مشقت در نهج البلاغه گاه جانشین مفهوم ألم شده است چرا که به معنای سختی و دشواری است که بر نفس عارض می‌شود. مشقت از ریشه شقق است و بیست و سه مورد از این ماده در نهج البلاغه آمده است. [۳۵۶] امام (×)آنگاه که اهل بصره را مخاطب ساخته می‌گوید:
۱ ــ« فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّهِ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّهٍ شَدِیدَهٍ وَ مَذَاقَهٍ مَرِیرَهٍ »[۳۵۷]؛
اگر از دستور من پیروى کنید من به خواست خدا شما را به سوى بهشت خواهم برد هر چند که راه بهشت پر مشقت و تلخی‌هائى که به همراه دارد.[۳۵۸]
امام راه بهشت را در پیروی و اطاعت از خود (اولی الامر) می‌داند اما آن آمیخته است با مشقت بسیار وتلخی‌ها.
امام در توصیه به فرزندش می‌فرماید:
۲ـ« وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَهٍ بَعِیدَهٍ وَ مَشَقَّهٍ شَدِیدَهٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّهِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ»[۳۵۹] ؛
بدان راهى بس طولانى و پرمشقت در پیش دارى و نیز بدان در این راه از کوشش صحیح، تلاش فراوان، و اندازه‏گیرى توشه و راحله به مقدار کافى بى‏نیاز نخواهى بود، و با توجه به این‌که باید در این راه سبکبار باشى، بیش از تاب و تحمل خود بار بر دوش مگیر که سنگینى آن براى تو وبال خواهد بود.[۳۶۰]
در واقع دنیا گذرگاهی همراه با سختی و زحمت است برای مسافر دنیا که در راه مقصد آخرت در حرکت است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

امام در خطبه ۱۸۶ که در بیان توحید و خداشناسی می‌فرماید:
۳ـ« یُحِبُّ وَ یَرْضَى مِنْ غَیْرِ رِقَّهٍ وَ یُبْغِضُ وَ یَغْضَبُ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّهٍ»[۳۶۱] ؛
دوست مى‏دارد و خشنود مى‏شود اما نه از روى رقت قلب، دشمن مى‏دارد و به خشم مى‏آید اما نه از روى ناراحتى و رنج و مشقت .[۳۶۲]
در اینجا غضب و بغض خداوند توصیف شده است چنانکه از جنس خشم انسانی نیست که با سختی همراه باشد. «مشقه» در تقابل «رقه» قرار گرفته است و از آنجا که حب و بغض احساس قلبی است، مراد از مشقت ، ویژگی قلبی و روحی به معنای رنج است که می تواند جانشین ألم قرار گیرد.

    1. ۲. ۳. تعب

تعب به معنای رنج و زحمت است، این ماده ۹ بار در نهج البلاغه آمده[۳۶۳]و یکی از مفاهیم جانشین آلم است. امام در توصیف دنیا می‌فرماید:
«الدَّهْرُ … مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصَب وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِب‏»[۳۶۴] ؛
روزگار …کسى که به آن برسد، خسته مى‏شود. کسى که به آن نرسد رنج مى‏برد.[۳۶۵]
در این عبارت تعب و نصب هر دو از مفاهیم جانشین ألم محسوب می‌شوند که در رابطه با دنیا معنا می‌یابند. این رنج از ویژگی‌های هستی نشات می‌گیرد. هر که بر زمانه چیره گشت، یعنى با تباه کردن عمر و به کار بردن آن در راه متاع دنیا، به رنج مى‏افتد و با جمع‏آورى و اندوختن مال دنیا دچار بدبختى مى‏گردد، و هر کس روزگاررا از دست داد، در راه به دست آوردن دنیا رنج برد ولى با ازبین رفتن آن گرفتاربدبختى شد.[۳۶۶]ا
امام توصیه هایی را به مأمور جمع آوری زکات[۳۶۷] می‌دهد:
۲ـ« وَ لَا تُوَکِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِیقاً وَ أَمِیناً حَفِیظا غَیْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ »؛[۳۶۸]
چوپانى گوسفندان و شتران را جز به شخص خیر خواه و مهربان و امین و حافظ- که نه سختگیر است و نه اجحافگر، نه تند مى‏راند و نه حیوانات را خسته مى‏کند- مسپار. [۳۶۹]
در رابطه انسان با طبیعت و محیط جغرافیایی خود توجه به حقوق حیوانات و گیاهان مورد توجه دین اسلام است. امام با این ظرافت و وسعت دید خود به کارگزار خود توصیه می‌کند مسئولیت سپردگی زکات گوسفندان را به کسی دهد که در برخورد با آنان هم میانه رو بوده و موجبات رنجش آنان را فراهم نکند.

    1. ۲. ۳. فناء

دنیا در کلام حضرت دار فناء است که موجبات رنج آدمی را فراهم می‌کند بنابراین فنا می‌تواند از مفاهیم جانشین با ألم قرار گیرد.
« ثُمَّ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ وَ غِیَرٍ وَ عِبَرٍ ….. فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرمُوتِرٌ قَوْسَهُ لَا تُخْطِئُ سِهَامُهُ وَ لَا تُؤْسَى جِرَاحُهُ یَرْمِی الْحَیَّ بِالْمَوْتِ وَ الصَّحِیحَ بِالسَّقَمِ وَ النَّاجِیَ بِالْعَطَبِ آکِلٌ لَا یَشْبَعُ وَ شَارِبٌ لَا یَنْقَعُ »[۳۷۰] ؛
سپس آگاه باشید که دنیا سراى فناء، مشقت، دگرگونى و عبرت است: … از فناى روزگار که تیرهایش خطا نمى‏کندو مجروحانش بهبودى نمى‏یابند، زندگان را هدف تیر مرگ و تندرستان را هدف بیمارى قرار مى‏دهد و نجات یافتگان را به هلاکت مى‏کشاند، خورنده‏اى است که هرگز سیر نمى‏شود، و نوشنده‏اى است که هیچگاه عطشش فرو نمى‏نشیند.[۳۷۱]
چهار ویژگی هستی:۱ـ فناپذیری؛۲ـ رنج آلود بودن؛۳ـ دگرگونی پذیری؛۴ـ عبرت پذیری است. مرگ ، بیماری و هلاکت انسان‌ها. همه از ویژگی‌های فناپذیری دنیا است که سبب رنج آدمی می‌شود.
و نیز: «مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ … آخِرُهَا فَنَاءٌ»[۳۷۲] ؛
چگونه توصیف کنم سر منزلى را که … پایان آن فنا و نیستى است. [۳۷۳]

    1. ۲. ۳. مؤونه

مُؤن جمع موؤنه به معنای قوت و خوراک است. به رغم این معنا برای آن، دراینجا به معنای رنج و سختی است. با توجه به این‌که تحمل در فراهم آوردن اینها باعث سیادت شده و در کاربردهای مفاهیم جانشین ألم در موارد دیگر بیان شد که تحمل رنج باعث دستیابی به مقاماتی می‌شود می‌توان نتیجه گرفت که این کلمه هم در جای ألم به کار رفته و می‌تواند معنای آن را برساند زیرا تحمل خوراک مردم رنج آور وتحمل این رنج سیادت به بار می‌آورد. امام بزرگی و شرافت انسان‌ها را در تحمل سختی‌ها داند:
« وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ یَجِبُ السُّؤْدَدُ »[۳۷۴] ؛
و با تحمّل رنج‌ها و سختی‌ها (ى مردم) بزرگى واجب و لازم می‌شود (زیرا شخص اگر از سختی‌ها و رنج‌ها تنگدل نگشت بزرگى و مهترى یابد و شایسته سرورى گردد).[۳۷۵]
در این حکمت رابطه میان تحمل رنجُ، در سروری یافتن انسان مورد نظر است.موؤنه با سؤدد در رابطه همنشینی است.

    1. ۲. ۳.حزن

یکی دیگر از مفاهیم جانشین ألم در نهج البلاغه حزن است. حُزن ضد سرور است راغب می‌گوید حزن سختی و ناهمواری زمین را گویند؛ و ناهمواری نفس چون غم در آن راه می‌یابد و متضاد آن فَرح(شادی) است.[۳۷۶] در توصیف متقین در خطبه همام آمده است:
۱ـ « عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ والْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ»[۳۷۷]؛
خالق و آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده (به همین جهت) غیر خداوند در نظرشان کوچک است. آنها به کسى مى‏مانند که بهشت را با چشم دیده و در آن متنعم است و همچون کسى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده، و در آن معذب است، قلب‏هاشان پر از اندوه و (انسان‏ها) از شرشان در امان، بدن‏هاشان لاغر، و نیازمندى‏هایشان اندک،..و ارواحشان عفیف و پاک است.[۳۷۸]
حزن در اینجا در توصیف حالات روحی انسان های باتقوا، با تعبیر قلب اندوهناک برای آنان بیان شده است. حزن با قلب همنشین شده است. در رابطه انسان با خداوند و گرایش فطری او به خدا است که رنج حقیقی او معنا دار می شود. همانطور که امام در حکمت ۳۳۳ در بیان صفت مؤمن، به حزن قلبی او اشاره می کنند:
۲ـ « الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِه‏ » [۳۷۹]؛
مؤمن شادی‌اش در چهره و اندوهش در درون قلب او است.[۳۸۰]
امام (×) هنگامی که اشعث إبن قیس (یکى از منافقین خود) را از مردن فرزندش تسلیت مى‏داد، فرمود:
۲ـ «یَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِکَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْکَ ذَلِکَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِی اللَّهِ مِنْ کُلِّ مُصِیبَهٍ خَلَف»[۳۸۱]؛
«اى اشعث» اگر بر فرزندت محزون شوى این بخاطر مقام پدرى شایسته است و اگر صبر و شکیبائى پیشه کنى خداوند بجاى هر مصیبتى عوضى قرار مى‏دهد.[۳۸۲]
در اینجا حزن با مصیبت از دست دادن فرزند (مرگ) هم‌نشین شده است بنابر این می‌تواند از مفاهیم جانشین ألم باشد. و انسان متدین در پرتو ایمان به خدا و تسلیم در برابر تقدیر ازلی او ، انسانی است رهیده از نگرانی و اندوه، مقاوم و شکیبا در مقابل مصیبت‌ها، امیدوار به آینده و آرام و مطمئن و متوکل بر خدا و راضی به قضای او.[۳۸۳] در واقع با تصحیح نحوه نگاه و نگرش انسان به عالم هستی، دنیا و مرگ است که می‌توان «رنج معنا دار» را دریافت انسان‌های مؤمن احساس عمیقی از دردها و مصیبت‌هایی که به مردم می‌رسد، دارند؛ لذا به خاطر علل و آثار آن محزون می‌گردند.[۳۸۴]
امام در هنگام دفن دختر پیغمبر اینگونه با رسول خدا درد دل می کند و این‌گونه از اندوه جدایی از نزدیک‌ترین یار و یاورش می‌گوید:
۳ـ « أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ اِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیم»[۳۸۵]؛
اما اندوهم همیشگى است و شبهایم همراه بیدارى تا آن دم که خداوند سر منزل تو را که در آن اقامت گزیده‏اى برایم انتخاب کند.[۳۸۶]
حزن در اینجا نیز با مرگ همنشین شده است.با توجه به موارد ذکر شده در مورد حزن،می‌توان نتیجه گرفت که آن ناراحتی قلبی روح است که انسان مؤمن پیوسته دستخوش آن است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...