مارکس برپایه اصول سوسیالیسمعلمی خود ، اعتقاد داشت که وظیفه آموزش و پرورش اصیل، ریشه­کنساختنآگاهی کاذباز ذهن طبقه کارگر است.آگاهی کاذب، محصولایدئولوژی طبقه سلطه­گر اجتماع است که به طبقه فرودست جامعه تحمیل می­ کند و مقبول طبقه اخیر واقع می­ شود. به نظر مارکس، اصول طبقه مسلط، نوعی شستشوی مغزی ایدئولوژیک در آموزش و پرورش سرمایه­داری است (همان:۴۰).
از دیدگاه مارکسیستی آموزش و پرورش جدا از فرآیندهای کار و تفکر جامعه نیست. آموزش و پرورش نابرابری­های اجتماعی فرهنگ سرمایه­داری را منعکس کرده، از آنها پشتیبانی می­ کند. صنعت آموزش و پرورش، ابزار مهم بازتولید و انعکاس شکل سرمایه­داری اجتماعی ضروری برای تداوم استخراج «ارزش افزوده» و نابرابری اقتصادی می­باشد. بنابراین، مارکسیست­ها بحث می­ کنند که ارتباط مادی بین نابرابری آموزشی، استثمار و نابرابری­های سرمایه­داری، در کل وجود دارد. بنابراین، پاسخ این سؤال که آیا رشد جامعه سرمایه­داری، ناگزیر، نابرابری در تعلیم و تربیت را افزایش می­دهد یا نه، مثبت است (همان: ۳۸).

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

با توجه اساسی به تئوری­های تعلیم و تربیت مارکسیستی، یک ارتباط مشخص بین نابرابری سرمایه­داری اقتصادی و نابرابری آموزشی آشکار می­ شود. تحلیل ما این است که این ارتباط، علّی و دوجانبه است. سرمایه­داری، علت و افزایش دهنده نابرابری­های آموزشی است که در واقع، فرهنگ و کارکرد تولید سرمایه­داری می­باشد. این تأثیر در درازمدت آشکار می­ شود (همان: ۳۹).
۲-۳-۵-۴ .سرمایه داری و نابرابری آموزشی
از نظر سرمایه­داری، آموزش و پرورش، بخشی از ابزار دولتی است که در خدمت اقتصاد سرمایه­داری است و به بازتولید شرایط ضروری اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برای کاپیتالیسم کمک می­ کند؛ بنابراین، نابرابری­های پویای سرمایه­داری را که در ارتباط با تولید ایجاد می­ شود، منعکس و بازتولید می­ کند. یکی از اصلاحات اخیر در آموزش و پرورش کشورها، نهضت استانداردسازی و متمرکز ساختن نظام­های آموزشی است. نباید چنین تصور کرد که می­ شود کشمکش و تعارض بین طبقات را از طریق آموزش و پرورش و به وسیله نظارت دولتی و اقداماتی از قبیل استاندارد کردن برنامه درسی ملّی از بین برد. از نظر مارکسیست­ها، دولت هرگز نمی­تواند بی­طرف باشد و به نفع اقتصاد سرمایه­داری عمل می­ کند، اگرچه می­توان از آن به عنوان محلی برای کشمکش استفاده کرد که بر اصلاحات تأثیرگذار است. مشارکت دولت در تعلیم و تربیت، تلاش در قانون­گذاری، هماهنگ نمودن و عقلایی ساختن آن است. قدرت متمرکز ساختن و استانداردسازی دولت، موجب ایجاد همبستگی­های عملی و ایدئولوژیکی بین نظارت آموزشی ملّی و نیازهای اقتصادی ملّی می­ شود. دولت، منافع سرمایه­داری را به استراتژی­ های آموزشی ملّی تبدیل می­ کند. البته سیاست­های دولتی مانند قانونِ «از آموزش هیچ کودکی نباید غفلت کند» در ایالات متحده و در قانون ۲۰۰۶ تعلیم و تربیت، انگلستان و ولز به تنهایی قادر به ایجاد یک منطق انسانی نیست (Greaves, 2007: 41).
۲-۳-۵-۵٫سوسیالیسم و نابرابری آموزشی
اصطلاح سوسیالیسم در متون سیاسی بسیار به کار رفته است، امّا مانند دموکراسی و آزادی تعریف جامع و مانعی ندارد؛ برخی سوسیالیسم را به معنای برابری، دادگری، پایان استثمار فقرا از سوی اغنیا مطرح می­ کنند و بعضی مانند بسیاری از آمریکایی­ها، سوسیالیسم را به معنای مصادره اموال خصوصی و کنترل شدید زندگی خصوصی افراد از سوی دولت، و چیزهای بد دیگر قلمداد می­ کنند (علیزاده، ۱۳۸۶: ۴۶).
همه اشکال سوسیالیسم امیدوارند که جامعه­ای مساوات­طلب ایجاد کنند؛ جامعه­ای که همه اعضا را زیربال حمایت خود بگیرد و برای ریشه­کن ساختن فقر یا کاهش آثار آن به مؤسسات خیریه خصوصی نیازی نباشد» (همان).مطلوب آموزه­های سوسیالیستی، دسترسی به برابری است.
نشانه­ های طرح نظام سوسیالیسم را می­توان در آثار افلاطون[۴۴] ملاحظه کرد. وی می­گوید: «ثروت افراد، متعلق به عموم است و باید به مصرف عمومی برسد و مشاغل افراد را باید دولت تعیین کند.» این همان تفکر اصلی نظام سوسیالیستی است(علیزاده، ۱۳۸۶: ۴۶).
یکی از مؤلفه­ های سوسیالیسم، اصل برابری است. سوسیالیست­ها مالکیت خصوصی ابزار تولید را سرچشمه تمامی مفاسد و بیدادگری­ها و نابرابری­های زیان­خیز اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می­دانند. به همین جهت، بر اصل برابری تأکید دارند (همان: ۴۹).
۲-۳-۵-۶٫کمونیسم و نابرابری آموزشی

کمونیسم جامعه­ای است که در آن، هرکس برطبقاستعدادهایشکار می­ کند و براساس نیازش از مواهب آن بهره­مند می‌شود. مفهوم کمونیسم به‌معنی مالکیت همگانی بر همه دارایی­ ها است. این مفهوم دلالت بر نظریه یا عمل آن دسته از مصلحان اجتماعی دارد که از زندگی در حالت اشتراکی دفاع کرده‌اند. به‌عقیده آنها، هیچ‌گونه قید و بندی از لحاظ نظارت سلسله مراتب اجتماعی وجود ندارد و بهره‌مندی از مالکیت، وسایل تفریح برای کل جامعه و برگزیدگان اشتراکی است (همان: ۲۰۴). آنها طرفدار جامعه بدون طبقه هستند.نظریه­پردازان کمونیسم، بندگان ضرورت بوده ­اند، امّا چون نتوانستند به اعماق روح آدمی دست یابند، انسان را تنها در مقطع اقتصادی مورد بررسی قرار دادند و در واقع گونه ­ای برابری مبتنی بر جبر و زور پدید آوردند و کوشیدند تا از طریق تعمیق دشمنی میان طبقات و گروه ­های اجتماعی، برابری مورد نظر خود را تحقق بخشند. در این جوامع که زمامدارانش بیشتر از تمام جوامع پیرامون از برابری و توزیع عادلانه داد سخن داده­اند، نابرابری­های خاص همان جوامع پدید آمد و نسبت به نابرابری­های جوامع سرمایه­داری، صورتی دهشت­بارتر و رعب­انگیزتر به خود گرفت (همان:۱۰).
۲-۳-۵-۷٫آنارشیسم و نابرابری آموزشی
متفکران آنارشیست در پی عشق به عدالت، آزادی و دگرگونی وضع موجود برای نوع بشر بودند. از این نکته نظر، آنارشیسم انتقاد از جامعه موجود و چشم­انداز جامعه مطلوب و وسیله گذشتن از یک جامعه به جامعه دیگر را مطرح می­ کند (عالم، ۱۳۸۳: ۱۲).
از نظر آنارشیست­ها، حکومت به شهروندان فقیر و نیازمند توجه ندارد و فقط به تأمین منافع طبقه سرمایه­دار می­اندیشد. آنان استدلال می­ کنند تا زمانی که حکومت ادامه دارد، سرمایه­داری انحصاری و تمرکز قدرت و در نتیجه وجود نابرابری از بین نخواهد رفت (همان: ۹۲).
در تفکر آنارشیست­ها، آرمان عدالت اجتماعی، جایگاه اصلی اندیشیدن را به خود اختصاص داده بود. آنها در مقابل داروینیسم اجتماعی حاکم بر جوامع که توجیه­گر رقابت سرمایه­داری در دستیابی به سود و مبتنی بر مارکسیسم اجتماعی بود، به اصل تعاون و همیاری متقابل اعتقاد داشتند و تمامی تلاش خود را در عرصه اندیشگی برای یافتن راهکاری بر این اصل قرار دادند(سقایی، ۱۳۸۳: ۱۱).
۲-۳-۵-۸٫رادیکالیسم و نابرابری آموزشی
ایدئولوژی رادیکالی در تلاش است تا به ریشه امور بپردازد و گزاره­های بنیادی عقاید مسلط را مورد سؤال قرار دهد. ایدئولوژی رادیکال زمانی به وجود می ­آید که گروهی وضع موجود جامعه در رابطه با سیاست، اقتصاد، مذهب، جنسیت و تعلیم و تربیت را به چالش بکشند. یک ایدئولوژی رادیکال توسط متضادش تعریف می­ شود. رادیکال­ها به واسطه بینش­شان درباره چیزی که یک جامعه بهتر می ­تواند به آن شبیه باشد و نیاز برای انجام چنین کاری برانگیخته می­شوند. آنها مخالف بی­ عدالتی، نابرابری و سوء استفاده از قدرت و سلطه هستند. آنها تمام شکل­های ناتوان­سازی را (فقدان کنترل برای شانس­های زندگی یک فرد) به چالش می­کشند و درصدد ارتقای توانمندسازی، یعنی احساس مسئولیت کامل در برابر فرصت­های زندگی یک فرد هستند. طرفداران ایدئولوژی غالب، همیشه رادیکالیسم را خطرناک می­بینند، امّا در یک دوره زمانی، ایده­ ها و خواسته­ های رادیکال، اغلب با ایدئولوژی غالب متحد نبوده­اند، یعنی حذف برده­داری و تعیین حق رأی برای زنان (Hicks, 2004: 3).
رادیکال­ها معمولاً به نفع طبقات فقیر و محروم از امتیازات و بر ضد ثروتمندان و صاحب­منصبان اجتماعی مبارزه می­ کنند. اهداف مهم این دیدگاه عبارتند از: مشارکت بیشتر مردم، برابری اقتصادی و رشد سریع­تر. از نظر آنها رشد اقتصادی باید آن­گونه تحقق یابد که بتواند تأمین­کننده برابری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز باشد (لحمیان، ۱۳۸۶: ۴۷).رادیکال­ها بحث می­ کنند که شکل­ گیری تحصیلات اجباری، اساساً اجبار است و روشی است که در آن، رشد طبقه متوسط، سرعت افزایش نیروی کار شهری را کنترل می­ کند. هدف آنها اساساً تعلیم شهروندان و کارگران برای زندگی در دنیای صنعتی مدرن است. اصلی­ترین نقد تعلیم و تربیت از دیدگاه رادیکال­ها این است که به طور اجتناب­ناپذیری، هنجارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، ایدئولوژی غالب را بازتولید می­ کند. بنابراین تعلیم و تربیت، خنثی و بی­طرف نیست. اپل[۴۵] (۱۹۹۳)می­نویسد: «آموزش، هم یک علت و هم یک تأثیر است. مدرسه آینه منفعل نیست، بلکه یک نیروی فعال است؛ نیرویی که به شکل­های اقتصادی و اجتماعی، مشروعیت قانونی می­بخشد و ایدئولوژی­ها به آن مربوطند.» کل آموزش و پرورش، یک نیروی سیاسی است که پیام­های قدرتمندی درباره توزیع قدرت و منابع در جامعه ارائه می­دهد. مدارس، انتخاب ویژه­ای از یک مجموعه دانش را ارائه می­دهد؛ یعنی روشن است که علوم ریاضی، انگلیسی و فناوری اطلاعات، موضوعات مهمی هستند و اینکه تاریخ اروپا مهم­تر از تاریخ آسیاست و پسرها در بسیاری از چیزها از دختران بهتر و برترند (۴- ۳:Hicks, 2004).
در فلسفه برابری آموزشی رادیکالی، مفهوم برابری فرصت­ها، به معنی فرصت­های همانند و یکسان نیست. در تفکر رادیکال، برابری فرصت­ها به این معنی است که هر کودکی باید فرصت­های بهینه­ای برای رشد صفات برجسته شخصی در زمان شروع برخورد آموزش در مؤسسات آموزشی داشته باشد. برابری فرصت­ها به این معنی نیست که با همه دانش ­آموزان به یک شکل برخورد و رفتار شود. برابری فرصت­های واقعی به این معنی است که سیستم آموزشی باید فرصت­های برابری برای برخورد و رفتارهای نابرابر ایجاد کند، به طوری که تفاوت­های نسبی اجتماعی مدنظر قرار گیرد. در این روش، سیستم آموزشی باید موانع خارجی اعضای طبقات اجتماعی پایین­تر را بشناسد و از آنها برای مقابله با این موانع حمایت کند. یک راهکار براساس مفهوم برابری فرصت­های آموزشی از دیدگاه رادیکالی، به عنوان نمونه می ­تواند حمایت از خرده­فرهنگ­ها، خانواده­ها و محیط­هایی باشد که در آنها، کودکان قادر به پرورش هوش خود نیستند (Leilonen,2000: 16).
۲-۳-۵-۹٫لیبرالیسم و نابرابری آموزشی
لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. شاخه‌های مختلف لیبرالیسم به صورت عمومی توسط چند قاعده متحد هستند؛ از جمله: گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولت­ها، نقش قانون، تبادل آزاد ایده‌ها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی (مشیرزاده، ۱۳۹۰: ۲۵).لیبرالیسم بر پایه آزادی و برابر ی شهروندان و نادیده گرفتن امتیازهای ویژه اشراف و قدرت بی­چون و چرای پادشاهان شکل گرفته­است. یکی از مهم­ترین شعارهای لیبرالیسم این است که انسان­ها آزاد و برابرند (پاک­نیا، ۱۳۸۹: ۱۰۹).مفهوم لیبرال از برابری فرصت­های آموزشی بر این ایده استوار است که هر فرد با ظرفیت نسبتاً ثابت و مشخصی از هوش به دنیا می ­آید، امّا این هوش فرد، ارتباطی با طبقه اجتماعی­اش ندارد. بنابراین، سیستم آموزشی باید طوری طراحی شود تا موانع اقتصادی و جغرافیایی را که از توانایی دانش ­آموزان طبقات پایین­تر برای پیشرفت در هوش ذاتی ممانعت می­ کند، از بین ببرد. سیستم آموزشی باید تحرک اجتماعی را بالا ببرد و افراد طبقات پایین­تر را به موقعیت­های اجتماعی بالاتر بکشاند. کاربرد کامل مفهوم لیبرال از برابری آموزشی این است که نه تنها افراد مستعد طبقات پایین­تر باید پیشرفت کنند، بلکه جوانان طبقات بالاتر دارای توانایی محدود، باید آموزش­های سطح پایین­تری دریافت کرده، به حرفه­ها و شغل­های پست­تری هدایت شوند (Leinonen, 2000: 14).
۲-۳-۵-۱۰٫محافظه ­کاری و نابرابری آموزشی
یکی از اصول محافظه ­کاری این است که انسان­ها طبعاً با یکدیگر متفاوت هستند؛ یعنی آنها از لحاظاقتصادی، قدرت اجتماعی و … تفاوت دارند و این تفاوت­ها طبیعی است. پس کوشش­هایی کهصورت می­گیرد تا این تفاوت­ها را از میان بردارد، به شکست می­انجامد؛زیرا، نابرابری ریشهدر طبع انسان­ها دارد و این نابرابری باعث ایجاد انگیزه کار و تلاش در انسان­ها می­ شود (بشیریه، ۱۳۷۹: ۱۳).
این نگرش­ها نسبت به انسان و اجتماع باعث بروزپیامدهای زیر می­ شود:

    1. تقسیم جامعه به نخبگان و توده­های مردم
    1. ضرورت پذیرش سلسله مراتباجتماعی و رهبری
    1. فقدان اعتماد به توانایی عقلی، صلاحیت اخلاقی و کفایتسیاسی مردم
    1. تأکید بر مذهب برای ایجاد انضباط اجتماعی در نظام سلسله مراتبی
    1. تأکید بر زندگی پیچیده و اسرارآمیز
    1. توجیهنهاد مالکیت و مطلوب بودن آن؛ مالکیت را به طور کلّی می­پذیرند وبرخلاف لیبرال­ها که بعضی از آنها، مثلاً در مالکیت موروثی شک دارند و معتقدند کهمالکیت، بازتاب نابرابری انسان­ها محسوب می­ شود، در محافظه ­کاری سنتی، مالکیت مقدس بودو مالکیت تجاری و صنعتی ناخوشایند محسوب می­شد؛ ولی امروزه آنان با تغییر نگرش، از این مالکیت­ها وبازار آزاد نیز دفاع می­ کنند.
    1. نگرش پدرسالارانه: جامعه بیشتر جنبه وابستگی و مسئولیت­های متقابل را درخود به همراه دارد و جامعه و دولت، اغلب به خانواده تشبیه می­شوند و حکام نیز بایدنقش پدر را اجرا کنند.
    1. تأکید زیاد بر قدرت و اقتدار فراگیر سیاسی دولت: چون مردم به یک میزانخردمند نیستند و نیاز است که برخی دیگران را هدایت کنند، درنتیجه، دموکراسی نظامینامطلوب است و باید به حکم اضطرار این نظام را پذیرفت.

مفهوم محافظه ­کارانه از برابری فرصت­های آموزشی، در اغلب کشورهای صنعتی تا جنگ جهانی اوّل رایج بود. ریشه مفهوم در این ایده است که خداوند به هر موجود انسانی، میزان متفاوتی از توانایی بخشیده است و مسئولیت استفاده بهینه از این توانایی بر دوش افراد است. یک ایده پرجوش و خروش محافظه ­کارانه از این فلسفه مدعی است که خداوند به هرکس توانایی­ای داده است که متناسب با طبقه اجتماعی است که در آن متولد شده است. نتیجه­ای که از این بحث گرفته می­ شود، این است که افراد طبقه بالای مستعد، باید استفاده حداکثری از توانایی خود نمایند، در حالی که فرد فاقد استعداد از طبقه پایین، باید به چیزی که به او داده شده است، راضی باشد. در این مفهوم، حداکثر کاری که سیستم آموزشی می ­تواند انجام دهد، این است که به هرکس، آموزشی متناسب و فراخور موقعیت تولدش ارائه دهد. در اواخر قرن نوزدهم، فلسفه محافظه ­کارانه برابری آموزشی، منجر به سیستم­های مدرسه­ای انتخابی متفاوتی در تعدادی از کشورهای اروپایی شد. صنعتی شدن سریع ایجاب می­کرد که کارگران یقه سفید بیشتر و با مهارت­ های پیشرفته­تری به کار گرفته شوند، امّا سیستم آموزش ابتدایی اجباری موجود نمی­توانست این نیازها را برآورده سازد. آموزش مقطع متوسطه، دانش ­آموزان را برای ورود به دانشگاه آماده می­ساخت و برنامه درسی آن، عمدتاً از زبان­های کلاسیک و علوم انسانی تشکیل شده بود. در کشورهای صنعتی­تر اروپایی، ضرورت سیاستی، ایجاد سیستم­های مدرسه­ای بود که در آنجا دانش ­آموزان بعد از چند سال تحصیل در مدرسه ابتدایی، وارد مدارس متوسط مقدماتی و پیشرفته می­شدند که به آموزش عالی ختم می­شد و یا به مدارس میانی راه می­یافتند که این مدارس برای برآورده ساختن نیازهای طبقه متوسط جدید از کارگران یقه سفید و مؤسسات کوچک­تر، برنامه­ ریزی شده بود. همچنین، ورود به آموزش عالی از طریق مدارس میانی ممکن نبود. برخی از استنباط­ها و اشارات سیاسی مبتنی بر فلسفه محافظه ­کارانه در کشورهای صنعتی قابل توجه است. به عنوان مثال، در سیستم آموزشی انتخابی سوئدی، انتقال از مدارس ابتدایی دولتی به مدارس متوسطه آکادمیک، تا سال ۱۸۹۷ ممکن نبود (همان: ۱۳).
به دلیل وجود شرایط دهشتناک در ارتباط با تحصیل طبقات محروم جامعه، برخی از محافظه­کاران مقدس­مآب، خصوصی­سازی آموزش و پرورش را بدون ارائه هیچ طرح و برنامه­ای مطرح می­ کنند و موفقیت­شان را در کسب مالیات بیشتراز نظام آموزش و پرورش خصوصی­ای می­دانند که برای ادامه حیاتش، ملزم به پرداخت مالیات است. این سیاستمداران وانمود می­ کنند که تمهیدات مدیریتی کارآمد در نظام خصوصی آموزش و پرورش موجب ارتقای وضعیت آموزشی، صرفه­جویی و پس­انداز هزینه­ها نسبت به نظام آموزش و پرورش دولتی خواهد شدperelman,2006:3)).
۲-۳-۵-۱۱٫عدالت و برابری در قرآن کریم
یکیازمهم­تریناهدافاسلام،برقراریعدالتاست.ازطرفدیگر،تأکیداسلامبرضرورتعلم­آموزی، آموزش،تحصیلومباحثمربوطبه آن،بیانگرتوجه اینشریعتالهیبهتحصیل و فراهم آوردن امکانات مساوی برای فرزندان همه اقشار جامعه به آموزش برابر و با کیفیت می باشد. بنابراین،ضروریاست دولت­هایاسلامیتدابیریبرگزینند کهباعثتقویت آموزشوپرورش و کاهش نابرابری های آموزشی شود.
عدالت که یکی از مفاهیم با ارزش قرآن کریماست، از آغاز خلقت تا ابد، جایگاه ارزشی خود را نزد بشر حفظ کرده است.تعداد ۲۹ آیه از آیات قرآن مستقیماً درباره عدالت نازل شده است و حدود ۲۹۰ ایه دگر هم در مورد ظلم که ضد عدالت می باشد، نازل شده است. در مجموع می توان ادعا کرد که حدود یک دهم از ایات قرآن یا به طور مستقیم و یا به طور غیرمستقیم به این بحث اشاره دارند و این امر نشان دهنده اهمیت آن در دین اسلام می باشد (صیادنژاد، ۱۳۸۵:۸۶).
یکی از حقایقی که در قرآن کریم بر آن تأکید شده، آن است که همه انسان­ها از یک حقیقت آفریده شده ­اند. چنان­که در قرآن بارها به آدم و ذریّۀ او اشاره شده است.این حقیقت در آیات متعددی از قرآن وجود دارد و این آیات متضمن دو نکته است: اوّل اینکه، نسل انسان­ها به یک پدر و مادر منتهی می­ شود و دیگر آنکه، گوهر وجودی انسان­ها یکسان است و همه، درحقیقتِ انسانی با هم مشترک هستند(مطهری، ۱۳۷۷: ۷۲).در قرآن کریم، موضوع برابری انسان­ها به دو شکل مستقیم و غیرمستقیم مطرح شده است. در یک دسته از آیات، برابری به اثبات می­رسد و در دسته دیگر، به تفاوت­ها اشاره می­ شود. در آیاتی که برابری انسان­ها مطرح شده است، برابری حقیقی و برابری حقوقی مورد تأکید قرارگرفته است.در برابری حقیقی مورد نظر قرآن کریم، برابری در آفرینش، برابری در جوهره انسانیت و برابری در امکان رشد و تکامل مورد اشاره قرار گرفته است. در برابری حقوقی مورد نظر قرآن کریم، بحث نفی تبعیضنژادی، نفی تبعیضطبقاتی، نفی حق ویژه از صاحبان قدرت و نفی قدرت در حقوق اجتماعی مورد تأکید قرار می­گیرد. قرآن برابری را از فروع عدالت می­داند و معتقد است که نابرابری تبعیض­آمیز با عدالت سازگار نیست، ولی تفاوت­های متوازن و متعادل همسو با عدالت است (سروش محلاتی، ۱۳۹۱: ۲). یکی ازمهم­ترین الگوها ونمونه­های بارزی کهاسلام به آن اهمیت زیادی داده، برقراری عدالت در بین افراد با هویت­های مختلف است. بنابراین، به تمام پیروان خود دستور اکید داده است که صرف­نظرازهر نوع امتیازی، از قبیل رنگ، نژاد، ثروت، مقام ونسب، در بین مردم با عدالت ودادگری رفتار نمایند و از ایجاد اختلاف و تفرقه خودداری کنند(کرمانی، ۱۳۸۴: ۲).
جدول۲-۱٫ نمونه آیاتی از قرآن کریم درباره عدالت و برابری

منبع
متن نمونه آیات و ترجمه آن

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...