می‌توان گفت‌ که‌ نظریه‌ CPTED رهیافتی جدید است که سابقه‌ای دیرینه دارد. این نظریه‌ محصول دهه ۶۰ به‌ بعد میلادی در آمریکا است. شاید قبل از این، هیچ‌گاه به این اندازه به‌ تاثیر محیط ساخته شده بر‌ جرم‌ پرداخته‌ نشده بود. بعد از این دهه بود که در اثر فعالیت‌های‌ افرادی چون جین‌ جاکوبز‌ با‌ کتاب‌ حیات و مرگ شهرهای بزرگ آمریکا، اسچلمو آنجل با کتاب‌ پیشگیری از‌ جرم‌ از‌ طریق طراحی شهری، الیزابت وود با کتاب‌ جنبه‌های اجتماعی خانه‌سازی در توسعه‌ی‌ شهری‌، اسکار نیومن با کتاب‌ فضای قابل دفاع‌ و کتاب‌ سی.ری جفری با نام‌ پیشگیری‌ از‌ جرم‌ از طریق طراحی محیطی‌ این‌ نظریه و روابط میان محیط و جرم بیشتر آشکار‌ شد. کتاب‌ معروف خانم جاکوبز با نام‌ حیات‌ و مرگ شهرهای بزرگ آمریکا، به واقع سر منشا آغاز‌ تحقیقات‌ در‌ مورد تاثیر عوامل شهری‌ فیزیکی و اجتماعی بر رفتار و تعاملات مردم آنها تلقی می‌شود. وی از‌ جمله‌ کسانی است که‌ نخستین بحث‌ها را در خصوص‌ زوال شهری‌ و ارتباط‌ آن‌ با‌ جرم، انجام داده‌ است. به عقیده‌ جفری، این‌جاکوبز بود که نخستین جرقه‌های مربوط به چگونگی ارتباط شرایط محیطی با پیشگیری‌ از‌ جرم‌ را بیان کرد. کتاب آنجل‌ با نام‌ پیشگیری از جرم از‌ طریق‌ طراحی شهری‌ اشاره به این امر داشت که چگونه‌ شهروندان می‌توانند نقش فعالی در پیشگیری از جرم داشته‌ باشند. وی‌ کار خود را با مشخص‌ کردن محیط‌هایی که در آن قابلیت ایجاد فرصت‌ بـرای‌ ارتکاب جرم در آن فراهم بود، آغاز کرد. وی بر‌ این‌ عقیده‌ بود که بعضی از مناطق در مقایسه‌ با‌ سایر مناطق از میزان جرایم بیشتر برخوردارند، به این علت که فرصت بیشتری برای مجرمان‌ معقول‌ فراهم می‌آورند. به عبارت‌ دیگر، مجرمان از طریق‌ فرایند‌ تصمیم‌گیری، آماج‌های موردنظر‌ خود‌ را‌ انتخاب می‌کنند و در این فرایند، تلاش و خطر‌ رسیدن به نتیجه‌ حاصله را مورد ارزیابی قرار می‌دهند. هرچه‌ فرصت و احتمال رسیدن‌ به‌ نتیجه‌ حاصله به‌طور بالقوه بیشتر شود، احتمال‌ اینکه حداقل‌ یک آماج، بزه‌ دیده‌ شود، بیشتر است(شرافتی پور و عبدی:۱۳۹۲، ۸۷).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

جین جاکوبز استدلال می‌کرد که‌ تنوع‌ ‌ و سر زندگی‌ فضاهای‌ شهری توسط طـراحان‌ شهری‌ و راهبردهای‌ آنها‌ در زمینه‌ طراحی‌ از‌ بین رفته است. وی‌ ایده‌های طراحان شهری در آن زمان را به چالش کشید. طراحان شهری عقیده داشتند که‌ محله‌ها‌ باید‌ از‌ یکدیگر مجزا بوده و خیابان‌های خلوت امن‌تر‌ از‌ خیابان‌های‌ شلوغ‌ هستند. وی‌ درباره‌ ایـده‌‌ طراحی شهری در آن دوران اعتقاد داشت که، روش‌های طراحی شهری، مردم را از افزایش چارچوب‌های اجتماعی برای خود-نظارتی موثر ناتوان می‌سازد. وی اشـاره می‌کند که روش‌های طراحی شهری جدید، بسیاری از روش‌های‌ سنتی کنترل جرم از سوی اطفال و نوجوانان را از بین برده‌ است. برای مثال، در حال حاضر، طراحی شـهری به گونه‌ای است که ساکنان دیگر نمی‌توانند بر خیابان‌ها و حضور اطفال و نوجوانان در آنها نظارت و مراقبت داشته باشند. وی اضـافه‌ می‌کند‌ که فقدان‌ حفاظت طبیعی‌ موجب افزایش جرم در محله خواهد شد. هنگامی‌ که ساکنان محله با محیط خود تعامل نداشته باشند، جرم در محله فراوان می‌شود. وی برای‌ امن‌تر شدن خیابان‌ها در کتاب خود‌ پیشنهاد‌ می‌کند که فـضاهای عمومی از خصوصی از یکدیگر مشخص شوند و کاربری خیابان نیز متنوع و گوناگون شود(رحمت:۱۳۹۱، ۱۰۷).
در این دهه شصت میلادی، بیشتر فعالیت‌ها مبتنی بر‌ تاکید‌ و اثبات رابطه‌ میان محیط فیزیکی‌ و جرم قرار داده شده است. در این دوره با انتقاد از اصول شهرسازی و طراحی آن‌ دوره که مبتنی بر خیابان‌های خلوت، عدم تعامل مردم و ساکنین‌ با‌ یکدیگر و عدم نظارت‌ طبیعی‌ بر‌ محله بوده است، آغاز می‌شود و سپس مفاهیم اولیه نظریه CPTED در این دوره نضج‌ می‌گیرد. در واقع این دوره را می‌توان دوره‌ انتقاد از وضع معماری موجود و تاکید بیشتر بر توجه به‌ نقش‌ محیط در ارتکاب جرم دانست(غرایاق زندی:۱۳۹۱، ۲۶).
از اواسط دهه‌ هشتاد میلادی با شکل‌گیری نظریه‌ جرم‌شناسی محیطی و نظریه‌های دیگر چون‌ پنجره‌های شکسته‌ و تقویت اصول و مبانی‌ نظری پیشگیری‌ وضعی، نظریه انگلیسی در مقایسه با نظریهCPTED ، مبانی نظری پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی نیز‌ قوت بیشتر یافت. البته‌ ریشه جرم‌شناسی محیطی و مطالعه در مورد نقاط جرم‌خیز و مکان‌های‌ خطرناک را می‌توان در اواسط قرن نوزدهم مشاهده کرد. در واقع از همین دهه بر مکان، به‌ عنوان یکی از ‌‌عناصر‌ چهارگانه‌ جرم تأکید شده است. شاید بتوان نخستین مطالعه سیستماتیک در این مورد را‌ مطالعه‌‌ شـاو‌ و مک کی در سال ۱۹۴۲ دانست که الگوی آنها، بعدها مورد توجه سایر محققان نیز قرار‌ گرفت(احسانی:۱۳۸۸، ۴۶).
نظریه CPTED در ابتدا به وسیله‌ سـ ی.ری.جعفری‌ ابداع و تنظیم شده‌ است. در‌ همین‌ زمان اصطلاح محدودتری توسط اسکار نیومن تحت عنوان‌ فضای قابل دفاع‌ مطرح شد. این‌ دو، کار خود را بر مبنای کار اسچلمو آنجل، الیزابت وود و جین جاکوبز قرار داده بودند. کتاب جفری تحت عنوان‌ پیشگیری از جرم از طریق‌ محیطی‌ در سال ۱۹۷۱ منتشر شد ولی‌ مورد توجه قرار نگرفت و به فراموشی سپرده شد. کتاب نیومن که همزمان با کتاب جفری به‌ چاپ رسید، فضای قـابل‌ دفاع‌ نام‌ داشت. دیدگاه نیومن مورد تائید و حمایت سایر نظریه‌های مرتبط چون نظریه CPTED قرار داشت. نیومن،جفری را، به وجود آورنده و منشا اصلی این مفهوم می‌داند و این نظریه را به وی‌ نسبت می‌دهد. دیدگاه‌ نیومن‌ در مورد فضای قابل دفاع، دیدگاه جفری را درباره نظریه CPTED ارتقا بخشید و منجر به بازنگری مجدد کتاب توسط جفری شد. جفری جنبه‌ها و ابعاد مختلف این دیدگاه را بررسی کرد‌ و آنها را گسترش داد و نهایتا در سال ۱۹۹۰ کتاب خود را دوباره منتشر نمود. الگوی جفری از الگوی نیومن بسیار جامع‌تر و کامل‌تر بود، زیرا نیومن‌ الگوی خود را صرفا به‌ محیط ساخته‌ شده‌ محدود‌ کرد. الگوی‌ دیگر که برمبنای الگوی‌ نیومن بنا‌ شده‌ است‌ الگویی است که کرو آن را پیشنهاد داده است(اشنایدر: ۱۳۸۷، ۱۵).
نیومن به عنوان یک معمار تاکید کار خود را بر طراحی‌ قرار‌ داده‌ بود. او در نظریه خود، با عنوان‌ فضای قابل دفاع‌ بر این نکته‌ تاکید‌ داشت که طراحی و شکل فیزیکی با جرم‌ ارتباط معناداری دارد و این امر را آمارها تأیید می‌کنند. نظریه‌ فضای قابل دفاع‌ ماهیت‌ پیشگیری‌ از‌ جرم‌ را تغییر داد. اصطلاح فضای قابل دفاع بیان‌کننده‌ فضا و محیطی‌ است که‌ در آن طراحی به نحوی است که به ساکنان، به عنوان فردی مسئول در محله، اجازه می‌دهد و حتی آنها‌ را‌ تشویق‌ می‌کند که اولا دیده شوند و ثانیا بر دیگران نیز نظارت‌ داشته‌ باشند. فضای قابل دفاع موجب تقویت دو نوع از رفتارهای اجتماعی می‌شود: قلمروگرایی و نظارت‌ طبیعی. هدف‌ نظریه‌ فضای قابل دفاع این است که حس‌ خفته‌ قلمروگرایی را در ساکنان محله‌ بیدار‌ کند، به‌ گونه‌ای که این خصیصه تبدیل به‌ مسئولیتی برای ساکنان در جهت تبدیل محله به فضایی‌ امن‌ برای‌ ساکنان شود. بنابر نظر نیومن، فضای قابل دفاع شامل دو جز است: اول، فضای قابل دفاع به ساکنان‌ این‌ اجازه را می‌دهد که‌ دیده شوند و قابلیت دیده شدن را داشته باشند. این مسئله‌ موجب‌ کاهش‌ ترس ساکنان خواهد شد، زیرا آنها اطمینان حاصل می‌کنند که مجرمان بالقوه به راحتی قابل تشخیص‌ و مشاهده و متعاقبا قابل دستگیری باشند.دوم، مردم باید به هنگامی که جرمی رخ می‌دهد به‌ گزارش‌ دادن‌ آن‌ جرم یا دخالت کردن در آن تمایل داشته باشند(خوش‌نمک:۱۳۸۰، ۹۲).
افزایش حس امنیت‌ ساکنان در محل زندگی یا‌ کار‌ آنان، به تشویق مردم به کنترل و نظارت بر محله‌ خود منجر شده و نهایتا‌ حس‌ مالکیت و حس تعلق به محله را افزایش خواهد داد. افزایش احساس امنیت‌ ساکنان در محله موجب‌ افزایش‌ مردم‌ با محیط خواهد شد و این امر موجب می‌شود که‌ افراد در هنگام‌ ارتکاب‌ جرم دخالت کرده و یا آن را به پلیس گزارش دهند. این موارد تا سال‌های اخیر نیز به‌ عنوان‌ عناصر کلیدی در نظریه CPTED مطرح بوده است(پودرآتچی:۱۳۷۲، ۸۵).
افکار نیومن تاثیر بسیار زیادی‌ ‌ ‌بر‌ نحوه طراحی ساختمان‌های عمومی‌ در سرتاسر جهان‌ گذاشته است‌. علاوه بر این، این نظریه به دنبال این‌ است‌ که پتانسیل‌ ساکنان محله را در جهت دیدن اطفال و نوجوانان مجرمان افزایش داده و بدین وسیله‌ به‌ ساکنان محله توانایی‌ کنترل و نظارت‌ بر‌ محیط فیزیکی‌ محله‌‌ خود‌ را بدهد. به عبارت دیگر، می‌توان گفت، فعالیت‌های نیومن‌ تلاشی‌ در جهت کاهش وقوع جرم و ترس ناشی از آن از طریق‌ کاهش‌ فرصت‌ ارتکاب جرم و تقویت تعامل اجتماعی‌ مثبت در میان ساکنان‌ است. مناطقی‌ که در آنها فضای قابل دفاع‌ وجود‌ ندارد یا کمتر است در برابر جرم آسیب‌پذیرتر تلقی می‌شوند و حس‌ مالکیت در‌ ساکنین‌ ایجاد نمی‌شود. در مناطق کوچک‌تر فضای‌ قابل‌ دفاع، اثربخشی‌ کنترل‌ غیررسمی را‌ افزایش‌ داده و در نتیجه‌ احتمال‌ وقوع جرم را کمتر می‌کند(Murry: 1994, 351).
نظریه فضای قابل دفاع در اوایل دهه‌ ۸۰ تاثیرات‌ مختلفی به جای گذاشت. در فضاهای‌ مسکونی این‌ نظریه‌ به خوبی‌ مؤثر‌ بود،‌ اما در فضاهای تجاری‌ و رسمی تاثیری حاشیه‌ای و فرعی داشت. نیومن و دیگران تلاش بسیاری برای توسعه‌ جنبه‌های مختلف این‌ نظریه‌ کردند و تلاش نمودند تا از ابعاد‌ و جنبه‌هایی‌ که‌ کمترین‌ تاثیر را داشت، دست‌ بردارند. تلاش‌ و فعالیت‌هایی که در دهه ۸۰ منجر به توسعه و رشد این نظریه انجام شد به شرح‌ زیر‌ است:
الف)نظریه‌ پنجره‌های شکسته‌ که توسط ویلسون و کلینگ در سال‌ ۱۹۸۲ مطرح‌ شد. این‌ نظریه‌ به‌ این نتیجه دست یافت که زوال محله و عدم نگهداری از آن می‌تواند بر رفتار افراد تاثیرگذار باشد. نگهداری و حفظ اموال به مانند نظارت، کنترل ورودی‌ها و قلمروگرایی‌ به راهبردیهای‌ نظریه CPTED افزوده شد.
ب)تقویت مبانی جرم‌شناسی محیطی که توسط دو جرم‌شناس کانادایی با نام‌های پاتریشیا و برانتینگهام و با انتشار کتاب‌ جرم‌شناسی محیطی‌ صورت گرفت. نویسندگان این کتاب‌ اعتقاد دارند که جرم هنگامی روی می‌دهد‌ که‌ تمام ارکان لازم برای ارتکاب آن فراهم باشد. این عناصر عبارتند از قانون، جرم، آماج جرم و مکان. آنها از این چهار عامل تحت عنوان‌ چهار بعد جرم‌ یاد کرده و در نهایت در این نظریه بر اهمیت‌ مکان‌ تاکید کرده و تأثیر آن‌ در فرایند‌ وقوع جرم مورد تحلیل قرار می‌دهند.
ج)جرم‌شناس انگلیسی، رونالد کلارک دیدگاه خود درباره پیشگیری وضعی را گسترش داد. وی در پیشگیری وضعی به دنبال کاهش‌ فرصت‌های‌ مجرمانه‌ و پیشگیری از جرم‌ از‌ طریق تغییر در اوضاع و احوال ما قبل ارتکاب جرم و بهبود طراحی و کیفیت محیط بود. البته مفهوم پیشگیری وضعی جامع‌تر از نظریه CPTED است، زیرا پیشگیری وضعی به دنبال کاهش فرصت‌های مجرمانه‌ از‌ طریق افزایش تلاش‌ و خطر ارتکاب جرم و کم کردن توجیه‌پذیری و پاداش ارتکاب جرم است. درحالی‌که نظریه‌ CPTED به دنبال پیشگیری از جرایمی خاص در قلمرویی مشخص، یعنی‌ محیط ساخته شده‌ از‌ طریق طراحی‌ درست محیط می‌باشد.
د)نهایتا می‌توان به تلاش‌های کرو اشاره کرد که در پیشبرد برنامه‌ها و راهبردهای نظریهCPTED‌ بسیار مؤثر بوده است(Crowe: 2000, 53).
هرچه از شروع ایـن نظریه در دهه‌ ۶۰ فاصله‌ می‌گیریم، نظریه‌پردازان‌ تلاش می‌کنند تا نظریه CPTED را از سطح محیط فیزیکی، ساختمان و محیط ساخته شده، فراتر برده و به مـحیط اجتماعی‌ و ‌‌به‌ جنبه‌های اجتماعی محیط نیز توجه نمایند.
۴-۳-تحلیل وقوع جرم در رهیافت‌های مکانیکی پیشگیری از‌ جرم
این نظریه‌ به مانند سایر رهیافت‌های مکانیکی پیشگیری از جرم، تحلیل خاصی از ارتکاب‌ جرم دارد. سابقه‌ این تحلیل‌ها را‌ می‌توان در فلسفه‌ اصالت فایده و افکار کسانی چون بنتام‌ و قبل از او‌ هابز پی‌گیری کرد. این نظریه‌ نوعی‌ بازگشت به دیدگاه‌های کلاسیک است. بنتام‌ اصل حساب‌گری جزایی را مطرح کرد و به کیفر نقشی حساب‌گرانه و اقتصادی می‌داد. به‌ عبارت دیگر بنتام اعتقاد داشت که مجرم لذت و رنج حاصل از ارتکاب جرم‌ و کیفر را می‌سنجد، اگر مجازات شدید باشد، از ارتکاب جرم منصرف خواهد شد(ژان پرادل:۱۳۸۷، ۱۴).
در این نظریه مجرم فردی محاسبه‌گر و معقول تلقی می‌شود که به دنبال این است که کسب‌ رضایت خود را به‌ اوج‌ برساند، در نتیجه مزایا و هزینه‌های ارتکاب جرم را می‌سنجد. به‌ عبارت دیگر، مجرمان در فرایند تصمیم‌گیری، هزینه‌های مرتبط با جرم را ارزیابی می‌کنند، این‌ هزینه می‌تواند خطر دستگیری یا شدت مجازات باشد، اگرچه تحقیقات نشان می‌دهد مجرمان‌ در‌ زمان‌ ارتکاب جرم به خطر دستگیری بیشتر از شدت مجازات فکر می‌کنند. در آمریکا در دهه‌ شصت و هفتاد میلادی برای مبارزه با هواپیماربایی، علاوه بر بکارگیری نیروهای مخفی‌ در هواپیما شدت مجازات این‌ جرم‌ نیز افزوده شد که این مسئله موجب کاهش میزان هواپیما ربایی شد. البته این نظریه در سـال ۶۸۹۱ توسط کلارک و کرنیش باز تعریف‌ و ارائه‌ شد که هیرشی نیز تا‌ حدودی‌ با‌ آن موافق بود. به نظر کلارک و کرنیش‌ دیدگاه انتخاب عقلانی مبتنی بر دو فرضیه است: اول، افراد غالبا دانسته و آگاهانه مرتکب جرم‌ می‌شوند، هرچند ممکن‌ است‌ که‌ زمینه‌ساز چنین اقدامی عوامل پنهان و آشکار مختلف‌ باشد. دوم، براساس‌ یک تحلیل اقتصادی، ارتکاب جرم نوعا برای جلب منفعت و غالبا از نوع مادی‌ آن است. در این راستا مرتکب سعی می‌کند‌ که‌ از‌ ضررهای ناشی از آن نیز اجتناب نماید، بنابراین هرگاه طفل یا نوجوانی هنگامی که‌ قصد ارتکاب جـرم را می‌کند دو عامل برای او تعیین‌کننده است، محاسبه و تضمین سود حاصله و دوری از‌ خطرات‌ و عوارض منفی ناشی از ارتکاب جرم، از این منظر ارتکاب جرم یک انتخاب‌ معقول‌ و حساب شده است و چون قابل پیش‌بینی است‌ می‌توان با درک صـحیح از نحوه شکل‌گیری و اجرای‌ آن، وارد‌ عمل شد و از فعلیت یافتن آن‌ جلوگیری کرد(صفاری:۱۳۸۰، ۳۰۳-۳۰۴).
به عبارت دیگر جرم‌ در‌ اوضاع‌ و احوال خاص برای‌ مجرم بهترین انتخاب بوده است. البته عقلانیت در این‌ نظریه، فرایند تصمیم‌گیریی‌ است‌ که فرصت‌ها را برای رفع نیازها، هزینه‌های بالقوه‌ و سودهای پیش‌بینی‌ شده تعیین می کند. در این دیدگاه، عقلانیت‌ کامل‌ موردنظر نیست و مجرم نیز فردی پیچیده‌ در تصمیم‌گیری‌اش تلقی نمی‌شود. لذا اگر بخواهیم دقیق‌تر‌ بگوئیم، مجرم‌ دارای عقلانیتی‌ محدود است. در این نظریه دو نوع تصمیم‌گیری وجود دارد، تصمیمات درگیر شدن‌ و تصمیمات حادثه‌ای. در تصمیمات درگیر‌ شدن، مجرم‌ در خصوص اینکه جرم را انجام دهد یا ادامه دهد یا از آن دست‌ بکشد، تصمیم‌ می‌گیرد. درحالی‌که‌ در تصمیمات حادثه‌ای مجرم‌ تاکتیک‌های اجرایی جرم را تعیین می‌کند. پیشگیری از جرم در این دیدگاه مبتنی‌ بر‌ کاهش‌ فرصت و جذابیت آماج جرم است(ویلیامز و مک شین: ۱۳۸۳، ۲۶۶-۲۶۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...