۲-۷-۳ رابطه بین سلامت روان با حل مسئله

شریفی در یک مطالعه بر روی نوجوانان شاهد، آموزش مهارت‌های حل مسأله را بر کاهش میزان علائم سلامت روان مورد بررسی قرار داد، که نتیجه این تحقیق نشان داد که آموزش مهارت حل مسأله می‌تواند دربهبود و کاهش میزان سلامت روان نوجوانان و علائم اختصاصی سلامت روان مؤثر باشد و موجب افزایش کفایت شخصی آن ها و خود کارآمدی در روابط بین فردی با همسالانش گردد و علاوه بر این بر انتظارات خودکارآمدی آن ها نیز تغییرات مثبتی ایجاد نماید ( شریفی ، ۱۳۷۲) .

پاپیری در یک مطالعه اثربخشی روانی آموزش مهارت‌های گروهی حل مسأله در درمان نوجوانان اقدام کننده به خودکشی در ایلام را مورد بررسی قرار داد. در این پژوهش ، ۲۶ نفر از دانش آموزان دختر و پسر که سابقه اقدام به خودکشی داشتند به طور تصادفی انتخاب شدند و به دوگروه آزمایشی و کنترل تقسیم شدند. بعد از ۱۲ جلسه آموزش حل مسأله به گروه آزمایش این نتایج حاصل شد که آموزش مهارت‌های حل مسأله می‌تواند در کاهش میزان افسردگی ، کاهش میزان ناامیدی ‌و بهبودی مهارت‌های مقابله ای نوجوانان اقدام کننده به خودکشی مؤثر باشد (پاپیری، ۱۳۷۶).

در تحقیق دیگری که در دانشگاه فردوسی مشهد انجام گرفته است روش حل مسأله افراد افسرده و مقایسه آن را با افراد عادی مورد بررسی قرار گرفت . در این مطالعه تعداد ۸۸ نفر ( ۲۱ مرد و ۶۷ زن ) شرکت داشتند که شامل دو گروه بیماران افسرده (۴۵ نفر و افراد عادی ۴۳ نفر) بودند. با بهره گرفتن از وسایل سنجش یعنی آزمون افسردگی بک و آزمون شیوه های حل مسأله مشخص شد که بین افراد افسرده وعادی تفاوت‌های معناداری در شیوه حل مسأله وجود دارد و افراد افسرده در موقعیتهای مسئله زا بیشتر از شیوه های منفی حل مسأله استفاده می‌کنند ( صاحبی ، ۱۳۸۰) .

در تحقیقی اثر بخشی آموزش مهارت‌های حل مسأله در کاهش افسردگی دانش آموزان ۱۵-۱۸ ساله شهرستان زاهدان مورد بررسی قرارگرفت. از بین ۱۴۰۰ دانش آموز، ۳۰۰ نفر به صورت تصادفی انتخاب و مقیاس افسردگی بک روی آن ها اجرا گردید. نتایج آزمونT استودنت نشان داد، گروه آزمایش که از آموزش مهارت های حل مسأله سود جسته بودند در مقایسه با گروه گواه، کاهش در افسردگی ( ۰۰۱/۲۰ >P) و کارائی در مهارت‌های مقابله ای ( ۰۰۱/۲۰>P) را به دست آورند(کهرزائی، ۱۳۸۰).

پارکروایندلر[۱۷۹](۱۹۹۰) در مطالعات خود سه نوع راهبرد مقابله ای حل مسأله ، جستجوی حمایت اجتماعی و اجتناب رامطرح ساختند، به نظر ایشان ، راهبردهای مقابله ای نقش مهمی را در سلامت روان و جسمانی فرد در طول موقعیت های استرس زای زندگی اش ایفاء می‌کند ( اکبرزاده ، ۱۳۷۶).

لونر و کلوم [۱۸۰] (۱۹۹۰) در مطالعه ای روش درمان حمایتی را باآموزش حل مسأله در درمان افسردگی مقایسه کردند، ‌به این نتیجه رسیدند که درمان به شیوه حل مسأله نسبت به درمان حمایتی برای کاهش افسردگی و ناامیدی تأثیرات بیشتری داشته است ، ‌بنابرین‏ با آموزش مهارت حل مسأله می توان به افراد کمک کرد تا در برخورد با شرایط استرس زا و مشکلات به طور سازگارانه تری عمل نمایند. تحقیق الیوت ، هر یک وپتی ( ۱۹۹۲) نیز نشان می‌دهد که افراد که مهارت‌های حل مسأله را به طور مؤثرتری به کار می گیرند افسردگی کمتری را از خود نشان می‌دهند ( پاپیری ، ۱۳۷۶).

هانس (۱۹۸۵) در مطالعه ای به منظور بررسی اثربخشی رویکرد حل مسأله سعی نمود به بیماران اسکیزوفرنی کمک کند تا بتوانند مشکلاتشان را خودشان حل کنند. اساس رویکرد حل مسئله در این تحقیق استفاده از سناریوهایی بود که بیماران اسکیزوفرنی با آن ها مشکل خاصی داشتند . برای مثال : صحبت کردن با جنس مخالف ، تا موقعیت را تجزیه و تحلیل کنند و به یک راه حل عملی برسند. هانس این رویکرد را در مطالعه اش با هفت تن از بیماران به کار گرفت. روان درمانی ‌به این صورت بود که از آن ها خواست تا پنج مرحله حل مسئله را به کار گیرند. بعد از اجرای کامل رویکرد، هانس پی برد که این رویکرد تاثیر مثبتی دارد ( هادوک و اسلاید[۱۸۱]، ۱۹۹۶ : نقل از پاپیری ، ۱۳۷۶).

در مطالعه ای مک لیوی [۱۸۲] ، دالی و مورای [۱۸۳] (۱۹۹۴) اثربخشی حل مسئله در کاهش افکار مربوط به خودکشی را انجام دادند . این مطالعه بر روی ۳۹ بیمار مسموم صورت گرفت که به قصد خودکشی خودشان را مسموم کرده بودند. یافته های این پژوهش نشان داد که آموزش مهارت حل مسئله بین فردی در کاهش سطوح درماندگی ، افزایش خودادراکی ، بهبود مهارت‌های حل مسئله اجتماعی مؤثر است و همچنین توانایی درک بیماران را برای مقابله کردن با مشکلات مستمر زندگی بهبود می بخشد ( به نقل از : دتیلو و فریمن [۱۸۴] ، ۲۰۰۰).

تحقیق دیگری درباره تأثیر مداخله شناختی – رفتاری حل مسأله در درمان اضطراب و افسردگی انجام شده است . در این تحقیق تعداد ۹۲ مادر به عنوان نمونه انتخاب شدند و این مادران همگی دارای بیماری سرطان بودند که مرتب در معرض اضطراب و افسردگی قرار داشتند . میانگین سنی این مادران ۵/۳۷ سال بوده و به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند. بعد از جایگزین نمودن نمونه ها در ‌گروه‌های آزمایش و کنترل ، به مدت ۸ هفته به گروه آزمایش مهارت حل مسأله را آموزش دادند و به گروه کنترل هیچ برنامه ای آموزش ندادند. تجزیه و تحلیل یافته های این پژوهش نشان داد که گروه آزمایش به طور چشم گیری از نظر عاطفی و اضطراب و افسردگی تغییر ‌کرده‌است ، ‌بنابرین‏ چنین تغییری نشان دهنده تأثیر آموزش مهارت حل مسأله بر کاهش اضطراب و افسردگی است ( شالر، وارنی ، فایر کلاف و باتر [۱۸۵] ، ۲۰۰۲ : به نقل از جعفری ۱۳۸۲) .

نتیجه مطالعه محمدی (۱۳۸۲) که بر روی نمونه ۱۱۳ نفری از دانشجویان دختر دانشکده های مختلف دانشگاه شیراز انجام شده است، نشان می‌دهد که: از بین سبک های حل مسئله، درماندگی، خلاقیت و مهارگری، به ترتیب بهترین پیش‌بینی کننده بدکارکردی اجتماعی به حساب می‌آیند. سبک های حل مسئله درماندگی و خلاقیت، مهم ترین پیش‌بینی کننده افسردگی هستند. مهارگری در حل مسئله، پیش‌بینی کننده اضطراب و نشانه های جسمانی بوده است. درماندگی، اعتماد در حل مسئله و خلاقیت، سلامت روان را تبیین می‌کنند. در مجموع تنایج این تحقیق، نشان داده است که سبک های حل مسئله نقش مهمی در تامین تندرستی و سلامت روان ایفا می‌کند.

نتایج تحقیقات متعددی (داگز و همکاران،۲۰۰۳ و ملیندا و همکاران،۲۰۰۴) نشان داده‌اند که بین اضطراب و نوع سبک حل مسئله مورد استفاده ارتباط معناداری وجود دارد.

تحقیقات بورنشتاین (۲۰۰۳) نشان داد که یکی از شاخص های مهم سلامت روان، توانایی “حل مسئله” و “تصمیم گیری” است. وی خاطر نشان می‌سازد،”خود ارزیابی”،”خودکارآمدی”،”خود پیروی” و تشخیص به موقع “موقعیت های مسئله دار” از جمله معیارهایی هستند که با واسطه آن ها می توان سطح سلامت روان افراد را برآورد کرد.

نتایج تحقیقات (میرفسکی و رس،۱۹۹۰؛یلسما و مونتامبو،۱۹۹۰؛ناکانو،۱۹۹۱؛هپنر و همکاران،۱۹۹۵ و کاترین،والتروگود،۲۰۰۳) به خوبی نشان داده‌اند که حل مسئله یکی از متغیرهای مهم پیش بین برای “سلامت روان” است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...