این چه سوداست که در سـر داری چه عوالم کـه تو در بـــر داری
وه چه دنیای جلالـــی و جمــال مهد اندیشه و کانــون خیــال
دامن تست پر از فــرّ و شــــکوه چون پر از لاله یکی دامـن کوه
(شهریار، ۱۳۸۶: ۹۳۰)
شب از اسرار دل عاشق آگاه است، گاهی شاعر سیاه روزی و بدبختی خود را عامل سیاهی شب می داند، شب عامل تفکر و اندیشیدن است. شب شهریار چون کتابی پر از راز نهان است که آغاز و انجام جهان در آن نگاشته شده است.
شب چو بود از دل عاشــق آگاه روز عاشق شد از آن گشت سیاه
از سیه روزی ما گشـت سیـــه من سیه روزم شب را چــه گنه
شب چو گرد آورد افکار پریـش به خود آید خرد دورانــــدیش
شب برد مرد در اندیشه فــرو سر اندیشـــه نهـــد بر زانـــو
مست فکرت مزه عقـل چــشد نقشه زندگــــی روز کشـــــد
شب کتابی است پر از راز نـهان شرح آغـــاز و سرانجــام جهان
(همان: ۹۳۲)
در عین حال شب برای شاعر برترین لحظه‌ زندگی است و زمانی است که الهام شعری بر شاعر وارد میشود. در دیدگاه شاعرشب آن قداست و پاکی را که در آموزه های عرفانی دارد، همچنان حفظ کرده است. شب از نظر او محفل عبادت و ارتباط با معبود است.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

شب شاعر شــرف ایـــّام است شعر شـب آینـه الهــام اسـت
شب در رحمت گردون باز است دل شب خلوت اهـل راز اسـت
شب بشر را پــر علوی بنـــدد روح علوی به خـدا پیونـــدد
شـب بشـــر روح الهـــی دارد دل به توحیــد گواهـــی دارد
روح گیرد به پر و بال نیـــــاز رو به ســوی ابـــــدیت پرواز
(همان: ۹۳۴)
حوادث و اتفاقات ناگوار روزگار در طول شب رخ داده است. شب شاهد حوادث ناگواری مانندلشکرکشی ها، قتل و غارت ،اسارت ودر واقع شاهد اعمال و رفتارهایی است که اگر زبان گشاید و اسرار را برملا سازد پایه عرش الهی به لرزه در می آید.
وای از اسرار درون دل شــــب شب چها دیده به عالم یا رب
شب چها دید و چها دارد یــاد مادر شب چه شگفتـی ها زاد
دیده شیرویه که چون اهریمن آید آهسـته فــــرود از روزن
خفته دیده است سپاه چنگیز زیر سر معرکه رســتاخیـــز
زجرها دیده و زندانــــی ها خامشی ها و خدا خـوانی ها
دزدها دیده شب و دشمن ها راهزن ها و شبیخـون زن ها
دیده آن بخت نگونسار قمار که حریفش زده بر دار و ندار
گر دل شب به گواهـی لرزد پایــــه عرش الهــــی لرزد
(همان: ۹۳۷)
شب، تنها زمان رخ دادن حوادث و اتفاقات ناگوار نیست، بلکه زمان عشق و وصال و بیان عواطف و احساسات نیز هست. شب شاهد وصال و فراق عاشقان است اما این اسرار را برای کسی فاش نمی کند.
وصلها دیده پر از راز و نیاز هجرها دیده پر از سوز و گداز
(همان: ۹۳۵)
عشق زانو زده بر کـاخ جمـــال سخت مرعوب شکوه است و جمال
عفت و شرم دو جاسـوس مهیب می زنندش ز دو سو سخت نهیـب
عاشق و بید و نسیم و مهــتاب همه را رعشه به تن چون سیمـاب
درو دیوار عیــان می لرزنــــد همه یک عشق نهــان می ورزنــد
شب از این منظره ها دیده بسی لیکــن اســـرار نگویـــد به کسی
(همان: ۹۴۵)
با توجه به توصیفاتی که از شب شد، شاعر برای شب نوعی قداست و پاکی قائل است، تا جایی که شب محرم سر الله و آگاه از اسرار علی است.
علی آن شیر خدا شاه عـــرب الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علـی آگاه اســت دل شب محرم سر الله است
شب شنفته است مناجات علی جوشش چشمه عشق ازلـی
(همان: ۹۳۸)
در مقابل شب،‌ روز قرار دارد که چون ببری خشمگین است که در چهره صبح نمایان می شود ببری خونخوار و خیره سر که چنگال خونخوار او در دل آزرده فرو می رود.
از دل شب چو شود روز پدید تازد از بیشه یکی ببر سپید
آننهصبـــحاست کهبینیخندان بـبــر در هــم بفشــارد دنــدان
تافته پنجـــه و بـرتافتـــه دم تـازد این ببــــر به جـــان مردم
یال او گیـــس عجـوز دنیـــا پنجه حرص بشــــر کبـــر و ریا
می جـــود ریشه جـان مــردم لیک گوهر دهن و دنــدان گـــم
همه پتیـــارگـی و پــرده دری همه خونخوارگی و خیره ســــری
دم به دم چنگل خونخـــواره او مــــی رود در دل آزرده فـــــرو
(همان: ۹۵۸)
و در جای دیگر شاعر احساس خود را از فرا رسیدن روز بیان می کند، روز برای شاعر که بیانگر تجربه و نگاه اوست سراسر رنج و غم و اندوه است.
آه از آن دم که من از خواب سحر واکنم دیده و دل زیــر و زبــر
هر سحرگه که ز جا برخیـــزم با غم و وحشت رستاخیــــزم
چون گشـایم به رخ روز نظـــر دلــــم از بیــــم بلرزد در بر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...