنان گفت:
“قوت جوانی به ضعف پیری و ناتوانی مبدل شد و استواری قامت شباب به انحنای شیب و هرم معوض گشت و سفر آخرت؛ که امری است ناگزیر نزدیک است. و من به قوت یزدان و تائید آسمانی مملکت عریض بسیط، که از میانه آن به هر طرف یک ساله راه است، جهت شما مسخر و مستخلص گردانیم. اکنون وصیّت آن است که شما به دفع دشمنان و ترفیع مرتبه دوستان یک دل و یک زبان باشید. تا روزگار به ناز و نعمت گذرانید و چون دولت منوط به اتفاق و ائتلاف است و شقاوت مربوط به افتراق و اختلاف، اگر بنای حکومت شما بر موافقت و مطابقت ممهد و مؤسس بود به وضع یاسا و یسون من قیام نمائید تا دامن آخرالزمان از تسلط خصمان و تغلب دشمنان و شماتت اعداء و نکابت اضداد در ضمان امان باشید. اگر طریقی دیگر مثل عناد و مخالفت و مسلوک دارید شاید که چمن این دولت از نکباء نکبت چنان وهن و زبونی یابد که به طول مدّت خضرت و نضرت نپذیرد ” (میرخواند،۱۳۳۹: ۸/۳۸۹۲).
سپس اندرزهای دیگری نیز به فرزندان خود داد که شرح آنها در کتب تاریخی آمده است. آنگاه رو به آنان کرد و گفت: که من اکنون اکتای را به خانی برگزیده و زمام امور کشورداری را به دست با کفایت او سپردم سپس فرمان داد تا میان اکتای و برادران بیعت نامه­ای نوشتند که هرگز از آن سر بر نپیچند(جوینی۱۳۸۲: ۱/۱۰۹- ۱۱۱؛همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۳۵- ۵۳۹).
چون سلطان جلال­الدین خوارزمشاه همچنان در برخی از شهرهای ایران در تکاپو و تلاش برای کسب مجدد قدرت بود، چنگیز خان امیر قراجار نویان را وصیّت نمود که به عنوان وزیر و مشاور پدر در کنار جغتای به ماوراءالنهر رفته و :
“چنانچه در زمان حیات من به ضبط امور مملکت و انتظام احوال سپاهی و رعیت قیام می­نمودی باید که بعد از فوت من به جغتای همان مسلوک داری و او را فرزندی قبول کنی و در این باب فرمود تا عهد نامه­ای نوشتند و از جانبین خطوط خود بر آن نهادند “(میرخواند،۱۳۳۹: ۸/۳۸۹۲).
بعد از اینکه چنگیزخان آخرین وصایای خود را بر جای آورد به فرزندان و نوادگان خود گفت مرگ من را پنهان ساخته و برایم گریه و زاری مکنید تا دشمنان آگاه نشوند و بر شما دلیر و جسور نگردند. عاقبت وی در رمضان سال ۶۲۴ ق / اوت ۱۲۲۷م در سن ۶۳ سالگی رخ بر نقاب خاک کشید(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۳۸۶).
بعد از وفات چنگیز شاهزادگان، امراء و بزرگان خاندان وی بر وفق فرمان وی عمل کردند و مدّتی مرگ او را مخفی کردند. امّا چند صباحی بعد از مراسم عزاداری برپا ساخته و به سوگواری پرداختند. پس از مراسم سوگواری آنها به یورت­های خود بازگشته و به اداره­ی اولوس خود مشغول شدند. بعد از اینکه دو سال از مرگ چنگیزخان می­گذشت، در اوّل بهار ۶۲۶ ق/ ۱۲۲۹م یکدیگر را از اطراف و اکناف خبر کردند و در اردوی چنگیز گرد آمده تا برای انتخاب جانشینی وی تصمیم ­گیری به عمل آورند. در آن قوریلتای تصمیم گرفته شد پیش از آن­که اوضاع امپراتوری بحرانی­تر شده و فرصتی پیش آید که بازماندگان سلسله­های پیشین، همچون خوارزمشاهیان سر برآورده و ممالک سابق از دست رفته را مجدداً تصاحب نمایند، مسئله­ جانشینی را فیصله دهند و یک نفر را به عنوان خان بزرگ تعیین نمایند(بارتولد،۲۰۷:۱۳۷۶). شرکت کنندگان در آن قوریلتای عبارت بودند از پسران جوچی: باتو و برکه و دیگران، برادران چنگیز، اوتچگین و بیلگوتی، امیر قراجارنویان از بیش­بالیغ، جغتای با تمام پسران و نوادگانش، اکتای با تمام فرزندان و خانواده‏اش، تولوی و سایر شاهزادگان و امراء و فرماندهان لشکر. در نهایت پس از بحث و بررسی­های به عمل آمده اعضای مجمع مطابق وصیّت چنگیز عمل کرده و اکتای را به قاآنی برگزیدند(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۴۵۳).
به محض اینکه اکتای بر تخت قاآنی نشست لشکریان را تقسیم کرده و هر یک را برای فتح سرزمین­های ناگشوده در آسیا و اروپا روانه ساخت. تحت فرمانروایی اکتای امپراتوری مغول همچنان به گسترش خود ادامه داد. چون در ایران هرج و مرج و کشمکش­های نظامی میان مدعیان قدرت همچون جلال­الدین خوارزمشاه، رهبران اسماعیلی در الموت و سایر قلاع و خلافت عبّاسی در بغداد، همچنان شعله­ور بود، اکتای فرصت را مغتنم شمرده جورماغون نویان را با لشکری سی هزار نفری به طرف ایران روانه کرده و خود با لشکریانش و به همراهی جغتای و تولوی به چین شمالی یورش بردند(بارتولد،۲۰۷:۱۳۷۶).
نبرد­های سخت و خونینی مابین لشکریان مغول و آلتون­خان، فرمانروای چین شمالی به وقع پیوست که در همه جا پیروزی از آن مغولان بود. کشتار، مثله کردن، آتش افروزی و بی حرمتی­های فراوانی در اثنای این منازعات از سوی مغولان اعمال شد. نبرد نهایی در شهر تامکینگ رخ داد؛ آلتون­خان یک هفته در شهر به موافقت پرداخت و چون متوجّه شد که اغلب لشکریانش کشته شدند و مقاومت دیگر فایده­ای ندارد با عده‏ای از زنان و فرزندانش داخل خانه شد و دستور داد دور تا دور خانه را چوب ریخته و آتش زنند. مغول­ها وارد شهرها شدند و قتل و غارت بی­اندازه­ای انجام داده و غنایم فراوانی بدست آوردند(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۱۵۰). البته در جامع­التواریخ ماجرای این یورش با اندکی اختلاف ذکر شده است. از جمله اینکه آلتون­خان در آتش نسوخته است بلکه احتمالا خود را به دار آویخته و سپس او را دفن کرده ­اند. به طوری که توان مقاومت را از چینی­ها گرفت و چندین شهر دیگر نیز به همین منوال یکی پس از دیگری گشوده شد (همدانی،۱۳۷۳: ۱/۴۸۰). اکتای اداره­ی شهرهای تسخیر شده را به محمود یلواج سپرده و خود به همراه لشکریانش راه بازگشت در پیش گرفت. منابع تاریخی متذکر شده ­اند که اکتای در شراب خواری بی­نهایت افراط می­کرد؛ از همین روی وضع مزاجی وی هر روز بدتر می­شد تا اینکه در پنجم جمادی الآخر سال ۶۳۹ق در اثر افراط در شراب خواری جان داد(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۱۶۰).
۲-۳- اولوس های چهارگانه­ی خاندان چنگیز
اولوس‌ عبارت است از همه مردم ایل یا شهر یا منطقه‌ای که خان مغول به فرزندان خود می‌بخشید (همان:۳۱). منظور از آن، دارایی غیرمنقول همراه با ساکنانش بود که در قلمرو وسیعی قرار داشت و از جانب خان و بعدها قاآن بین فرزندان و حتی خاتونان تقسیم می‌گردید که می­توان آن را معادل تعابیر جدید کشور- ملت دانست(شمیس شریک،۳۱:۱۳۵۷). الوس؛ یعنی«رعایای یک حاکم، وحدتی که به سبب شخص حاکم بین قبایل گوناگون وجود دارد….به قسمتی از حکومت، امپراتوری و کشور نیز الوس گفته می شود. «اولوس‌های چهارگانه» ایلات و شهرهایی بود که چنگیزخان پس از فتوحات بزرگ، طبق سنت، بین چهار پسر اصلی خود جوچی، جغتای، اکتای، و تولوی (تولوی) تقسیم کرد(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۲۰). لازم به یادآوری است این تقسیمات شامل سرزمین­های اشغالی در داخل چین و ایران نمی‌شد، زیرا در زمان چنگیزخان هنوز تکلیف چین و ایران بدرستی روشن نشده بود. در آن هنگام فقط حدّ شرقی ایران اشغال شده، از آن مغولان بود و فرماندهان نظامی با ایجاد پادگان­هایی در شهرهای آن محدوده و با گرفتن دستور از مرکز مغولستان به عملیات جنگی مشغول بودند و نبرد در آنها همچنان ادامه داشت.
اولوس جوچی عبارت بود از: سرزمین‌های واقع بین کاشغر تا حد بلغار، یعنی تا منتهی‌الیه ناحیه‌ای که مغولان در نبردهای خود در اروپا در تملک گرفته بودند و غربی‌ها نتوانسته بودند آن مناطق را باز پس گیرند. این قلمرو شامل درّه‏ی علیای رود سیحون، ایالت خوارزم، دشت قبچاق، قسمتی از روسیه جنوبی، سیبری غربی، دامنه‌های جبال اورال و حدود رود دانوب تا مرز بلغار می‌شد(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۳۱).
اولوس اکتای عبارت بود از: حدّ غربی خاک اصلی مغولستان، اکتای چون بعد از پدر در رأس حکومت قرار می‌گرفت، کمترین سهم نصیبش شد، یورت(موضع اقامت)وی در زمان حیات چنگیزخان در حدود کناره‌های ایمیل و قوناق بود(بارکهاوزن،۵۳:۱۳۴۶).
ایمیل رودی است در غرب مغولستان که امروزه نیز به همان نام خوانده می‌شود. ولی پس از آن­که اکتای بر تخت سلطنت نشست، به مرکز اصلی اولوس خود که به قول جوینی:«میان ختای و بلاد ایغور است، تحویل کرد» و قسمت حوضه­ی رود ایمیل را به پسر خود گیوک بخشید(همان:۴۷).
اولوس تولوی سرزمین اصلی آبا و اجدادی جنگیزخان، یعنی دره‌های رود کارولان، انون و ارخن و دامنه‌های جبال قراقروم را شامل می‌شد. منطقه­ قراقروم، یورت اصلی چنگیزخان بود و اینک با اولوس اکتای هم‌ مرز شده بود. به قول جوینی: «به حقیقت آن موضع واسطه مملکت مغول است. بر مثال مرکز دایره»(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۲۹). زیرا رسم مغول آن بود که «یورت» اصلی پدر به پسر کوچک­تر می‌رسید.
امّا اولوس جغتای؛ از مرز مغولستان شروع شده و ایالت متصرّفی حکومت قراختایی و همه شهرهای ماوراءالنهر را که تا آن زمان فتح شده بود، در برمی‌گرفت. به عبارت دیگر منطقه‌ای که امروزه اصطلاحاً ترکستان خوانده می‌شود، اعم از ترکستان غربی یا شرقی، این اولوس را تشکیل می‌داد و قدری نیز فراتر می‌رفت و تا شهرهای بلخ، بخارا و بامیان ادامه می‌یافت. مرکز آن شهر قناس، از شهرهای مجاور آلمالیغ بود(رفیعی،۹۸:۱۳۸۴).
۲-۴- اولوس جغتای
از کل سرزمین­های فتح شده، قلمروی که در زمان حیات چنگیز به پسر دوم او جغتای رسید، اولوس جغتای را تشکیل می‏داد. کلمه­ی جغتای مأخوذ از واژه­ی چاغان مغولی است و بر دو معنا دلالت می‏کند:«روز عید» و«سفید»(پلان،۶۱:۱۳۶۱). در متون جغرافیای تاریخی با عنوان اولوس جغتای یا اُلُغ ایف نامبردار گشت(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۳۲). اولوس جغتای قبایل ترکی مغولی را در بر می­گرفت که نسبت به مغولان ساکن در ایران و چین خوی تهاجمی و غارتگری اجدادی خود را بیشتر حفظ کرده بودند(حیدر دوغلات،۹۱:۱۳۸۳).
مرکز سیاسی اولوس جغتای آلمالیغ بود. آلمالیغ به معنای شهر سیب در ساحل رود ایلی که به دریاچه­ی بالخاش می­ریزد، قرار داشت. وصّاف در وصف آن می­نویسد:
” آلمالیغ نسبت به دیگر شهرهای مغول حکم مرکز نسبت به محیط دارد. چنانچه مسافران درست قول روایت می کنند که از آلمالیغ تا بیش بالیغ (پنج شهر) دو هفته است و از بیش بالیغ تا خان بالیغ (شهر خان، پکن) از جانب جنوبی به راه بیابان که مغول آن را یغری یغری اٌول گوید، چهل روز راه و از آنجا تا قبچق که ولایت تنکت است، سرحد ختایی از طرف شرق تا قراقروم از جانب شمال، چهل روز راه است و باز از قراقروم تا خان بالیغ و هم از آنجا تا قبچق همین مقدار مساحت را نشان می دهد” (وصّاف،۱۳۳۹: ۱/۱۱).
شیوه­ دولتداری در اولوس جغتای به مانند دیگر اولوس­های چنگیزی، ترکیب و معجونی از حیات بادیه‏نشینی و زندگی کشاورزی بود. آنچه بیش از همه مسائل حکومت در نزد جغتای­خان دارای اهمیّت بود، رسیدگی به امور بادیه نشینان ترک و مغول، توجّه و دقّت بسیار در مسائل نظامی و حفظ قدرت مغولان، نظارت بر چگونگی اجرای قوانین مغولی، به خصوص یاسای چنگیزی در اولوس‏های چنگیز بود(حیدر دوغلات،۱۵۴:۱۳۸۳).
۲-۴ -۱- محدوده­ و قلمرو اولوس جغتای
محدوده­ این منطقه طبق اعلام جغرافیایی جدید عبارت بود از: از سمت شمال تا رود ایرتیش و دریاچه­ی بالخاش و از سمت غرب تا آمودریا(جیحون) و از سمت جنوب تا فلات بدخشان و از سمت شرق در راستای دریاچه­ی لب نور تا کوه­های آلتایی(سمرقندی،۱۳۷۲: ۱/۲۳۹). این قلمرو با سه اولوس دیگر همسایه بود: از سمت شمال غربی با اولوس جوچی، از سمت جنوب غرب با قلمرو ایلخانان ایران و از سمت شرق با قلمرو خان بزرگ. بدینسان مسیر اصلی تجاری که چین را به ایران و غرب آسیا مرتبط می­ساخت از قلمرو جغتای می گذشت(نطنزی،۱۵۴:۱۳۵۶).
قلمرو اولوس جغتای که از دامنه­ غربی کوه­های آلتائی تا اطراف جیحون ادامه داشت، همه نواحی ترکستان(اعم از شرقی و غربی)، هفت آب و ماوراءالنهر را در بر می­گرفت، که این خود موقعیت استراتژیک این اولوس را نمایان می­ کند، چرا که اولوس جغتای از طرف شرق همسایه­ی چین و مغولستان بود و از طرف غرب و جنوب نیز مجاور اولوس جوچی و قلمرو ایلخانان بود(رضوی،۵۱:۱۳۹۲). بدین ترتیب این اولوس حلقه­ی اتصال بخش­های غربی و شرقی مغول بود و استقرار خان بزرگ مغول در قراقروم و لزوم پیوند متقابل قاآن با مغولان غرب یعنی اولوس جوچی و قلمرو ایلخانی با این سرزمین جایگاه ویژه­ای بخشیده بود(حیدر دوغلات،۹۰:۱۳۸۳). وجود مراتع سرشار در دامنه­های غربی کوه­های آلتائی و اطراف دریاچه بالخاش و تناسب کامل آن با زندگی ایلی مغول، همچنین قرار گرفتن بر سر راه ارتباطی پایتخت مغول با صفحات غربی قلمرو به موقعیت این اولوس اهمیّتی مضاعف می­بخشید. به گونه ­ای که این ناحیه از برگزیده­ترین بخش­های امپراتوری مغول به شمار می­رفت. توصیف وصّاف که: “آلمالیغ نسبت به دیگر شهرهای مغول حکم مرکز را نسبت به محیط دایره دارد” بیش از هر چیز گویای اهمیّت استراتژیک این اولوس است(وصّاف،۱۳۳۹: ۱/۱۲). این موقعیت خوب جغرافیایی به دو طریق معکوس بر سرنوشت اولوس اثر گذاشت. در عین حال که موجب اهمیّت استراتژیک آن بود به ضعف سیاسی آن منجر شد(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۲۳۰). چرا که توجّه همه خوانین و اولوس­های مغول را به خود جلب می­کرد. برعکس اولوس جوچی و قلمرو ایلخانان که در حاشیه قرار گرفته بودند و همه چیز قلمروشان به خودشان تعلق داشت. با توجّه به عبور شاهراه ارتباطی بخش­های مختلف امپراتوری مغول از این اولوس آن را عمومیت داد و از تملک اختصاصی به فرزندان جغتای خارج ساخت. لذا این اولوس، در مسیر عبور همه لشکریان بود و منابع مادی و معنوی آن به همه مغولان تعلق داشت و بیش از دیگر اولوس­ها متحمل هزینه­ های گزاف لشکرکشی­ها می­شد. همچنین این موقعیت استراتژیک با جلب توجّه قدرت های رقیب برای غلبه بر این منطقه و در نتیجه پراکندگی هر چه بیشتر میان اعضای این اولوس بر سرنوشت آن اثر گذار بود(همان:۲۳۱).
ضمن اینکه استقرار وفادارترین خاندان چنگیزی به سنت­های صحراگردی و قبیله­ای مغول، بر ماوراءالنهر اهمیّت این اولوس را مضاعف می‏کرد. ماوراءالنهر که بی­مبالغه یکی از دلگشاترین و زیباترین مناطق ایران پیش از حمله مغول، خصوصاً در عهد سامانیان، بود و شهرهای مهم آن سمرقند و بخارا و خوارزم مهد فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی به شمار می­رفت، در اثر یورش مغول­ها به ویرانی کشیده شد و شهرهای مهم آن تقریباً از سکنه خالی شد(غفوروف،۴۴:۱۳۷۷). این روند ویرانگرانه در دوره­ فرمانروایی جغتای بر ماوراءالنهر افزون­تر شد. سمرقند که زمانی مرکز فعالیت­­های اقتصادی و بازرگانی بود رونق خود را از دست داد. خاندان جغتایی تا پایان دوره فرمانروائیشان(۷۶۳ ق)به صورت صحرانشینی و بیابان­گردی به زندگی اجتماعی خود ادامه دادند. خان­های جغتایی مظهر و نماینده­ی مغول­های واپس مانده و متحجر بودند و علائم و آثار عقب ماندگی در زندگی آنها از هر حیث پدیدار بود. به قول گروسه این خاناتی که به نام پادشاه آن جغتای، جغتایی نامیده شد، همان سرزمینی است که سابقاً گورخانان قراختایی بر آن سلطنت کردند. مانند همان دولت قراختائی این بار نیز سلطنت مغولان بر روی سرزمینی ترک جای گرفته و عملاً خانات جغتائی سلطنتی مغولی بود در ترکستان(گروسه،۵۳۵:۱۳۵۳).
۲-۴-۲- حضور جغتاییان در عرصه­ تاریخ
اولین حضور جغتاییان در عرصه­ تاریخ ایران را باید در شرکت جغتای در لشکرکشی چنگیزخان به شرق ایران جست­وجو کرد. جغتای در نبرد سند و تعقیب سلطان جلال­ا­لدین خوارزمشاه شرکت کرد و چون جلال‏الدین با عبور از رود سند گریخت، چنگیز او را مأمور کرد آن حدود را ویران کند تا اگر سلطان جلال‏الدین برگردد،«ماده­ معاش و انتعاش» نباشد(خواند میر،۱۳۶۲: ۳/۴۴). در ادامه، جغتای از حدود مکران تا کنار رود سند را تصرّف کرد(میر خواند،۱۳۳۹: ۵/۱۳۵). شبانکاره­ای اقامت کوتاه مدّت جغتای در کرمان را در این زمان تأیید کرده است(شبانکاره­ای،۲۳۹:۱۳۶۳). جغتای بعد از به اطاعت در آوردن این نواحی، به محل استقرار چنگیزخان در ماوراءالنهر از آنجا به همراه او به شرق بازگشت.
از آنجا که سرزمین‏هایی که چنگیزخان در جنوب و غرب جیحون فتح کرده بود، ثبات لازم را نداشت، او این منطقه را در تقسیم­هایی که برای فرزندان خود در نظر گرفت، قرار نداد(بیانی،۱۳۷۵: ۱/۸۰۳). اداره­ی این نواحی به یک نهاد اداری و مالیاتی و یک سازمان نظامی سپرده شد که رؤسای آن را خان بزرگ مغول انتخاب می­کرد. مرکز سازمان اداری و مالیاتی مغول­ها در خراسان قرار داشت(گروسه،۱۳۵۳: ۶۰۳). آنان وظیفه داشتند تا ضمن حفظ نظم در سرزمین اشغالی، از قیام­های مردمی جلوگیری کنند و مالیات جمع آوری شده را به دربار خان بزرگ بفرستند(بیانی،۷۷:۱۳۵۳). مالیات جمع­آوری شده از این مناطق، بین خان­های بزرگ و اولوس تقسیم می‏شد(گروسه،۵۷۱:۱۳۵۳). در کنار حاکمان منصوب خان بزرگ، اولوس های مغولی نیز هر یک مأمورانی برای نظارت بر نواحی زیر سلطه در ایران می­فرستادند تا بدین ترتیب به حقوق خود در این بخش از امپراتوری مغول تأکید نمایند.
در میان اولوس­های چهارگانه­ی چنگیزی، اولوس جغتای به دلیل مرز مشترک، در مقایسه با سایر اولوس‏ها، دست کم در شرق ایران، نفوذ و قدرت بیشتری داشت و در نتیجه عواید زیادی نصیب این اولوس شد(بیانی،۸۰:۱۳۵۳). حتی بنا بر یک نظر، با وجود اینکه امیران و حاکمان خراسان توسط خان بزرگ انتخاب می­شدند، تا آمدن هلاکو به ایران از جغتاییان اطاعت می کردند(بایمت­اف،۵۶:۱۳۷۸). نوع برخورد جغتاییان با کُور کُور، حاکم خان منصوب خان بزرگ در غرب جیحون نشان دهنده میزان این نفوذ و قدرت است؛ بنا بر روایت جوینی، وقتی کُورکُور به خاندان جغتایی«از راه بزرگ منشی جواب سخت داده بود» از خراسان احضار شد و توسط آنها اعدام گردید(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۲۴۲).
۲-۴-۳- جغتای خان و مسلمانان
جغتای(۶۲۴-۶۴۰ ق) دومین فرزند چنگیزخان از بطن زن محبوب وی بورته به دنیا آمد. منابع عصر مورد نظر اطلاع چندانی از جزئیات زندگی وی در دوران کودکی و نوجوانی بدست
نمی­دهند. ولی همین قدر دانسته است که از دوران جوانی به فرمان چنگیز مأمور اجرای یاسا و حافظ نظم و انضباط در جامعه­ مغولی گردید(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۳۳). او از بابت ارث پدری ناحیه ایسی­گول و حوضه رودخانه ایلی در جنوب شرقی دریاچه بالخاش و مرغزاران چو و تلاس و یا لااقل قسمت شرقی این نواحی را دریافت کرد. هنگامی که چنگیز از جنگ با سلطان جلال­الدین خوارزمشاه باز می­گشت زمام حکومت ماوراءالنهر و بعضی از قسمت های خوارزم، بلاد ایغور، کاشغر، بدخشان، بلخ و غزنین را تا کنار رود سند به وی سپرد(میرخواند،۱۳۳۹: ۵/۳۸۹۹). این منطقه به نام وی به اولوس جغتای مشهور شد. و همانطور که گروسه نیز به درستی یادآور شده، بخش اعظم اولوس جغتای تا سال ۶۵۸ ق/ ۱۲۶۰م تقریباً تحت تابعیت مستقیم قاآن­های بزرگ قراقروم قرار داشته است. تنها پس از این سال­ها بود که استیلای مستقیم جغتاییان بر این سرزمین­ها برقرار شد و حتی اداره­ی امور شهرهای مهم ماوراءالنهر همچون سمرقند و بخارا نیز مدّت­های زیادی بر عهده دربار قراقروم بوده است(گروسه،۵۳۴:۱۳۵۳).
بنا به قول خواجه رشیدالدین فضل­الله همدانی:
” هنگامی که چنگیزخان لشکریان خود را تقسیم می­کرد سپاهی چهار هزار نفری به سرداری قراجار نویان از قوم برولاس در اختیار جغتای قرار داده، او را امیر الامراء سپاه کرد”(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۴۱).
بعدها نیز مورخان تیموری این قراجار نویان را جد تیمور دانسته و کوشیده­اند تا بدین وسیله نسبت تیمور را به چنگیزخان برسانند(نظام­الدین شامی،۱۳۶۳: ۱/۱۴). در صورتی که تیمور مغول نبوده و مورخان برای مشروع جلوه دادن حکومت وی بر اولوس جغتای این گونه نسب­‏سازی­ها را مرتب کرده ­اند.
خاناتی که از نسل چنگیز در قلمرو جغتای یا به قول مورخان در توران زمین حکومت کردند ۳۰ تن بودند:جغتای­خان، قرا هولاکوخان، ییسو مونگکا، قراچار نُویان، ارغنه خاتون دختر ارتق بوکه، وجون آلغو، مبارکشاه بن قرا هولاکوخان، براق خان، بیکسی­خان بن شهراُون، توقیتیمورخان، دوا صحن بن براق­خان،کنجک­خان پسر دوا(صحن)خان، تالیقوخان، ایسن­خان، کُپَک خان، ایلچیدگدای­خان دوا­ التیمورخان، ترماشیرین­ دواخان، بوران بن وقراغوز، جنگبوخان، بیستون تیمورخان، علی سلطان که از نسل اُکتای خان بود، محمّد بن بولاد اُغُل، غزان سلطان بن ییسورکه در سال ۷۳۳ ﻫ. در ماوراءالنهر بر تخت نشست و در آن عهد متصدی سلطنت تخت ایران، ابوسعید بهادرخان بود. ارپه خاتون؛ معاصر با موسی­خان و محمّدخان در ایران، طغاتیمورخان در ایران معاصر ساتی بیگ دختر سلطان محمّد الجایتو و سلیمان و نوشیروان(تتوی قزوینی،۱۳۸۲: ۶/۳۷۳۹).
جغتای در بین سال­های ۶۲۴ق تا ۶۴۰ق / ۱۲۲۷ تا ۱۲۴۲م بر ماوراءالنهر حکمرانی کرد. به لحاظ آنکه جغتای در دوران حکومت چنگیز (همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۳۳)، بر مسلمانان تحت حاکمیتش برای رعایت درست قوانین بسیار سخت‌گیری می‌کرد. او از جهت در پیش گرفتن سیاست ضد اسلامی در محدوده ی امپراتوری مغول و برقراری قوانین یاسایی به دشمن سوگند خورده­ی مسلمین معروف بود.
جغتای در تجربیات خویش از دوران جنگ‌های سرزمین‌های شرقی ایران به این نتیجه رسیده بود که اگر از همان ابتدا با مسلمانان مبارزه‌ای پیگیر و بی‌امان شروع نشود و به فوریت قوانین «یاسا» جای شرایع اسلام را نگیرد، کار از دست خواهد رفت و به زودی ایرانیان بر امور مسلط خواهند شد و حکومت مغول را از بین خواهند برد(بایمت­اف،۵۵:۱۳۷۹). جغتای یک مغول شِمِنی بود و حقّ داشت که چنین بیندیشد؛ زیرا از همان ابتدای فرمانروایی خود شدّت عمل به خرج داد و قوانین شرعی را ملغی و قوانین مغولی را برقرار کرد(همان:۵۶).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...