۲- قرآن و اعتقادات یهود
قرآن کریم در لابه لای تمام مطالبی که درباره ی یهودیان مطرح می سازد به شکلی ظریف اعتقادات حقیقی ایشان را به تصویر کشیده و نقاط ضعف و قوّت آنان را پررنگ نموده و با مضامینی خاص بیان داشته است؛ به گونه ای که هرانسان منصفی به طرز طرح نمودن مطالب با نگاهی تحسین آمیز خواهد نگریست و در بعضی موارد دلسوزی خالق برای مخلوق وصف ناشدنی است. در اینجا به ذکر مواردی از اعتقادات اشاره می گردد.

۲-۱- دیدگاه مادی یهود به خدا
یهودیان از پیامبرشان حضرت موسی۷خواستند تا پروردگارشان را به چشم ببینند، و خدا آشکارا در کنار آنان حاضر شود و ایشان بتوانند او را با چشم سر ببینند!
الف) نگاهی به تفاسیر
قرآن کریم به این خواسته ی یهود اشاره می نماید:«. . . لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً. . .»[۱۰۱] شیخ طبرسی در تفسیر این آیه می گوید:[وقتى شما (پدران شما) به موسى۷گفتید ما تو را که مى‏گویى فرستاده ی خدا هستم تصدیق نمى‏کنیم مگر خدا را آشکارا ببینیم و به ما بگوید که تو فرستاده اویى. بعضى گویند وقتى موسى۷الواح را براى بنى اسرائیل آورد که در آن، تورات بود آنان گفتند ما باور نمى‏کنیم که این ها از طرف خدا باشد جز اینکه خدا را علنى ببینیم. بعضى دیگر گویند کلمه «جهره»(علنى) صفت گفتار آنان است یعنى آن ها این سخن را صریحاً و علناً به موسى۷گفتند که: تا خدا را نبینیم تو را تصدیق نمى‏کنیم.ولى اقوى همان قول اول است.پس شما را مرگ فراگرفت در حالى که خود، ناظر علل و اسباب آن بودید «وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»یا به آتشى که بدان گرفتار شدید مى‏نگریستید.
حال این سؤال مطرح می شود که این درخواست از ناحیه ی پدران آن دسته از بنى اسرائیل که در زمان رسول اکرم۶بودند نسبت به حضرت موسى۷شد، پس چرا خداوند یهودیان عصر پیامبر۶را مذمّت می کند؟ در جواب باید گفت: زیرا آنان نیز به راه پدران خود رفتند و به رسول اکرم۶و آنچه او آورده بود، ایمان نیاوردند و مانند اجداد خود که گاهى به پیامبرشان موسی۷می گفتند خدایى غیر از خداى بزرگ بر ایشان قرار دهد وگاهى گوساله مى‏پرستیدند و گاهى می گفتند تا خدا را علنى نبینیم، تو را تصدیق نمى‏کنیم! آنان نیز رسول اکرم۶را آزار می دادند. و مسئله دوم زشت‏تر و بدتر از اولى است.][۱۰۲]
ب)نکات آیات جهت ایجاد الگو
بنابر آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می شود.
۱- یهودیان و یا کسانی که نسبت به رفتار نادرست اجداد خویش، همراهی و همصدایی کنند و یا حتی مهر سکوت بر لب بزنند که نشان رضایت از عملکرد گذشتگان باشد؛ گوئی در ارتکاب به آن عمل همدست بوده اند.
۲- مذمّت یهودیان به جهت عدم قبول دعوت انبیاء:.
۳- آزار و اذیت پیامبران و معصومین:کردار ناپسندی است که در هر زمان و مکان همواره مورد مذمّت است.
۴- خدا باوری انسان، نیاز به دیدن با چشم سر ندارد و نباید به جهت تکبر و خودخواهی و خلاصی خویش از قبول تکالیف الهی، مسائل الهی را به سخره گیرد.
۲-۲-تفره رفتن از بذل مال
قرآن به این گفته ی یهود«. . . قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنحَْنُ أَغْنِیَاءُ. . .»[۱۰۳]اشاره می کند. خداوند، سخن آن ها را که گفتند: «خدا فقیر است، و ما بى‏نیازیم»، شنید! به زودى آنچه را گفتند، خواهیم نوشت و (همچنین) کشتن پیامبران را بناحق (مى‏نویسیم) و به آن ها مى‏گوییم: «بچشید عذاب سوزان را (در برابر کارهایتان!)
الف) نگاهی به تفاسیر
[سیاق این آیه«. . . قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنحَْنُ أَغْنِیَاءُ. . .»، با آیات ما قبل آن مرتبط است که در مقام تشویق مردم براى جهاد با جان و مال خود در راه خدا است، که از سستى و فشل و بخل برحذر می دارد. یهودیان گفته بودند خدا فقیر است و ما همه اغنیائیم و از این گذشته امور را علیه مسلمین واژگونه مى‏کردند، و آیات خدا را تکذیب مى‏نمودند و آنچه خدا از ایشان به عنوان پیمان گرفته بود که براى مردم بیان کنند بیان نکردند، بلکه در مقابل، سرپوش روى آن گذاشته و انکار و کتمانش کردند. و گوینده ی این سخن یهود است، به قرینه اینکه در ذیل آیه، مساله پیغمبرکشى را ذکر مى‏کند که کار یهودیان است و همچنین در دو آیه بعد سخن یهود را نقل مى‏کند که گفتند:«خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم. . .»[۱۰۴] یهودیان وقتى این سخن را گفتند که امثال آیه:«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً. . .»[۱۰۵] را شنیدند، اتصال این سخن به آیه قبل هم که مى‏فرماید:«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ. . .»تا اندازه‏اى بر این معنا شهادت مى‏دهد. ممکن هم هست این سخن را بدان جهت گفته باشند که فقر و فاقه عمومى مؤمنین را دیده، به عنوان تعریض و زخم زبان گفته باشند که اگر پروردگار مسلمانان توانگر و بى‏نیاز بود نسبت به گروندگان به دینش غیرت به خرج مى‏داد و آنان را از گرسنگى نجات مى‏بخشید، پس معلوم مى‏شود پروردگار مسلمین فقیر و ما توانگریم.
«سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ. . .»مراد از کتابت آنچه گفتند ضبط و حفظ و جلوگیرى از محو آن است، و نیز ممکن است که مراد این باشد که«ما سخن یهود را در نامه اعمالشان مى‏نویسیم» و برگشت هر دو به یک معنا است و مراد از«کشتن انبیا بدون حق»این است که اگر انبیا را نمى‏شناختند و نمى‏دانستند که مثلا فلان شخص پیغمبر خدا است و یا سهو مى‏کردند، و یا به خطا مى‏رفتند، مى‏توانستیم بگوئیم که کشتن به حق بوده، ولى یهودیان، پیغمبران را با علم به اینکه پیغمبرند کشتند، پس کشتنشان به غیر حق بود، و اگر خداى تعالى در این آیه شریفه سخن نامبرده یهودرا در ردیف پیغمبرکشى آنان قرار داد، براى این بود که بفهماند آن سخن دست کمى از پیغمبر کشى نداشت، بلکه سخن عظیم و توهین بزرگى به ساحت مقدس خدا بود.][۱۰۶]
و تعبیراتى که در این آیه فرموده و ذیلاً به آن ها اشاره می شود[همه از باب لطف و عنایت به مؤمنین و ترغیب و تشویق به این امر عظیم است:
۱- این انفاقات را به عنوان قرض به خدا تعبیر فرموده به اینکه او غنى بالذات است و هیچگونه احتیاجى به کسى ندارد.
۲- به قرض حسن تعبیر نمود و براى قرض حسن چند معنى ذکر نموده‏اند قرض بدون رباء، قرض بدون من و اذى، قرض از مال حلال، ولى ظاهراً مراد قرضى است که از روى خلوص نیت و تقرب یافتن باو باشد.
۳- جمله «فیضاعفه»است که ضعف بمعنى دو چندان است یعنى این قرض را ما دو برابر رد می کنیم.
۴- کلمه «اضعافاً کثیره»یعنى هر ضعف از آن را نیز مضاعف می کنیم، دو برابر را چهار برابر و چهار برابر را هشت برابر و هشت برابر را شانزده برابر و هکذا الى ما شاء اللَّه عوض عنایت می کند، و چون معین نفرموده که این پاداش در دنیا یا در آخرت است به مقتضاى اطلاق، شامل هر دو می شود.
۵ و ۶- جمله «وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ»یعنى قبض و بسط به دست او است و ممکن است مراد از قبض گرفتن نعمت و از بسط اعطاء آن باشد یعنى نعمى که در اختیار شماست خدا به شما عطا فرموده و اگر بخواهد از شما می گیرد و ممکن است مراد از قبض، گرفتن صدقات باشد یعنى خداوند انفاقات شما را به دست خود می گیرد اشاره به اینکه به حساب خود محسوب می دارد چنانچه در باب صدقات این معنى در اخبار وارد شده و مراد از بسط، عوض دادن باشد یعنى خدا است که به اضعاف‏ کثیره و مضاعفه انفاقات شما را عوض می دهد.][۱۰۷]
۷- جمله«وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»بازگشت شما به سوى اوست و از عنآیات کامله و نعم دائمه او برخوردار خواهید شد و از اخبارى که در تفسیر برهان در ذیل این آیه، روایت کرده است سه مطلب استفاده می شود:
۱- مورد آیه به صله امام۷تفسیر شده و معلوم است که این معنى اظهر مصادیق آیه است و منافى با عموم و اطلاق آن نیست.
۲- لفظ«کثیره»را بما لا تحصى تفسیر نموده‏اند یعنى عنآیات الهیه که شامل اهل انفاق می شود بى حدّ و حصر است.
۳- قبض و بسط را به منع و اعطاء تفسیر نموده‏اند یعنى به مقتضاى حکمت، بعضى را از بعضى نعم منع نموده و به بعضى عطا می فرماید و این تفسیر براى ترغیب در انفاق است که اگر انفاق کنند مورد بسط الهى و زیادتى نعمت او می شوند و اگر ترک انفاق کنند مورد قبض نعمت و از دست دادن آن می گردند زیرا فقر و غنا و عطا و منع به دست اوست و هر که در راه او بذل و بخشش کند به اضعاف مضاعف به او عطا می کند و هر که بخل ورزد نعمت را از او می گیرد.[۱۰۸]
[شأن نزول آیه به روایت ابن اسحاق و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم از عکرمه از ابن عباس از این قرار است که درباره ی یکی از بزرگان و دانشمندان احبار یهود به نام «فِنحَاص بن عازورا » است.][۱۰۹] و گویند[پیغمبر۶به وسیله ی ابوبکر نامه‏اى براى یهود بنى قینقاع فرستاد و آن ها را به نماز و زکات و قرض دادن در راه خدا دعوت کرد ابوبکر به کنیسه آن ها در آمد و مردمى بسیار را دید که بر گرد مردى جمع شده‏اند به نام فنحاص. ابوبکر آن ها را به سلام و نماز و زکاه خواند. فنحاص گفت اگر آنچه گویى حقست خدا فقیر است و ما بى‏نیاز، و اگر خدا بى‏نیاز است دیگر از اموال ما قرض نمی خواست. ابو بکر در خشم شد و سیلى به او زد.پس خداوند این آیه را فرستاد. «وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ»یعنى عذاب سوزان را بچشید. و کلمه «ذوقوا»این معنى را می رساند که از عذاب خلاصى ندارند و عرب وقتی به کسى بگوید: «ذق هذا البلاء»(این بلا را بچش) یعنى از آن نجات نخواهى یافت. در الدرالمنثور آمده است که ابن جریر و ابن منذر از قتاده روایت کرده اند که[در ذیل آیه:«لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ. . .»گفته است: (طبقه قبل از طبقه ما) براى ما چنین گفتند: که این آیه در باره حیى بن اخطب نازل شده که وقتى آیه شریفه «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً»نازل شد (و جریان نزولش به گوش او رسید) گفت: کار ما به کجا رسیده که پروردگارمان از ما قرض مى‏خواهد، آن طور که یک فقیر از غنى قرض مى‏گیرد][۱۱۰]و در تفسیر عیاشى در ذیل همین آیه از امام صادق۷روایت کرده است که فرمود:[به خدا سوگند یهودیان خدا را ندیده‏اند تا بدانند که فقیر است، و لیکن از آنجا که دیدند اولیاى خدا فقیرند پیش خود گفتند اگر خدا غنى بود اولیایش هم غنى بودند پس لابد خدا فقیر است که اینان فقیرند،آنگاه از در فخرفروشى ثروت خود را به رخ کشیدند وگفتند:«خدا فقیر است و ما غنى»][۱۱۱]وکلینی از امام صادق۷روایت آورده که فرمود: [بین یهودیانى که گفتند خدا فقیر است با یهودیانى که انبیا را کشتند چندین سال فاصله بود و با این حال خداوند در این آیات پیغمبرکشى را به همین یهودیان نسبت داده و این بدان جهت است که یهودیان صاحب آن سخن، به عمل زشت اجدادشان که پیغمبران را مى‏کشتند، راضى بودند.][۱۱۲]
ب)نکات آیات جهت ایجاد الگو
خداوند مسلمانان را به دادن صدقه و انفاق در راه خداوند به عنوان اینکه صدقه و انفاق نوعی وام دادن به خداوند است تشویق کرده و آنان را به این عمل ترغیب می کند. اما انفاق وصدقه به معنای قرض دادن به خداوند در معنای واقعی کلمه نیست و به معنای نیاز وام گیرنده به حال قرض دهنده نمی باشد، بلکه خداوندِ سبحان غنی و بی نیاز و بندگان، نیازمند او هستند. با توجه به آنچه گذشت به نظر می رسد:
۱- خداوند متعال به انفاق در راه خدا، مقامی والا داده است که گوئی انفاق کننده مال خود را به خداوند واگذار نموده است و در نزد خدا چندین برابر افزایش یافته و به انفاق کننده باز می گردد.
۲- دلالت آیه بر این که راضى بودن به کار زشت و گناه دیگرى در بزرگى جرم، در ردیف خود ارتکاب همان جرم است؛ زیرا یهودیانی که این آیه خطاب به آن هاست انبیاء را نکشته بودند، بلکه اجدادشان کشته بودند ولى اینان نیز به واسطه ی رضایت به کرده‏هاى اجداد مذمت شده‏اند.][۱۱۳]
۲-۳- نسبت بخل به خدا
قرآن کریم فرموده است: «و یهود گفتند: «دست خدا (با زنجیر) بسته است.»دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است هر گونه بخواهد، مى‏بخشد ! ولى این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیارى از آن ها مى‏افزاید. و ما در میان آن ها تا روز قیامت عداوت و دشمنى افکندیم. هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت و براى فساد در زمین، تلاش مى‏کنند و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.»[۱۱۴]
الف) نگاهی به تفاسیر
فخر رازی گوید:[قرآن این گفتار را رد کرده و به همین علت، آن ها را کافر و نفرین شده می خواند.][۱۱۵][این معنى از ابن عباس و قتاده و عکرمه است که گویند: خداوند، نعمت خود را بر یهودیان، گسترش داده بود و آن ها از دیگران ثروتمندتر بودند. اما همین که خدا را با مخالفت با پیامبر گرامى اسلام۶، معصیت کردند، دچار فقر شدند و خداوند نعمت خود را از ایشان باز گرفت. «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ»خداوند خبر مى‏دهد که دست آن ها در جهنم بسته است. مقصود این است که خداوند به کیفر این گناه، آن ها را دست بسته، گرفتار جهنم مى‏سازد. بعضی گویند که این جمله نفرین است. مثل «قاتله اللَّه»(خدا او را بکشد) بنابراین مقصود این است که ما را تعلیم دهد که آن ها را نفرین کنیم. چنان که به ما یاد مى‏دهد که «إن شاء اللَّه»بگوییم.[البته نفرینى که مشابه است با منقصتى که به ساحت قدس خدا نسبت داده ‏اند، یعنى دست بستگى وسلب قدرت برانجام خواسته ی خود.][۱۱۶] آلوسی گوید:[سلب قدرت خود یکى از مصادیق لعنت و دورى از رحمت خداست. می تواند«غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ»نفرین نباشد بلکه از اخبار غیبى و اخبار به عذابى باشد که یهود در کیفر این گفتار ناروا و جسارت به پروردگار به آن مبتلا مى‏شود.][۱۱۷][«وَ لُعِنُوا بِما قالُوا»به سبب این گفتار از رحمت و ثواب خداوند دورند.یعنى در دنیا گرفتار عذاب جزیه و در آخرت گرفتار دوزخند.][۱۱۸] فخر رازی گوید:[وقتى امثال ونظائر آیات«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»[۱۱۹] و«وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»[۱۲۰] به گوش یهود رسیده آن آیات را بهانه قرار داده و خواسته‏اند مسلمین را مسخره کنند و بگویند این چه خدایى است که براى ترویج دین خود و احیاى آن این قدر قدرت مالى ندارد که حاجت خود را رفع کند، و ناچار دست حاجت و استقراض به سوى بندگان خود دراز مى‏کند؟! اکنون خداوند براى پاسخ گفتار آن ها مى‏فرماید:«بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ»: دو نوع نعمت ظاهر و نعمت باطن باشد. نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما ارزانى داشت][۱۲۱] فخر رازی ادامه می دهد: حسن گوید: منظور از«یدان»قوت و قدرت است. «یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ»و نسبت به هر کس بخواهد، انفاق مى‏کند و از هر که بخواهد منع مى‏کند، زیرا انفاق را از روى تفضل انجام مى‏دهد و باید از روى مصلحت باشد. «وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً»نازل شدن قرآن مجید بر تو، بر سرکشى و کفر بسیارى از آنان خواهد افزود. افزایش کفر آن ها به خاطر این است که هر حکمى از خداوند بر پیامبرش۶نازل شود و به اطلاع آن ها برسد، انکار مى‏کنند.][۱۲۲] شبّر گوید:[و علت بیان خداى متعال در این آیه که مى‏فرماید: آیاتى که به تو نازل شده (قرآن) طغیان آن ها را مضاعف مى‏کند، معنایش این نیست که (العیاذ باللَّه) قرآن سبب ضلالت آن ها است بلکه به این عنایت است که اصولاً جنس یهود به خودى خود جنسى حقود و حسود و کینه‏توز است و نزول قرآن سبب شد آن آتش تیزتر شود و معارف حق و دعوت صریحى که در قرآن است باعث شد آن کفر و حسد طغیان کند][۱۲۳] علامه طباطبائی گوید:[و به همین عنایت است که خداى متعال در مواضع عدیده‏اى از قرآن کریم هدایت و ضلالت را به خود نسبت مى‏دهد، از آن جمله مثلاً مى‏فرماید:«کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»[۱۲۴] و در خصوص قرآن مى‏فرماید:«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقرآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»[۱۲۵] چون اضلال و نظایر آن مانند بدبختى و شقاوت، وقتى از خداوند متعال ناپسند و مذموم است که ابتدایى باشد، یعنى خداوند کسى را بدون جهت گمراه و یا بدبخت کند و اما اگر پاداش و اثر گناهى باشد که خود آدمى مرتکب شده است و یا مثلا گناهى کرده است که موجب خشم خداوندى و رسیدن به درجه بالاترى از گمراهى شده باشد، این گمراهى‏هاى متجدد نسبت به خداى متعال مذموم نیست.نسبت دست بستگى در پاره‏اى از حوادث به خدا دادن، خیلى از یهود و معتقدات دینیش که هم اکنون در تورات موجود است دور نیست. چه تورات جایز مى‏داند پاره‏اى از امور، خداى سبحان را به عجز در آورد و سد راه و مانع پیشرفت بعضى از مقاصدش بشود،. . . صرفنظر از اینکه در خصوص آیه مورد بحث ممکن است غرض یهود استهزا بوده باشد همچنین درصدد آن است که همه بدانند اگر یهود روز بروز بر کفر و عناد خود مى‏افزاید براى همین است که خداوند به ایشان سخط کرده و نور دلشان را خاموش نموده و ایشان هم خود مستوجب چنین سخطى بوده‏اند، و نیز بدانند که این طغیان و کفر روز افزون و آثار شومى که یکى پس از دیگرى‏متوجه یهود خواهد شد سرنوشتى است حتمى، چون در آیه به دو وسیله مطلب را تاکید کرده، یکى«لام»در«لیزیدن»و یکى هم«نون»تاکیدى که در آخر همان کلمه است، و در اینکه نخست طغیان و سپس کفر را ذکر فرموده اشاره است به همان ترتیب طبیعى این دو، چه در خارج هم مى‏بینیم که کفر از آثار طغیان و زائیده آنست.در این آیه نویدى است براى مسلمین، چه از سیاق آن استفاده مى‏شود که براى همیشه سعى و کوشش یهود علیه مسلمین و بر افروختن آتش جنگ و ایجاد فتنه‏شان‏(البته آتش جنگى که علیه اسلام و ایمان مى‏افروزند) بى نتیجه و خنثى است.سعى و کوشش یهود همه براى آن است که زمین را علیه دین پر از فساد کنند و خداوند مفسدین را دوست ندارد، و چون آنان را دوست ندارد زمین خود و بندگانش را به دست آنان نمى‏سپارد، و نمى‏گذارد آنان به آرزوى پلید خود نایل شوند، و سعى و کوشش آنان بیهوده خواهدماند.یهودیان به منظوررسیدن به آن هدف فساد فحشا و را در زمین ترویج می کنند.][۱۲۶] و بنابر آیات قرآن کریم گفته شده است که:[و اگر البته أهل کتاب ایمان آورده بودند و از مخالفت فرمان خدا پرهیز کرده بودند بی گمان بدی هاى آنان را از ایشان مى‏زدودیم و بی گمان آنان را در بهشت هاى نعیم داخل مى‏کردیم.][۱۲۷]طبری می افزاید:[و اگر البته أهل کتاب، توراه و انجیل را و قرآنى را که از پروردگارشان به سوى ایشان فرو فرستاده شده است بپا داشته بودند بی گمان مى‏خوردند از زبرشان (از درختان) و از زیر پاهاشان (از مزروعات زمین). بعض از أهل کتاب، گروهى معتدلند (همآن ها که اسلام آوردند) و بسیارى از آنان بد است رفتارى که مى‏کنند.][۱۲۸]
ب)نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
۱- نسبت بخل ‏ به خداوند رازق، افتراى بزرگی است.
۲- کسانی که این گفتار ناروا و جسارت به پروردگار را مرتکب شدند،به کیفری مداوم مبتلا هستند.
۳- «فنحاص بن عازورا»گفت: «دست خدا بسته است»و دیگران او را منع نکردند، از این رو خداوند به همه ی یهودیان، این مطلب را نسبت می دهد.
۴- گفتن سخنان این گونه حاکی از به سخریه گرفتن است.
۵- چنین رفتاری نشانه ی اسائه ی ادب نسبت به خدای متعال است.
۶- عملکرد یهودیان موجب افزایش روزافزون کفر وعناد در آنان شده و به همین علت خداوند به ایشان سخط کرده و نور دلشان را خاموش نموده و ایشان خود مستوجب چنین سخطى بوده‏اند.
۷- همواره خود را نسبت به خداوند متعال نیازمند دانسته و شاکر واقعی او باشیم و از هر کسی که کوچکترین جسارت و افتراء به خدای متعال می بندد سرسختانه بپرهیزیم.
۲-۴- نگاه یهودیان به فرشتگان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...