سپس نبرد آغاز می­ شود و فرجام تاریخ فرا می­رسد:
« از دشتهای وسیع زمین بالا می روند و پایگاه قدیسیان و شهر محبوب را از هر طرف محاصره می کنند، اما آتشی از آسمان بر آنها فرو می ریزد و آنها را در کام خود می کشد. سپس شیطان که آنها را گمراه می ساخت به دریاچه­ی آتش و گوگرد انداخته می شود، جایی که وحوش و پیامبر دروغین قرار دارد، در آنجا شبانه روز و تا ابد شکنجه و عذاب داده خواهند شد». (سفر رویا: ۲۰: ۹-۱۰)
چهره­ی مسیح موعود در سفر یوحنا بیشتر به مسیح یهودی یا مسیح فرمانده جنگ نزدیک است تا یسوع مسیح که از ملک بشری روی بر می­گرداند و می­گوید که مملکت او در آسمان است. یهودیان اعتقاد دارند، مسیح قبلاً نیامده است و در نماز خود می­خوانند: « من ایمان کامل دارم، مسیح خواهد آمد. حتی اگر آمدنش به تأخیر افتاده باشد، باز آغاز هر یک از روزهای زندگیم به انتظار او خواهم ماند».
هنگامی که یسوع ظهور کرد- به گفته­ی خودش نه برای آن که شریعت را نجات دهد، بلکه تا آن را کامل کند- یهودیان به او ایمان نیاوردند. اما مسیحیان اعتقاد دارند، یسوع ناصری، همان مسیح است که پیشگویی­های عهد قدیم ( یهود) مژده­ی او را داد­ه­اند. او مسیح موعود است که منتظر دومین ظهور او هستند(هال سل،۱۳۸۲: ۱۳۵) .

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲ـ۲ـ۶ـ هزاره­گرایی و موعودگرایی:
هزاره­گرایی اعتقاد به سلطنت هزار ساله­ی مسیح است. این اصطلاح مأخوذ از انجیل (مکاشفۀ یوحنای رسول، باب بیستم ) است. اندیشه­ی روز رستاخیز که به صورت یک ادراک فرهنگی در شبکه­ وسیع نهضت­های نومسیحی آمریکا وجود دارد که حاصل اعتقاد دینی آنها است. آنها آیین­های جدید خود را منادی هزاره­ای که در پیش است می­دانند. این موضوع سبب می­ شود تا بتوانند نسبت به گروه ­های دیگر رفتاری تند و پرخاشگرانه پیشه کنند. بنیادگرایان مسیحی می­گویند که نظارت و مراقبت­های شدید آنان به واسطه­ اخطارهای تهدید کننده ­ای است که حکایت از نزدیک بودن پایان هزاره و آغاز رستاخیز دارد. البته این اندیشه­ی نزدیک بودن بلا و مصیبت تنها به فرهنگ مسیحی محدود نیست(هوربری[۱۹۱]،۱۹۹۸؛۱۳).
علت و ریشه­ پایبندی بنیادگرایان به هزاره­گرایی دینی و تبلیغ مداومش آن است که اگر چنین نگرشی را عموم مردم­ فهم و با تسامح با آن برخورد می­کردند، آن گاه دلهره ها، وحشت­ها، ناامنی­ها و آشفتگی­ها از بین می­رفت. تا آن جا ممکن است باید شرایط اضطراب­آور به طور کلی مورد توجه قرار گیرد و اگر هم چنین چیزی ممکن نیست، حداقل باید مردم را به طور منظم در جریان این شرایط اضطراب­آور قرار داد. به این ترتیب، کلیساهای بنیادگرای جدید توانستند زمین حاصلخیزی بیابند تا بذر اعتقادشان را در آن بکارند و آن را با احساس اضطراب­آمیزی که اکنون آیین­های جدیدی را در خود گرفته است پرورش دهند.(کپل،۱۳۷۵: ۱۴۱)
بنیادگرایان هزاره­گرا به دو جناح تقسیم می­شوند: جریان ماقبل هزاره و جریان مابعد هزاره­.
بنیادگرایانی که به جریان ماقبل هزاره منتسب اند، اعتقاد دارند مسیح قبل از هزاره­ی خوشبختی ظهور خواهد کرد. آنها تاریخ را به هفت دوره یا هفت تدبیر تقسیم می کنند:
۱ـ دوره­ اعمال: از آفرینش حضرت آدم تا سقوط او.
۲ـ دوره­ وجدان: از سقوط حضرت آدم تا طوفان حضرت نوح.
۳ـ دوره­ دولت­ها و حکومت­ها: از طوفان حضرت نوح تا کوه سینا.
۴ـ دوره­ آیین و شریعت: از سینا تا روز پنجاهم.
۵ـ دوره­ نعمت و آسایش: از روز پنجاهم تا دومین روز ظهور مسیح.
۶ـ دوره­ مملکت: هزار سال(چون تمام دوره­ های قبل با شکست مواجه شدند).
۷ـ دوره­ ابدیت: پس از آن هزار سال. (لنوهارد،۲۰۱۰: ۷۳-۶۹).
اما بنیادگرایان مابعد هزاره اعتقاد دارند هزار سالی وجود دارد که در آن، آرامش روحی و معنوی حاکم است و میزان شر و بدی کاهش می­یابد و مسیح بر قلب­های اکثریت افراد بشر، از جمله یهودیان، حاکم می­ شود (مملکت روحی). در پایان هزاره، شیطان می ­آید و حوادث بد و ناگوار و کفر و الحاد و سختی­های بسیاری حاصل می­ شود. سپس مسیح در مجد ظهور و تمام مردگان را زنده می­ کند تا داوری در روز رستاخیز و شهر ابدی انجام شود.
بنیادگرایان مابعد هزاره به بنیادگرایان احیایی معروف هستند، کسانی که اعتقاد دارند دومین ظهور مسیح محقق نمی­ شود مگر هزار سال پس از حکومت دولتی (پادشاهی) مسیحی. بر این اساس، مسیحیان می­باید شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی را به گونه ­ای مهیا و فراهم کنند که بازگشت مسیح را ممکن نمایند.
این دو جریان بر سر این نکته اختلاف نظر دارند. ماقبل هزاره­ای­ها اعتقاد دارند انسان عاملی منفی در برنامه­ی خداوند جهت پایان و فرجام جهان است، در حالی که مابعد هزاره­ها به نقش مثبت انسان در آماده ساختن زمینه­ دومین ظهور مسیح یا فراهم نمودن زمینه­ پایه­گذاری مملکت مسیح بر روی کره­ی زمین، که قوانین خداوند بر آن حاکم است، اعتقاد دارند. در هر دو حالت، بازگشت قوم یهود به اورشلیم برنامه­ی ماقبل دومین ظهور مسیح به شمار می ­آید. (تمام موارد فوق­الذکر ارتباط احیای بنیادگرایی در آمریکا در پایان قرن نوزدهم را با ظهور مسیحیت صهیونیست آمریکایی نشان می دهد.)( هلال،۱۳۸۳: ۳۱۸)
جری فالول به ماقبل هزاره معتقد بود و می­گفتد که ما در آخر تاریخ به سر می­بریم. پی­روان او معتقد اند نبرد آرمگدون[۱۹۲] میان خداوند و شیطان نزدیک است و این نبرد فرجام تاریخ است که پس از آن، مسیح به همراه مسیحیان دوباره زاده می­ شود و با هم هزار سال بر جهان حکومت خواهند کرد. پت رابرتسون نیز همین اعتقاد را دارد، اما با یک اختلاف و آن این که مسیحیان نباید منتظر فرجام تاریخ شوند تا قدرت و حکومت را به دست گیرند، بلکه باید هم اکنون حاکمیت سیاسی خود را آغاز کنند. او بدین وسیله به اعتقادات مابعد هزاره­ای نزدیک می­ شود که احیاگران بنیادگرا به آن اعتقاد دارند. از دید این بنیادگرایان باید نظام اجتماعی و سیاسی کنونی را برانداخت تا نظام الهی جایگزین آن شود، نظامی که بر اساس اصول و قوانین کتاب مقدس و فرض مجازات­های اعدام و سنگسار و تازیانه به کیفر اشتباهات استوار باشد(اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۱۴).
رابرتسون در کتاب خویش تحت عنوان « نظام نوین جهانی: آیا مقدمه­ی نظام الهی جهانی است؟» عنوان کرد، اعلام نظام نوین جهانی پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جنگ خلیج چیزی نیست جز آغاز فرجام تاریخ. او معتقد است عصر نظام نوین جهانی عصر ضدیت با خانواده و جامعه و میهن و عصر حوادث ناگوار است. نظام جهانی الاهی بیش از آن چه ما اعتقاد داریم نزدیک است و خداوند بر حسب جدولی که برای فرجام زمان وضع کرده است عمل می­ کند. رابرتسون خواستار بازگشت به خدای یعقوب است، همچنین خواستار بازگشت به رهبری بزرگ از خانواده­ی یعقوب است که همان حضرت موسی است (رابرتسون،۱۹۹۱: ۱۸۰).
رابرتسون اشاره می­ کند، نظام نوین الاهی هنگامی که خداوند پایه­ های نظام نوین جهانی را براندازد برپا داشته می­ شود و در آن زمان رهبر نظام نوین الاهی، یعنی مسیح، ظهور می­ کند تا فرزندان خداوند را نجات دهد و زمین را برای هزار سال در اختیار گیرد و بر آن حکومت کند. ( مسأله­ پت رابرتسون باعث ایجاد اختلاف میان مسیحیت بنیادگرا آمریکا از یک سو و یهود و اسرائیل از سوی دیگر شد. جرقه­ی این اختلاف نظر در سال ۱۹۹۵ زده شد، هنگامی که از یهودیان خواست قبل از ظهور مسیح به مسیحیت در آیند تا نجات و رهایی شامل حال ایشان شود، اما چون در معرض حملات تند لابی یهود و اتّهام دشمنی با سامیان قرار گرفت، از دعوت خویش صرف­نظر کرد. این اختلاف نظر را مناحیم بگین با معاهده­ای که با جنبش مسیحیت اصولگرا منعقد نمود از بین برد. او طی این معاهده مسأله­ به مسیحیت در آمدن یهود را تا زمان ساخت هیکل و ظهور مسیح به تعویق انداخت و بر حمایت از اسرائیل و اینکه اورشلیم پایتخت ابدی و یکپارچه آن باشد، تمرکز کرد.) (قنبری آلانق،۱۳۸۸: ۶۳)
رابرتسون پیشگویی می­ کند که نبردهای نظام نوین جهانی یکبار دیگر بابل را متحد و یکپارچه خواهد کرد، به­سان نیروهای اکدی و بابل قدیم و بنی عمیر و کالح که با هم متحد شده و شروع به ساخت شهرها نمودند و گفتند: « بیایید برای خود شهری بسازیم و برجی که سر به آسمان بزند، تا نام خود را جاودان سازیم و مبادا در سراسر کره­ی زمین پراکنده شویم»(رابرتسون،۱۹۹۱: ۱۸۰).
به همین دلیل، خداوند زبان ایشان را قفل کرد و آنها در سراسر زمین پراکنده ساخت: « به این ترتیب، خداوند از آنجا آنها را در سراسر زمین پراکنده کرد، به همین دلیل از ساخت شهر دست برداشتند».(سفر تکوین:۱۱:۸) و این سرکوب اولین سرکشی و طغیان جهانی علیه خداوند بود. او پیشگویی خود را با توجه به رؤیای یوحنا کامل می­ کند؛ این که نیروهای شرور و بد نظام نوین جهانی در چهار گوشه جهان در کنار رود فرات گرد خواهند آمد تا خود را برای کشتن یک سوم مردم آماده کنند: « این چهار فرشته برای این ساعت و روز و ماه و سال آماده شده بودند، بنابراین کار خود را آغاز کردند تا یک سوم بشریت را به قتل برسانند.» (سفر رویا:۹:۱۵)
برای آماده شدن در این جنگ، مسیحیان و دیگر انسان­های خداجو در سراسر جهان باید خود را از قید انسان­گرایی این جهان باور، همجنس­گرایی و فحشا نجات دهند و خود را وقف کیش سبز فایل کنند. با آغاز این نبرد (آرماگدون) مسیحیان دیگر لازم نیست زمان زیادی منتظر شروع هزاره باشند، بزودی هزاره­ی حکومت مسیح آغاز می­ شود. فالول و رابرتسون شدیداً به تقویت موقعیت اسرائیل معتقد بودند؛ چون وجود این کشور را برای جلو افتادن نبرد نهایی لازم می­دانند(هال سل،۱۳۸۲: ۱۳۲).
جری فالول، موضوع آرمگدون را تقریباً به هر موضوع دیگر ترجیح می­دهد. او در موعظه­ی دوم دسامبر ۱۹۸۴ خود، وعظ خود را با قرائت آیه­ی شانزدهم باب شانزدهم مکاشفات آغاز کرد ـ که نخستین و تنها مورد ذکر آرمگدون را در کتاب مقدس به دست می­دهد ـ پس از ذکر آیه اعلام کرد: «این سخن در قلب مردم ترس می­پراکند. آخرین بار نبردی پیش می ­آید، سپس خداوند همه کیهان را در اختیار خود می­گیرد. کتاب مقدس در باب­های ۲۱ و ۲۲ مکاشفات، به ما می­گوید، خداوند این زمین را ـ یعنی آسمان­ها و زمین را ـ ویران خواهد کرد. و پطرس قدیس در نوشته های خود می­گوید که آن ویرانی، یا حرارتی بسیار سوزان، یا انفجاری بس نیرومند خواهد بود»(فالول،۱۹۸۱ b:107(.
فالول در قسمت همه­سوزی در آرمگدون ادامه می­دهد که دجال وارد خاورمیانه می­ شود، تندیس خود را در معبد یهودی، یعنی مقدس­ترین معبدهای مقدس، نصب می­ کند و تقاضا می­ کند که همه جهان آن را به جای خداوند بپرستند. میلیون­ها یهودی دیندار در این مرحله کشته خواهند شد( آیۀ هشتم از باب سیزدهم کتاب زکریای نبی)، اما باقی­ماندگان نجات خواهند یافت (آیه نهم) و خداوند به گونه­ خارق العاده­ای آنان را در طی مدت سه­ سال و نیم آخر دوران آزمایش سخت، از خود پنهان خواهد ساخت. برخی خود را در شهر پترا[۱۹۳] ( در کشور اردن) که دارای سنگ­های سرخ است تصور خواهند کرد. من نمی­دانم چگونه، اما خداوند آنان را حفظ خواهد کرد؛ زیرا که یهودیان امت برگزیده­ی خداوند اند».
فالول با نقل آیه­ی یازدهم باب دوازدهم کتاب زکریای نبی و آیۀ شانزدهم باب شانزدهم کتاب مکاشفه­ی یوحنای نبی و همچنین آیه های سی و پنجم و سی و ششم باب سی و چهارم و آیۀ نخست همین باب سی و ششم از صحیفه­ی اشعیای نبی می­گوید: « میدان نبرد آرماگدون، از مجدو در شمال تا ادوم[۱۹۴] در جنوب، فاصله­ای در حدود ۲۰۰ مایل کشیده شده است. این میدان از دریای مدیترانه در غرب تا تپه های موآب در شرق، خواهد بود؛ یعنی فاصله­ای حدود ۱۰۰ مایل و شامل وادی یهوشافط[۱۹۵] هم می­ شود. آیه­ی دوم و همچنین دوازدهم باب سوم صحیفه­ی یونیل[۱۹۶] نبی نشان می­دهد که همه این ناحیه شهر اورشلیم و وادی جزرال خواهد بود.
«در همین اواخر، پیشامدهایی در روسیه اتفاق افتاده است که توسط حزقیال[۱۹۷] نبی، پیشگویی شده بود و بر ظهور مجدد نزدیک خداوندگار دلالت می­ کند. این کمونیست­ها بی خدا هستند، آنها مسیح را انکار می­ کنند و هدف نهایی­شان، تسخیر جهان است. حدود ۲۶ قرن پیش، حزقیال، نبی یهودی پیشگویی کرده است که چنین امتی، درست پیش از دومین ظهور مجدد مسیح، از شمال فلسطین قیام خواهد کرد. در بابهای ۳۸ و ۳۹ کتاب حزقیال نبی، ما می­خوانیم که نام این سرزمین «روش[۱۹۸]» خواهد بود. و در ادامه­ پیش­گویی­های خود نام دو تا از شهرهای روش را می­برد. این دو ماوشَک[۱۹۹] و تونبال[۲۰۰] هستند. همه اینها در آیه­ی دوم آمده است. این دو نام به نحو عجیبی شبیه مسکو و توبولوسک[۲۰۱] یعنی دو پایتخت حکومتی روسیه­ی امروزی هستند» (همان،۱۱۸-۱۱۰( .
فالول معتقد است: روسیه به علت نیازش به نفت ـ چون نفتش در حال تمام شدن است ـ به خاورمیانه، و به ویژه ( به علت نفرتش از یهودیان) به اسرائیل می ­آید و درست در همان وقت است که درهای جهنم باز می­ شود. آن وقت به اعتقاد من چند همه­سوزی هسته­ای در کره­ی زمین روی خواهد داد. زیرا کتاب مقدس می­گوید که در جاده­های دره­ی اسدالون، تا ۲۰۰ مایل، خون تا دهنه­ی اسبان راه خواهد افتاد. نیز از حوادث وحشتناکی صحبت می­ کند که یک انسان، بنا به شرح رساله­ دوم پطرس رسول در باب سوم ( یعنی گداخته شدن عناصر از گرما) را تنها می ­تواند به یک جنگ هسته­ایی نسبت دهد. اما من فکر می­کنم در پایان عصر کلیسا، یعنی وقتی کلیسا از خود بیگانه یا فاسد شود، آن وقت جنگ و ستیزهای افسار گسیخته­ای در روی زمین روی خواهد داد و روسیه سرانجام به کلی نابود خواهد شد». کتاب مقدس به عنوان سرانجام نبرد، به ما می­گوید که پنج ششم (۸۳ درصد) سپاهیان روسی، هلاک خواهند شد (حزقیال، آیۀ ۲ از باب ۳۹) و نخستین میهمانی مهیب خداوند آغاز می­ شود (حزقیال، آیه های ۴ و ۱۷ تا ۲۰ باب ۳۹). به نظر می­ر­سد که میهمانی مشابهی، پس از آن، یعنی پس از نبرد آرمگدون پیش بیاید ( مکاشفه­ی یوحنا، آیه­های ۱۷ و ۱۸ از باب نوزدهم و آیۀ ۲۸ باب ۲۴ انجیل متی) . تهدید کمونیستی برای همیشه پایان خواهد گرفت. هفت ماه طول می­کشد تا کشتگان را دفن کنند (حزقیال نبی، آیه های ۱۱ تا ۱۵ از باب سی و نهم).(فالول،a1981: 173-151) (لنوهارد،۲۰۱۰: ۱۰۸)
« نهایتاً مسیح به جهان باز می­گردد؛ نخست او می ­آید و کلیسا را به دست خود می­گیرد. هفت سال بعد از آرمگدون، او درست به همین زمان ما باز می­گردد. در نتیجه، زمین نابود نخواهد شد. کلیسا هم با او می ­آید، تا در طی هزاران سال، در زمین با مسیح حکومت و سلطنت نماید. سپس آسمان­های نوین و زمین نوین و ابدیت فرا می­رسد.» (فالول،۱۹۸۱ b:119(.
طی مبارزات انتخابات ریاست جمهوری، سازمان اکثریت اخلاقی فعالیت­های بسیاری به نفع ریگان انجام داد. این سازمان، که قلب تپندۀ جناح راست مسیحی به شمار می­آمد، توانست آراء ۳ میلیون نفر رای دهنده را در انتخابات ریاست جمهوری و کنگره جذب کند و با پیروزی و به قدرت رسیدن ریگان، جناح راست مسیحی تبدیل به قدرتی تاثیرگذار در عرصۀ سیاست آمریکا شد. سازمان اکثریت اخلاقی، یاران و پیروان خویش را برای « حمله­ای صلیبی علیه توقف فعالیت­های هسته­ای» بسیج نمود و رییس سازمان اعلامیه­هایی تحت عنوان جنگ هسته­ای و بازگشت مسیح در میان شرکت­ کنندگان در تظاهرات پخش کرد که جنگ هسته­ای با اتحاد جماهیر شوروی را با دومین ظهور مسیح مرتبط می­دانست. آرمگدون هسته­ای به خاطر اسرائیل طناب مقدسی بود که جناح راست مسیحی صهیونیستی را با ریگان مرتبط می­ساخت.(هال سل،۱۳۸۲: ۱۴۶)
در حین گفتگوها؛ گفت منتظر پیشگویی جنگ یاجوج و ماجوج است، یعنی جنگ روسیه علیه اسرائیل که در آینده نزدیک به وقوع می­پیوندد. در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال۱۹۸۰ ریگان در گفتگویی تلوزیونی که با جیم بیکر[۲۰۲] واعظ تلویزیونی انجام داد، یادآوری کرد، ما همان نسلی هستیم که آرمگدون را می­بیند. در همان سال ویلیلم سافایر[۲۰۳] خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد که ریگان مقابل کنگره یهود گفته است: «اسرائیل همان دمکراسی ثابت و استوار و بی­همتایی است که می­توان به عنوان مکان وقوع آرمگدون به آن تکیه کرد.» (کپل،۱۳۷۵: ۴۷) نیز پس از دیداری که ریگان در سال ۱۹۸۱ با جری فالول انجام داد، فالول عنوان کرد که ریگان به او گفته است نابودی جهان به زودی به وقوع می­پیوندد (فالول،۱۹۸۱ a:119(.
حضور سیاسی اکثریت اخلاقی و تلاش برای غلبه بر فرهنگ غالب این جهان باور در بیرون باعث شد که این گروه دست از نگاه پیشاهزاره­گرایانه­ی خود بردارد و با رویکردی خوش­بینانه­تر به دنبال پیاده کردن تمدن مسیحی باشند و به همین دلیل نگاه آنها از پیشاهزاره­ای به پساهزاره ای تغییر پیدا کرد، چون این دیدگاه کاملاً حضور و نفوذ آنها را در عرصه­ سیاسی توجیه می­کرد. ( تلاش برای هر چه نزدیک کردن ظهور مسیح) (اسنوبال، ۱۹۹۱: ۸۹).
۲ـ۲ـ۷ـ برگزینندگی یا خود حق پنداری
چند ویژگی مشترک بین بنیادگرایان مسیحی در آمریکای شمالی وجود دارد که اکثریت اخلاقی نیز از آن مستثنی نیست: اولی تبلیغ مسیحیت[۲۰۴] است. وقتی که بنیادگرایان می­خواهند خود را معرفی کنند و نشان دهند که تا چه اندازه متفاوت اند خود را در برابر دیگران نجات­یافته نشان می­ دهند. آنها از طریق ماهواره، تلویزیون، رادیو یا تکثیر میلیونها صفحه و کاست تلاش می­ کنند افراد بی­اعتقاد را متقاعد کنند که داشتن زندگی ابدی در بهشت بهتر از ابدیت در جهنم است. در برداشت اکثریت اخلاقی مصائب اجتماعی از طریق عریان کردن گناه و بازخرید آن از سوی مسیح مشخص و مداوا می­شوند. آنان می­کوشند تا علت درد را در دوری از خداوند بیابند. اگر این دوری برداشته شود ، درد معالجه می شود و همه چیز نظم خود را باز می یابد. مقر گناه فرد است و رستگاری اوست که رستگاری گروه را موجب می شود. این رفتار ذهنی اجازه می دهد تا بسیاری از شیوه های عملی را که این تفکر دینی مرجح می شمارد درک کرد: ضرورت دوباره­ی گرویدن فردی به دین مسیحیت یا غسل تعمید افراد بالغ ( که به مسیحیان دوباره متولد شده معروف هستند). همچنین اهمیتی که برای تظاهرات روح القدس ـ که بخصوص از طریق صحبت کردن به زبان های مختلف ظهور پیدا می کند ـ و همچنین اهمیتی که برای شفای معجزه آسا قائل اند. کشیشان و واعظان از مردم می­خواهند که زندگی پر از ناامیدی خود را به مسیح واگذار کنند و بیشتر وقت خود را به دعا و نیایش بگذرانند. تبلیغ مسیحیت و رستگاری روح افراد هسته­ی اصلی ادعای بنیادگرایان در امریکای قرن بیستم است. آن­گونه که در شبکه­ تلویزیونی CBN مشاهده می­ شود، خداوند در جامعه­ رستگارشدگان به طور روزمره قوانین و فرآیندهای طبیعی را معلّق و نقض می­ کند. بر این اساس، معجزه نه نمودی از قدرت تبیین­ناپذیر قادر مطلق، که تأییدی آیینی بر نظامی اعتقادی است که فرمول­ها و قواعد علم پزشکی این جهان باور را به چالش می­کشد (کلمبو،۱۳۷۱: ۱۹۱) (بروس،۲۰۰۰: ۷۴-۷۳).
اکثریت اخلاقی هزاره­گرا اعتقاد دارد که امور دنیوی ناگزیر روز به روز بدتر خواهد شد تا این که مسیح برگزیدگان را انتخاب کند و آنان را از این دنیای دون بیرون ببرد. سپس با آنان، برای بنای قلمرو آسمان­ها در این جهان بازگردد. نتیجه­ این اعتقاد یک بدبینی فرهنگی و سیاسی رادیکال است که می­ کوشد تا تنها به افراد نجات یافته کمال مسیحی را عرضه دارد، به این منظور که در روز موعود از آنان برگزیدگانی بسازد.
این تصور خودحق پندارانه را زمانی که فالول در مورد آرماگدون سخنرانی می­کرد و تصویر وحشتناکی از پایان جهان تصویر ارائه می­نمود می­توان مشاهده کرد. به نظر می­رسد که او از این اتفاق هیچ غم و اندوه و حتی نگرانی، ندارد. « چه عظمتی دارد مسیحی بودن! ما آینده­ای بس عالی در پیش رو داریم. چنان که می­بینید، آرمگدون واقعیت است، واقعیتی وحشتناک. اما شکر خدا، این پایان روزگار امت­های جز یهودی و جز مسیحی است. زیرا که پس از آن، صحنه برای سلطنت پادشاه ما، خداوندگار عیسی مسیح، در نهایت قدرت و افتخار آماده می­ شود. تقریباً همه تعلیم­دهندگان کتاب مقدس که من می­شناسم بازگشت بسیار نزدیک مسیح را پیش ­بینی می کنند و من مشخصاً ایمان دارم که ما بخشی از آن نسل آخرین هستیم. آن واپسین نسلی که تا سلطان ما مسیح نیاید، نخواهد مرد»(فالول،۱۹۸۱ b:123(.
۲ـ۲ـ۸ـ مرزهای بسیار روشن :
به نظر می­رسد که دو ویژگی اعتقاد به بی­خطایی متن مقدس و پیشاهزاره­گرایی نمی­تواند اکثریت اخلاقی را از دیگر ارتدوکس­های محافظه کار مسیحی متمایز کند، چون ویژگی­های فوق نیز در میان غیربنیادگرایان مسیحی یافت می­ شود. اما ویژگی­ای که می ­تواند اکثریت اخلاقی را نسبت به آنها خاص کند تفکیک­گرایی و جدایی­انگاری در میان آنها است. اکثریت اخلاقی به یکدستی و یگانگی در اعتقادات معتقد اند که آنها را از افراد معتقدی که با تشکیک اعتقادی زندگی می­ کنند متمایز و برتر می­نماید.
طرفداران اکثریت اخلاقی افرادی اند که خود را متعلق به یک کلیسا با قوانین سفت و سخت می­دانند و فقط با افراد بیرون از کلیسا به وقت نیاز همکاری می­ کنند. مانند این که خود را کلیسایی کاملاً مجزا و مستقل می­دانند. آنها دنیای بیرون از خود را پر از کفر و تباهی می­بینند و فقط در شرایطی با افراد بی­اعتقاد و شکاک مواجه می­شوند که امیدوار باشند آنها را به راه راست بازگردانند. مثلاً پلمب کردن سینماهایی که فیلم آخرین وسوسه مسیح در آن نمایش داده می­شد به این دلیل بود. اما اگر بفهمند که مخاطبانشان کاملاً در گناه فرو رفته اند ترجیح می­ دهند از آنها دوری کنند، حتی اگر شاهد این باشند که دوستان­شان بعد از کار برای رفع خستگی مشروب می­خورند ترجیح می­ دهند که از آنها دوری کنند، چون روح انسان از دوستانش مهمتر است (آمرمن،۱۹۹۱: ۵۵) (هولند،۱۹۹۹: ۱۴۶).
طبق دیدگاه اکثریت اخلاقی، انسان­مداری غیردینی چهره­ی دوگانه و متناقضی فراهم می­ کند: در زمینه­ اجتماعی، جلوی آزادی عمل فرد را می­گیرد و او را در شبکه­ قیود حقوقی و دیوانسالاری که غایتی جز تقویت قدرت دولت ندارد، به اختناق می­کشد. در زمینه­ اخلاقی، در جهت معکوس خود را مدافع آزادی کاملی قلمداد می­ کند که بلافاصله به صورت بی­بند و باری و مغایرت با اخلاق تغییر شکل می­دهد. به عقیدۀ جری فالول، مبارزه علیه این هر دو وجه باید به طور همزمان صورت گیرد (اسنوبال،۱۹۹۱: ۷۸).
اکثریت اخلاقی با لیبرالیسم شدیداً مخالف است. آنها لیبرالیسم را تشویق نوعی آزادی عمل در عرصه­ تجارت و اخلاق می­دانند. آنها معتقدند که این آزادی عمل در عرصه­ اخلاق جز به سقط جنین، همجنس­گرایی یا ارائه تصاویر و موضوعات خلاف عفت عمومی ـ که به عنوان شیوه­ ممتاز نابودی خانوادگی تلقی می­ شود ـ نمی­انجامد. اگر خانواده نابود شود، افراد بدون دفاع در حیطه­ی قدرتِ بی­خدا قرار خواهند گرفت و این دولت آنها را خرد خواهد کرد. در نتیجه، از دیدگاه اکثریت اخلاقی، مهم آن است که ساختارهای واسط میان فرد و دولت، یعنی خانواده در وهله­ی اول تقویت و دوباره­سازی شود و نیز البته ساختار جامعه­ دینی، که در مواضع محدودیّت قدرت خانواده به کمک خانواده می ­آید، جایگزین آن شود. این مورد در وضعیت­های مختلف و دشوار اجتماعی و نیز در دوره­ نوجوانی، زمانی که فرد چارچوب خانوادگی را ترک می­ کند و قدم به اجتماع می­ گذارد، صدق می­کندـ دور­ه­ای که برای تداوم برداشت بنیادگرایانه از جهان، مهم است و فرد در معرض وسوسه­ها و گناهان قرار دارد.
به همین دلیل، فالول کانونی برای زنان باردار برپا می­ کند که تنها هستند یا نمی­خواهند فرزندشان را نگه دارند: تمام هزینه­ های این زمان در طول دوره­ بارداری را متقبل می­ شود، به شرط این که آنان سقط جنین انجام ندهند. در عوض، از هرگونه تسهیلی برای قبول فرزندی کودکشان توسط دیگران برخوردار خواهند شد. از سوی دیگر دانشگاه لیبرتی وظیفه دارد جوانانی را که از خانواده­های انجیل­گرا برمی­خیزند، پیش از آن که در جامعه رها شوند، در بطن دنیایی بسته و با ایدئولوژی همگون مأنوس سازد. هدف نه تنها تعلیم دادن به آنها، بلکه تقویت روحی آنها پیش از قرار گرفتن تحت فشار جاذبه­های دنیوی است. همچنین در این دانشگاه، نامزدی میان دانشجویان دختر و پسر به منظور تولید مجدد خانواده­های انجیل­گرا تسهیل می­ شود(لیبمن، ۱۹۸۳: ۴۲-۳۹) (وبر،۱۹۸۱: ۱۵۴).
هر چند اکثریت اخلاقی همه کسانی را که جزو خودشان نیستند در تحلیل نهایی دشمن به حساب می­آورند، اما قطعاً بروز آن شامل مراحلی است. آنها دشمن خود در جنگ آرماگدون را دولت­های عربی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سابق می­دانستند، اما با شکست و فروپاشی شوروی و در پی آشکارشدن نبود پیوندهای قوی میان اعراب در پی آخرین توافق سازمان آزادی بخش فلسطین و اسرائیل، ایران را رهبر جبهه­ی مخالفان و دشمنان خود خواندند (هَولند[۲۰۵]، ۱۹۹۹: ۲۰۱).
به نظر می­رسد که بنیادگرایان مسیحی و در رأس آنها اکثریت اخلاقی سه برنامه کلی را اکنون در رأس اقدمات خود قرار داده­اند که عبارت اند از: ایجاد جنگ میان اسلام و غرب به منظور کمک به اسرائیل با گسترش جبهه متقابل جهان اسلام، جابه جایی قدرت در جهان اسلام و ایجاد جنگ در جهان اسلام به منظور تضعیف داخلی جهان اسلام (اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۳۸). همچنین اثرگذاری این جنبش را در حمایت­های بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل در عرصه­ سیاست­های خارجی آمریکا و همچنین مخالفتی که نومحافظه­کاران آمریکا در سیاست­های داخلی خود با همجنس­گرایی و سقط جنین در آمریکا داشتند، می­توان ملاحظه کرد.
۲ـ۲ـ۹ـ سازمان مقتدر
کاستلز اطلاعات جالبی درباره ویژگی­های جمعیت­شناختی اعضای اکثریت اخلاقی، در مقایسه با کل جمعیت، فراهم آورده است. به نظر می­رسد آنها کم­سوادتر، فقیرتر، صاحب نفوذ بر زنان خانه­دار، ساکن مناطق جنوبی و به طور بارزی متدین­تر هستند. همچنین، صددرصد آنها انجیل را لغزش­ناپذیر می­دانند. گسترش اخیر بنیادگرایی مسیحی در مناطق حومه نشین جنوب غربی آمریکا و کالیفرنیای جنوبی، بین اقشار پایینی طبقه­ی متوسط و کارکنان خدماتی که به تازگی به حومه­های مناطق مادر شهری در حال رشد مهاجرت کرده ­اند، بیشتر است. این اطلاعات این فرضیه را تقویت می­ کند که گروه ­های فوق الذکر اولین نسل مدرنیزه شده مهاجران سنتی اخیر اند که ارزش­های روستایی را در جامعه­ شهری غیر دینی حفظ کرده ­اند. با این حال، همچنان به نظر می­رسد که ارزش­ها، عقاید و مواضع سیاسی در تحرک اعضای اکثریت اخلاقی مهم­تر از ویژگی­های جمعیتی، شغلی یا سکونتی باشد(کاستلز، ۱۳۸۵: ۴۶).
سازمان اکثریت اخلاقی در سطح کشور دارای ستاد فرماندهی بوده است. خود فالول این مسئولیت را به عهده داشت و فرماندهی ملی اکثریت اخلاقی نامیده می­شد. شعبه­های این سازمان در سراسر ایالات متحده پراکنده است. اکثریت اخلاقی از سیستم سازمانی و ارتباطی پیشرفته­ای بهره می­برد، تعداد اعضای آن به ۶۵ میلیون نفر می­رسد و ارتباطات پستی عادی و الکترونیکی آن حدود ۲۵ میلیون آمریکایی را در برمی­گیرد، علاوه بر آن با کاخ سفید و کنگره نیز ارتباط دارد. سازمان راه ­ها و شیوه ­های لابی­ها را در پیش گرفته و تأمین حمایت­های مالی از نامزدها مورد تایید سازمان جهت احراز مناصب سیاسی از جمله فعالیت­های آن است. «اکثریت اخلاقی» از طریق شبکه رادیویی و تلوزیونی دینی فالول توانسته است آمریکایی­ها را مورد خطاب قرار دهد و آنها را نسبت به مسائل آگاه و بیدار و نظر میلیون­ها نفر از مردم را که به فعالیت­های سیاسی بی­توجه هستند جلب نماید و آنها را به فعالیت­های سیاسی و انتخاباتی بکشاند. علاوه بر این که از شیوه ­های فشار سنگین برکنگره جهت تصویب طرح­های قانونی یا انتخاب نامزد مورد نظر یا رسوا کردن و شکست دادن مخالفان استفاده می­ کند.(هلال،۱۳۸۵: ۱۵۸)
یکی دیگر از ویژگی­های بارز سازمانی اکثریت اخلاقی استفاده از مبانی مشترک ایدئولوژیک برای اتحاد با گروه ­های غیردینی یا حتی مخالف جهت ائتلاف برای رسیدن به هدف مشترک است. نمونه­ آن را در اتحاد با گروه ­های مخالف و اینجهان باور برای مبارزه با سقط جنین بود. درواقع، سقط جنین نه تنها کمپ بنیادگرایان را به بخش­های مختلف تقسیم نمی­کند، بلکه عامل اتحاد میان گروه ­های بنیادگرا است. حتی باعث می­ شود گروه ­های بنیادگرایی که به لحاظ اعتقادی متفاوت اند یا مخالف یکدیگر اند به خاطر سقط­جنین با یکدیگر متحد شوند؛ مثل کاتولیک­ها که از نظر بنیادگرایان پروتستان ضدمسیح شناخته می­شوند، اما به خاطر سقط جنین با یکدیگر متحد شدند یا فمنیست­ها که برای مقابله با هرزه­نگاری در مقاطعی با بنیادگرایان همکاری کردند. این­گونه ائتلاف­ها از طرف فالول به عنوان پایبندی اکثریت اخلاقی به تکثرگرایی[۲۰۶] مطرح می­شد. اکثریت اخلاقی تلاش می­ کند که یک مبنای اخلاقی عام را که محافظه­کاران با آن موافق اند را پایه­گذاری کند (گوث[۲۰۷]،۱۹۸۳: ۳۹-۳۵) (ینگر[۲۰۸]،۱۹۸۲: ۳۹۶).
اکثریت اخلاقی تلاش می­ کند مبنای عامی پیدا کند که یک نوع ابداع سازمانی و ایدئولوژیک است تا از این طریق بتواند قدرت خود را افزایش دهد. این به معنی شرکت در یک بازی عرفی با قواعد عرفی است. همین مسأله باعث شد که فالول و سازمان وابسته به او به سرعت از سوی افرادی مانند باب جونز[۲۰۹] تکفیر شوند. جونز او را به خاطر ائتلاف با گروه ­های بی­اعتقاد برای رسیدن به اهدافش خطرناک­ترین مرد آمریکا معرفی کرد. علت این مخالفت آن است که برای نسل­های قبل، بنیادگرایان هویت خود را با جدایی و انزوا تعریف می­کردند، موسسه­های جدا داشتند یا تلاش می­کردند که جدا زندگی کنند، از خوردن الکل و رقصیدن و قمار پرهیز می­کردند، با وقار لباس می پوشیدند و .. به همین دلیل آنها نمی ­توانند انتظار داشته باشند که با کاتولیک­ها و مورمونها متحد شوند. از نظر مسیحیان سنتی، افرادی که درگیر سیاست می­شوند لعنت شدگانی هستند که جهان را به تباهی می­کشانند. بنابراین، همکاری با آنها توجیه­پذیر نیست (اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۰۵-۱۰۴).
۲ـ۲ـ۱۰ـ الزام­های رفتاری:
شاید بارزترین دخالت اکثریت اخلاقی بر نوع رفتار اعضایش در دانشگاه لیبرتی نمود داشته باشد. در این دانشگاه خوابگاه­ها مختلط نیستند و مراقبتی دقیق، آمیخته­ای از اجبار و نظم شخصی در آنها به کار می­رود: بوسه بر روی لب­ها در اینجا قدغن است و هرگونه تماس جنسی میان دانشجویان مجرد ( زن و شوهرها در شهر زندگی می­ کنند) با اخراج مجازات می­ شود. ولی بوسه بر روی گونه مجاز است، و پسران و دختران آزادانه می­توانند دست یکدیگر را بگیرند ـ بدون اینکه در عین حال مجاز باشند که دست را به دور کمر دوست پسر یا دوست دختر خود ببرند. دانشجویان به راحتی این مقررات جنسی را زمانی که بیگانه­ای در این خصوص از آنها سئوال می­ کند، توجیه می­ کنند. آنها می­گویند سرکوب چشم بسته و مطلق به گونه ­ای اجتناب­ناپذیر به عملکردهای انحرافی، به ویژه همجنس­گرایی منتهی خواهد شد و دانشگاه لیبرتی با تعیین این حد از ارتباط میان دختر و پسر هم مانع از شهوترانی و هم مانع از همجنس­گرایی می­ شود (اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۶۰) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...