طرح های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها با موضوع بررسی و نقد استنادهای … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
![]() |
« قالَ رَبَّ اشَرحَ لی صَدری و یَسَّرلی امری، موسی به خدا عرضه داشت پروردگارا پس شرح صدرم عطا فرما و کار مرا آسان گردان.» (قرآن کریم، الطه/۲۶ و ۲۵)
هجویری با اشاره به اینکه موسی در وجودش صفای درون بود و صوفی حقیقی کسی است که از خود فانی و به حق باقی باشد به این آیه قرآنی استناد کرد هاست.
طباطبایی در المیزان ذیل آیه آورده است :
« جمله رب اشرح لی صدری به معنای گشاد کردن و باز کردن است، گویا سینه انسان را که قلب در آن جای دارد ظرفی فرض کرده که آنچه از طریق مشاهده و ادراک در آن وارد میشود جای میگیرد، و در آن انباشته میشود، و اگر آنچه وارد میشود امری عظیم و مافوق طاقت بشری باشد سینه نمیتواند در خود جایش دهد، ناگزیر محتاج میشود به اینکه آن را شرح دهندو باز کنند، تا گنجایشش بیشتری گردد.» (علامه طباطبایی، ۱۳۸۷: ۲۰۲).
آنگاه گفت : « وَیَسرلی امری، امرم را آسان ساز که مقصود همان امر رسالت است، و نگفت : رسالتم را تخفیف بده، وخلاصه به دست کم آن قناعت کن، تا اصل رسالت آسانتر شود، بلکه گفت همان امر خطیر و عظیم را با همه دشواری و خطرش بر من آسان گردان.» (همان : ۲۰۲)
آنچه از این دو آیه متوجه میشویم این است که: حضرت موسی خود میدانست امر رسالت عظیم است و کسی که به مقام رسالت میرسید وحی خداوند بر روح و درونش نازل میشد لذا در همان ابتدای کار از خدای خود خواست سینهای وسیع و گشاده با ظرفیت زیاد که تحمل سخنان وحی الهی را داشته باشد به او عطا کند و در کنار این امر رسالت را هم بر او سهل کند، زیرا امر رسالت کار دشوار و مشکلی بود، لذا موسی (ع) از خداوند خواست که به او قدرت تفکر و آمادگی روحی، عطا کند تا بتواند در پرتو آن و به مدد الهی به هدف خود نائل شود.
« اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک، ای رسول آیا ما تو را شرح صدر عطا نکردیم.» (قرآن کریم، انشراح/۱)
«یکی از صفات رهبران اسلامی شرح صدر است تا با روحی وسیع و فکری گسترده مشکلات و مخالفتها را تحمل کنند.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۴۵)
هجویری با اشاره به تصفیه باطن، و درون به عنوان یکی از اصول تصوّف یاد کرده و چون حضرت رسول (ص)حق را میدید لذا از خداوند میخواست درونش را مورد تأئید خود قرار دهد به این آیه استناد کرده است.
« این آیه خطاب به رسول خدا نازل شده است و از پروردگار خود تقاضا کرد سینهای گشاده به او عطا کند تا وحی الهی و معارف آن را به بهترین نحو دریافت کند، در مقابل سختیها مقاومت کند و آن دستورات الهی را در میان مردمان دیگر تبلیغ کند شرح کلام سخت و معنای بسیط آن را برایش بیان کند به دلیل اینکه حضرت رسول (ص) میدانست یکی از الطاف خداوند بربنده شرح صدر بوده و فرد را شکیبا و توانا میکند تا درخواستههای خود موفق پیروز شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« خُذِاَلعَفْو و أمُرأ بالْعُرفِ و أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ، طریقه عفو و بخشش پیش گیر و به نیکوکاری امر کن و از مردم نادان روی بگردان که بر تو جز دعوت و اتمام حجت نیست.» (قرآن کریم، الاعراف/۱۹۹)
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر آورده است که :
آموزههای آیه فوق براین اساس است که : « اهل عفو و مدارا باشید و با نابخردان با تسامح برخورد کنید. ۲. در جامعه اسلامی نیکیهای عقل پسند و شرع مدار را ترویج کنید. ۳. خود را با مکارم اخلاقی آراسته سازید.» ( رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۲۹)
هجویری با اشاره به این که تصوّف خلق نیکوست با حق تعالی، در به جای آوردن اوامر به این آیه استناد کرده است.
در آیه فوق خداوند خطاب به انسانها بیان میکند که : همیشه با عفو و مدارا باشید و نسبت به دیگران با تسامح رفتار کرده، و در جامعه و محیطی که کار میکنید کارهای خیر و نیک براساس شرع و عقل انجام دهید. ظاهر و باطن خود را با مکارم نیک اخلاقی آراسته سازید همیشه خشم خود را فرو برید، هیچ گاه به افراد نادانی که تسلیم دستورات الهی نمیشوند نزدیک نشده، و بدانید کسی که به زندگی جاودانه اعتقاد دارد برنامه زندگی دنیوی خود را به گونهای سامان میبخشد تا بیشتر برای زندگی جاودانهاش سودمند باشد، از سوی دیگر سختیها و ناکامیهای زندگی دنیا او را دلسرد و ناامید نکرده و پیوسته در راه کسب سعادت و کمال ابدی تلاش میکند.
احادیث مورد استناد هجویری در باب تصوّف به شرح زیر بیان میشود :
حضرت رسول (ص) فرموده است « مَنْ سَمِعَ صَوتَ اهلِ الصوف، فَلایُومِنُ عَلی دَعائِهِم کُتِبَ عنداللهِ مِنَ الغافلین، آنکه صدای پشمینه پوشان بشنود و بر دعای آنها آمین نگوید در پیشگاه خداوند از غافلان محسوب میشود. مقصود پیامبر از حدیث فوق و خاصه کلمه «صوفی» آنهایی است که به زهد، و پارسایی روی آورده و روش ویژه و رفتار خاصی دارند و چون برای خدا از دنیا بریده شده و قرین فقر گشته لذا بردباری و شکیبایی و اخلاص و راستی از بارزترین خصوصیات اخلاقی آنها بوده است و به خوبی میدانستند یاد خدا و توجه به او سبب شده که دل در جاذبه جمال الهی قرار گیرد و از محبت دنیا رهایی یابند.
پیامبر اکرم (ص) ذَهَبَ صَفَوُ الدّنیا وَ بقی کَدَرُها، صفای دنیا از میان رفت و کدر آن باقی ماند «صَفَوُ» در حدیث فوق به معنی برگزیده و آنها که میکوشند در حین اشتغال به افعال و اذکار، قلبشان از حقیقت آنچه به جا میآورند غافل نباشد در حضور مقام پروردگار حُسن ادب دارند و با داشتن مکارم الهی و اخلاقی مانند خضوع و خشوع و انکسار خودشان را نزدیک و مُشرف به آخرت میبینند. دل خود را از دنیا خارج میسازند و جز به تهیه توشه آخرت نمیپردازند و روح و قلب و بدن و تمام وجودشان در ذکر و محبت و عبادت خدا غرق میشود. در مقابل «کدر» به کسانی اطلاق میشود که در بعد و دوری از خداوند به سر برده ولی در عین حال خود را نزدیک به او تصور میکنند و همین امنیت خاطر سبب فریب آنها گشته و دورتر میشوند. فقط تحت نفوذ شیطان بوده و غافلاند از اینکه توجه خود را صرف در اشتغال به خدا و لذت مناجات با او بگردانند و دلباخته زینتهای دنیا هستند و هیچ گاه لذت حلاوت و شیرینی مناجات با خدا را حس نمیکنند و درون و باطن آنها مملوء از تیرگی و ظلمت و پلیدی است.
۳-۴- رقعه
ابتدای سخن پیرامون پوشیدن مرقعه را با کلامی از حضرت رسول (ص) شروع میکنیم ابن جوزی در تلبیس ابلیس آورده است : « من لَبَسَ ثَوْبَ شٌهْرَهٍ أعْرَضَ اللهُ عَنهُ حَتّی یَضَعَهُ، هر کس لباس شهرت بپوشد خدا از او دوری میکند به طوری که او را به حال خود رها میکند و نیز آوردهاند که آن حضرت لباس بسیار بلند و بسیار کوتاه را یا خیلی نازک را و خیلی ضخیم را نمیپسندید و اعتدال و میانه روی در لباس را توصیه میفرمود.» (ابن حوزی، ۱۳۶۸: ۱۵۴)
آری پوشیدن آن نوع لباسهایی که مایه کوچکی و سبک شدن شخصیت فرد میشود در آیین مقدس اسلام نهی شده، و خوشایند نیست و نقطه مقابل آن یعنی لباسهای فاخر و گرانبها که سبب خود پسندی فرد میشود و به تبع آن سبب شده خودش را از نظر جاه و مقام بر دیگر برادر دینی برتر دانسته، و به بعضی خصلتهای زشت عادت کند و انسان را از راه راست به بیراهه رفته، به گونهای که سبب سقوط شخصیت او از مراتب عالی انسانیت شود و خوشایند نمیباشد.
« مصنف گوید : فوطه و مرقعه پوشی را از چهار جهت ناخوش دارم، یکی آنکه سابقهای در سلف صالح ندارد و گفتیم که پیغمبر (ص) و صحابه اگر لباس را وصلهدار میزدند از راه ضرورت بود؛ دوم اینکه به طور ضمنی ادعای فقر را میرساند حال آنکه ما مؤظفیم هر نعمتی که خدا به ما داده ابراز و اظهار نماییم؛ سوم اینکه مرقع پوشی زاهد نمایی است و ما موظف به نهان داشتن زهد هستیم، و بالاخره تشبه بستن است به صوفیه و هرکس به گروهی همانند میجوید از آن گروه شمرده میشود.» (همان: ۱۵۲)
« و بهترین اشارت اندر مرقعه آن است که قب مرقعه از صبر باشد، و دو آستین از خوف و رجا و دو گوشه مثلثی از قبض و بسط، و کمر از خلاف نفس، و کُرسی از صحت یقین و افزودههای لبه آستین از اخلاص و از این نیکوتر که قب از فنای مؤانست و دو آستین از حفظ و عصمت و دو تیریز از فقر و صفوت و کمر از اقامت اندر مشاهدت و کرسی از امن اندر حضرت، و فراریز از قرار اندر محل وصلت چون باطن را چنین مرقعه ساختی، ظاهر را نیز یکی بیاید ساخت.» (هجویری، ۱۳۸۷: ۷۶)
با مطالعه کتابهایی که در زمینه تصوّف به رشته تحریر در آمده متوجه میشویم، پوشیدن لباس پشمینه سنت و راه و رسم صوفیان بوده و آنها میگفتند که، این سنت را از حضرت رسول (ص) و پیروانش و امام علی (ع) آموختهایم این در حالی است که پیامبر امین خدا اگر گاهی لباس پشمینه به تن میکرد در واقع یک نوع از لباسهایش بود و پیامبر گاهی که لباسش پاره میشد آن را میدوخت و از آنجا که هدایتگر مردم بود، و کسی که هدایت مردم به دست او صورت میگیرد باید در تمام امور و زمینهها با ضعیفترین افراد مساوی باشد.
سجادی در مقدمهای بر مبانی عرفان و تصوّف آورده است :
« کلمات دلق، ملمع، مرقع، پشمین، پشمینه و مرقعه نیز به معنی خرقه میآیند و باید دانست که به عقیده بسیاری از صوفیه و عرفا، خرقه پوشیدن دلیل تصوّف واقعی و حقیقی نیست و بسا افراد که خرقه دارند و خرقه پوشند اما از تصوّف بویی نبردهاند همچنان که بعضی صوفیان و عارفان مانند جنید بغدادی لباس به رسم علماء میپوشید.» (سجادی، ۱۳۸۳: ۲۴۹-۲۴۶)
هجویری «مرقعه» را لباس اهل تصوّف وجز مرسومات رایج در بین اهل صوفیان دانسته، و در ادامه طبق قول عدهای از مشایخ آورده است که در دوختن مرقعه ترتیب نگاه داشتن شرط نیست، معهذا عدهای دیگر از مشایخ گفتهاند که در دوختن مرقعه ترتیب و راستی جز شروط آن بوده و اگر درویش بخواهد سزاوار این شود که اسم فقر را بر وی اطلاق کنند میبایست هنر دوختن مرقعه داشته باشد. در واقع هدف از پوشیدن مرقعه در بین صوفیان کم کردن رنج دنیا و اثبات صدق فقر آنها و همچنین بینیاز شدن از «ما سوی الله» بوده و مهمتر اینکه هیچگاه در پوشیدن لباس خود را به تکلف دچار نمیکردند، و هر نوع جامهای از قبیل پشمین، عبا، یا قبا و لباس ظاهر میپوشیدند، و کسی که به عنوان شیخ و مرشد میخواست مرقعه برتن آنها بپوشد میبایستی خود برحال مرید آگاهی داشته و قهر جلال و همچنین لطف جمال خداوند را دیده باشند و بر احوال درونی شاگرد و مرید خود آگاهی داشته و بدانند در نهایت به کجا ختم میشود. معهذا هجویری پوشیدن مرقعه را نوعی کفن دانسته که سبب میشود انسان دلش از راحت زندگانی منقطع، و از خواسته خود دوری و همه عمر به ذکر حق مشغول شود.
حافظ که به ظواهر مطلقاً پایبند نیست، خرقه، دلق، و مرقعه را به چیزی نمیگیرد و ارزش این لباس ظاهر را ناچیز میداند و دورانداختن آن را بهتر دانسته، و به صفا و دوری از ریا نزدیکتر میشمارد :
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
وین نقش زرق را خط بطلان سرکشیم
(حافظ، ۱۳۸۵: ص ۵۱۱)
و در ادامه به بررسی آیاتی که هجویری در باب لیس مرقعات آورده میپردازیم.
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود :
« وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ، و لباس از هر عیب و آرایش پاک و پاکیزهدار» (قرآن کریم، المدثر/۴)
هجویری با اشاره به این که لباس مرقعه شعار متصوّفه، و سنت بوده به این آیه استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در شأن نزول آیه فوق آورده است :
« مفسران چند تفسیر برای این آیه ذکر کردهاند که : مشرکان عرب در آستانه موسم حج تصمیم گرفتند که همگی پیامبر را ساحر بخوانند و ایشان سخت ناراحت شدند و بیمار گونه و غمگین به خانه آمدند و در بستر آرمیدند، که آیه فوق فرود آمد و ایشان را به قیام و مبارزه دعوت کرد و پیامبر در حال خواب بود و جامعه بر خود کشیده بود که جبرئیل فرود آمد و او را به قیام و انجام رسالت فراخواند.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۸۵)
نگارنده بر این عقیده است : از آنجا که تازه به وی وحی رسالت رسیده بود و پیامبر خسته در بستر خوابیده بود به آن حضرت خطاب شد ای کسی که خود را در لباس ظاهر پیچیدهای از خواب بیدار شو، و لباس تجرید بپوش با نصیحت و اندرز مردم را به سوی پروردگار فراخوان و بزرگی و عظمت خدا را در همه مواقع به یاد داشته باش.
« مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْارَهَ ثُمَ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ اَلْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفَارَاً بِئسَ مَثَلُ اَلقومِ اَلَّذینَ کَذَّبُوا بأیَت اللهِ وَ اللهُ لایَهدی القَوْمَ الظّالِمِنَ، وصف حال آنانکه تحمل تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به حماری ماند که بار کتابها بر پشت کشد و او از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد آری قومی که مثل حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار مردم بدی هستند و خدا هرگز ستمکاران را رهبری نخواهد کرد.» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشهایف الجمعه/۵)
هجویری با اشاره به کسانی که لباس غرور و ریا برتن دارند به این آیه استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهرآورده است.
« در آیه فوق مثالی سرزنش آمیز در مورد یهودیان بیان شده است که آنان با آنکه تورات را در اختیار داشتند به نام آن قناعت کردند و از محتوا و برنامههای تورات بهرهمند شدند؛ از این رو به الاغی تشبیه شدند که کتابهایی بردوش میکشد اما از محتوای آن استفاده نمیکند.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۵۰۶)
« در برخی روایات آمده است که یهودی میگفتند: اگر محمد به رسالت برانگیخته شده است رسالتش شامل حال ما نمیشود؛ این آیه به آنها گوشزد کرد که اگر کتاب آسمانی تورات را میخواندید و بدان عمل میکردید، این سخن را نمیگفتند؛ چون در تورات بشارت ظهور پیامبر اسلام آمده است ولی شما آن آیات را تکذیب کردید.» (همان، ۱۳۸۹: ۵۰۶)
در این آیه آنچه که برای بشر به تصویر کشیده شده، عاقبت و سرانجام دانشمندان فاقد عمل یهودی و ستمگرانی که رقعه خود را حلیت و زینت میدادند تا مقبول خلق شوند، پروردگار آنها را به دلیل غوطه در گمراهی هدایت نمیکند، زیرا سخنان خداوند و آیات الهی را به دلیل فهم و درک پایین خودشان دروغ میپنداشتند، خداوند هم جامه ادبار بر تن آنها پوشانید.
« أولئکَ الَّذینَ اَشْتَرَوُا الضَّلالهَ فَمَاَ ربِحَت تِجارَتُهُمْ وَ ما کَانُوا مَهْتَدِینَ. ایشانند که خریدند گمراهی را به جای راه راست پس تجارت آنها سود نکرد و راه هدایت نیافتند.» (قرآن کریم، البقره/۱۶)
هجویری خطاب به آنها که «مرقعه» بر تن دارند و در این لباس به جمع کردن مال دنیا میپردازند و لباس را پوششی برای آفات دنیا میدانند به این آیه استناد کرده است.
طبرسی در مجمعالبیان ذیل آیه آورده است که : « این آیه در مورد نفاق پیشهگان فرود آمده است و بعضی از خصایص منفی شخصیت آنان را ترسیم میکند. سلمان در این مورد میگوید : دارندگان این صفات زشت، هنوز به طور خاص نیامدهاند؛ اما نظم سخن، نشان گر آن است که این صفت زشت و ناپسند باید از آن نفاق پیشهگان عصر رسالت باشد و شاید هم خطاب این آیه و چهار آیه قبلی آن نه آنان بلکه همه کسانی باشد که در تمامی قرون و اعصار این صفات ناپسند را از خود بروز دهند.» (طبرسی، ۱۳۸۹: ۱۱۸-۱۱۷)
آنچه که از فهم آیه فوق به دست میآید این است: کسانی که سخن پروردگار خود را شنیده، و اطاعت کرده و ایمان آوردهاند در واقع هم فایده دنیای مادی و این جهان و هم دنیای آخرت و سرای ابدی را نصیب میشوند، در مقابل گمراهان به دلیل اندیشه بد، و عملکرد نادرست خود هدایت نمیشوند، و در نهایت عقیده و ایمان خود را هم از دست میدهند. احادیث مورد استناد هجویری به شرح زیر میباشد :
هجویری با اشاره به این که لباس مرقعه سنت است و حلاوت ایمان را با پوشیدن جامه پشمین میچشند به این حدیث استناد کرده است.
رسول خدا (ص) فرمودند : علیکُم به لباس الصوف تَجِدونَ حلاوَهَ الإیمانِ فی قُلوبِکُم، جامه پشمین بپوشید تا در دل خود حلاوت ایمان را دریابید. از آنجا که در صدر اسلام مؤمنان راستین به این صورت لباس (صوف) میپوشیدند خطاب به آنها بیان شده زیرا شیرینی و حلاوت ایمان را در آن لباس میدیدند و هدایت یافتهگان، راستگویان، و متقین اینگونه میپوشیدند زیرا آن را سپری برای دشواریهای خسته کننده دنیا میدانستند. امام امام صادق در مصباح الشریعه آورده است که : « بهترین لباسها برای مؤمن از لحاظ زینت لباس تقوی است، و نیکوترین لباس از جهت خوشی و راحتی لباس ایمان است، خداوند متعال فرمود و لباس تقوی بهتر است.» (امام صادق(ع)، ۱۳۶۰: ۳۰)
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-13] [ 05:44:00 ب.ظ ]
|