چو آگاهی آمد به سام دلیر

که شیر دلاور شد از رزم سیر

خروشید و بسیار زاری نمود

همی هر زمان ناله‌ای برفزود

بسوی حصار دژاندر کشید

بیابان و بی ره سپه گسترید

سرانجام نومید بر گشت سام

ز خون پدر نا رسیده به کام”

سوتگرنسک یکی از نسک‌های اوستا به طور مفصل از گرشاسب سخن گفته است. این نسک از بین رفته ولی خلاصه آن در کتاب نهم دینکرد آمده است. رستم پهلوان از نژاد گرشاسب است. اسدی توسی گرشاسب نامه دارد که درباره کارهای شگفت این پهلوان است.
از سام شش فرزند زاده شدند به نام‌های دَموک، خسرو، ماریندک که دو تا، دو تا یک نام داشتند. سام در دوران زاب و قباد و منوچهر بود.
به فرمان اورمزد سروش ونریوسنگ ایزد به سوی گرشاسب می‌روند و سه بار او را صدا می‌زنند و بار چهارم گرشاسب بلند می‌شود و به مقابل اژدهاک می‌رود و گرز بر سرش می‌زند و نابودش می‌کند. در متن‌های اوستایی و فارسی میانه بارها از او و پهلوانی‌هایش سخن به میان می‌آید. او پسر اثرت است. صفات او “نرمش”، “مجعد موی” و “گرزدار” است. در متن‌های میانه سام نام دارد.
کارهای نیک سام اینها بود: کشتن مار شاخدار و گرگ کبود و دیو آبی کندرو و مرغ کمک و دیو بیابانی. تن او در دشت پیشانسه نزدیک کوه دماوند است. ایزدان پارسایانی را برای نگهبانی او گماشته‌اند. گرشاسب صاحب بخشی از فرّه جم شد که توسط آن توانست کارهای پهلوانی بسیاری را انجام دهد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

“سنسکریت: کرشاشوَ krö¦öva-بزرگ‌ترین و نامدارترین پهلوانان باستانی و حماسه‌ی ملی ایران. مهم‌ترین منابع ما درباره‌ی او اوستا، متون فارسی میانه و منظومه‌ی گرشاسپ‌نامه است در اوستا، لقب او نَئیومَنَه، به معنی نریمان و نیرومند است و نسب خانوادگی او سامَه (پهلوی و شاهنامه: سام؛ گرشاسپ‌نامه‌ی اسدی طوسی، همان جا: شَم). از او با لقب گُرزوَر (دارای گرز) و گیسوَر (دارای گیسوان) یاد شده است. کرساسپه، نیرومندترین و پرآوازه‌ترین یلِ اوستا، قوی‌ترین و سهمناک‌ترین اژدهایان و دیوان و دیویسنان را از پای درآورد، تا آنجا که ، به روایت مینوی خرد (فصل ۲۶، بند ۵۳)، اگر گرشاسپ این پتیارگان را نمی‌کشت “رستاخیز و تنِ پسین کردن” ممکن نمی‌شد. حتی اورمزد به زردشت می‌گوید که اگر گرشاسپ این کارها را نمی‌کرد، او و هیچ یک از آفریدگان هستی‌مند نمی‌شدند (روایت پهلوی، ص ۳۲) بیشتر پهلوانی‌های کرساسپه در زامیادیشت شرح داده شده است. او هیتاسپ زرین تاج را به انتقام کشته شدن برادرش اورواخْشَیَه (پهلوی، اوروَخش) از پای درآورد. بنابر متن روایت پهلوی (ص ۳۰) کرساسپه، گَندَرِوَ را که دوازده دِه را خورده بود، بکشت، در حالی که مردم دِه به دندان‌هایش آویزان بودند (برای شرح دقیقی از اعمال این دیو، نک. پانائینو، ص ۲۶۷-۲۶۹). بنابر یشت‌ها (یشت ۱۹، بند ۴۱) کرساسپه، یلی به نام پیتئونه با لقب اَش-پئیریکا (دارنده‌ی پریان بسیار) را بکشت، ولی به روایت وندیداد خود در ایالت وَاِکِرِتَه (کابلستان) در دام یک پری به نام خناثَئیتی گرفتار آمد و با او درآمیخت (وندیداد، فرگرد۱، بند ۹). این پری در سام‌نامه (ج ۱، ص ۳۸۸-۴۰۸) در هیات عامل‌افروز شیفته‌ی سام می‌شود (سرکاراتی، ص ۲۷۸-۲۸۰). سناویذَکَه همان کسی بود که گفته بود چون به بُرتایی برسد، گردونه‌ی خود را از آسمان می‌سازد و زمین را چرخ آن می‌سازد و اورمزد و اهریمن را بر گردونه‌ی خود می‌بندد. در رساله‌ی پهلوی ماه فروردین روز خرداد (بند ۱۷) نیز آمده است که در این روز سام نریمان سناویذکِ دیو را کشت (همچنین نک. مینوی خرد، فصل ۲۶، بند ۵۰ که از غالب دیوان و پتیارگانی که به دست گرشاسپ کشته شدند، از جمله مار شاخدار، گرگ کبود، پَشَن، دیو آبی گَندَرو، مرغ کَمکَ و دیو بیابانی یاد شده است). یکی از مهم‌ترین متن‌های پهلوی، درباره‌ی کرشاسپ، کتاب نهم دینکرد است که به ویژه از این نظر اهمیت داردکه دربردارنده‌ی خلاصه‌ی یکی از نسک‌های مفقود اوستاست به نام سوتگرنسک، که فرگرد چهاردهم آن به کرده‌های پهلوانی کرساسپه اختصاص داشته است (دینکرد، به کوشش مَدَن، ص ۸۰۲-۸۰۳). بنابراین روایت او حتی با ایزدِ باد، که ویرانگری میکرد کشتی گرفت و او را بر زمین زد تا دیگر ویرانگری نکند (همچنین نک. روایت پهلوی، ص ۳۰-۳۱؛ برای روایت فارسی زردشتی این رویداد، نک. روایت داراب هرمزدیار، ص ۶۳ که بنابر آن، اهرمن و دیوان باد را فریفتند تا رو یا روی کرشاسپ بایستد). در این بخش از دینکرد، که کهن‌ترین روایت در باب موضوع مهم مناسبات کرساسپه با ایزد آذر است، روایت جالب توجه دیگری نیز آمده است که بنابر آن گرشاسپ، به چز کار ناشایست آمیزش با پری، ایزد آتش پسر اورمزد را زده بود و به همین سبب ایزد آذر و فرشته‌ی موکل بر او، یعنی اردیبهشت، نگذاشتند که روان گرشاسپ به بهشت برود. ولی گوشورون ایزد چهارپایان، دوست گرشاسپ او را از آتش دوزخ دور نگه داشته بود. در کتاب نهم دینکرد که جزء سوتگرنسک خلاصه‌ی نسک دیگری از اوستا به نام وَرْشْتْ مانْسَر نیز آمده است، درباره‌ی گرشاسپ روایت دیگری نیز آمده است که بنابر آن پیش از زردشت دین به جمشید و فریدون و کی‌آرش و گرشاسپ الهام شده بود، ولی آنان نپذیرفته بودند (نک. فرگرد ۱۳). به روایت بندهشن (فصل ۲۹، بند ۱۲؛ ترجمه فارسی، ص ۱۲۸؛ همچنین نک. فصل ۳۳، بند ۴۲؛ ترجمه فارسی، ص ۱۴۲) سام (گرشاسپ) بی‌مرگ بود، ولی چون دین مزدیسنان را خوار کرد، پسری تورانی به نام نُهین او را، در حالی که در دشت پیشانسه (بنابر این روایت در کابلستان) خفته بود، با تیری بزد و او در حالت بوشاسپ (رخوت و سستی) در زیر برف سنگین بماند. در متن روایت پهلوی آمده است گرشاسپ هرمزد را تحقیر کرد و به همین سبب اکومن (=اندیشه‌ی بد، سر کرده‌ی دیوان) او را در دشت پیشانسه کشت (روایت پهلوی، ص ۵۷). بنابر این، سه روایت متفاوت از سرانجام گرشاسپ در دست است: یکی اینکه او بی‌مرگ است و فروهر پرهیزگاران از آن مراقبت می‌کنند و چنان که دیدیم، این روایت بسیار کهن است و به اوستا می‌رسد و روایت دوم اینکه تنِ بی‌روان او تا زمان فرشگرد جاودان می‌ماند و روایت سوم اینکه او مرده و روانش مانند دیگران به برزخ یا بهشت رفته است و در این روایت، اثری از جاودانگی او نیست. در اوستا و متون فارسی میانه و حماسه‌ی ملی گرشاسپ با فریدون پیوند نزدیکی دارد. به روایت بندهشن، سام (گرشاسپ) شهریاری ایالت‌های مختلف ایران را بین شش فرزند همزاد خود بخش کرد (نک. ادامه‌ی مقاله)، همچنان که فریدون جهانرا را بین سه پسرش سلم و تور و ایرج بخش کرد. گرشاسپ و فریدون هر دو از بخش‌هایی از فرّ جمشید بهره‌مند می‌شوند. نبرد هر دو با اژی‌دهاک و مسلح بودن هر دو به گرز گاو سار (برای این همسانی‌ها و همسانی‌های دیگر، نک. سرکاراتی، ص ۲۴۴-۲۴۶؛ نیز نک. صفا، ص ۵۴۰-۵۴۱). چنان که دیدیم در متون پهلوی شخصیت سام مستقل از گرشاسپ نیست، بلکه هموست، ولی در شاهنامه و حماسه‌ی ملی ایران شخصیت گرشاسپ، لقب او نریمان و نام نیای او سام به سه شخصیت مستقل تبدیل شده است: گرشاسپ پدر یا عموی نریمان و نریمان پدر سام. بر پایه‌ی شواهدی، این سه گانه شدن شخصیت گرشاسپ نه به دوره‌ی اسلامی، بلکه دسته کم به دوره‌ی اشکانی مربوط می‌شود. یکی اینکه در قطعه‌ای بازمانده از یکی از آثار مانی به نام “سفر الجبابره” (یا به فارسی میانه: کوان= کی‌ها، پادشاهان) ضمن برشمردن غولان و پهلوانان و جبّاران از دو پهلوان ایرانی به نام‌های سام و نریمان یاد می‌شود (نک. هنینگ، ص ۵۲؛ کریستنسن، ص ۱۹۰، حاشیه‌ی ۳). کرده‌های گرشاسپ در اوستا و فارسی میانه بین این سه شخصیت بخش شده که البته در شاهنامه بیشتر آنها در کارنامه‌ی سام ثبت شده است. گرشاسپ در میان سلسله پادشاهان ایران، از اوستا تا شاهنامه و متون فارسی و عربی از جایگاه ثابتی برخوردار نیست. در یسنای نهم، کرساسپه میان فریدون و زردشت، در یشت نهم میان فریدون و افراسیاب و در یشت پانزدهم میان فریدون و کیخسرو جای دارد (کریستنسن، ص ۱۵۲). در کتاب هشتم دینکرد (فصل ۱۳ بند ۱۲) و مینوی خرد (فصل ۲۶، بند ۴۵) نام گرشاسپ بعد از کَی‌کَوات (کیقباد)، نخستین پادشاه کیانی آمده و در کتاب هفتم دینکرد (فصل ۱، بند ۳۲)، نام او بعد از منوچهر و زاب و پیش از نام کیقباد ذکر شده است. در دادستان دینی (فصل ۳۷، بند ۳۵) گرشاسپ میان منوچهر و کیقباد و در بندهشن (فصل ۳۶، بند ۷) گفته شده است که در زمانه‌ی زاب و قباد و منوچهر بوده است. این گونه اختلاف‌ها در منابع دوره‌ی اسلامی چون تاریخ طبری (ج۱، ص ۵۳۲-۵۳۳) که به روایت بندهشن نزدیک است، مروج الذّهب مسعودی (ج۱، ص ۲۷۳) و آثارالباقیه‌ی ابوریحان بیرونی (همان جا) نیز دیده می‌شوند. به روایت ابن بلخی (ص ۳۹)، گرشاسپ بعد از زاب به پادشاهی رسید و آخرین پادشاه پیشدادی بود، به روایت ابوریحان بیرونی (ص ۱۰۴) گرشاسپ در پادشاهی شریک زَو بود (نیز نک. طبری، همان جا) و آن دو ۵ سال حکومت کردند. به روایت ثعالبی مرغنی (ص ۱۳۱؛ نیز نک. مجمل‌التواریخ و القصص، ص ۴۴) گرشاسپ وزیر و مشاور زو بود. با وجود پهلوانی چون رستم، در شعر فارسی کمتر از گرشاسپ سخن گفته شده و تنها در چند مورد به پهلوانی و نیرومندی او مثل زده شده است (مثلاً نک. خاقانی شروانی، ص ۲۶۴؛ سیف اسفرنگی، ص ۳۰۴).
از بزرگی و فخر او یکی آن بود که به روزگار ضحاک که هنوز چهارده ساله بیش نبود، یکی اژدها را که چندِ کوهی بود تنها بکشت به فرمان ضحاک (۵، سیستان). گرشاسب که بعد از پدرش زو بر تخت نشست، جهان را با زیب و فرّ اداره می‌کرد اما پادشاهی در زمان او به خوبی زمان پدرش زو نمی‌گردید (۴۷، شاهنامه (۲)) (صدیقیان، ۱۳۸۶: ۳۰۷). بنا کردن سیستان بر دست گرشاسپ بود (۲، سیستان). گرشاسب آخر ملوک پیشدادان بود… پس از او پادشاهی به کیانیان افتاد (۳۹، فارس). گرشاسب سه سال پادشاهی کرد (۸۵، التنبیه)”.
در زمان سوشیانس اولین مرده که برخیزنده می‌شود گرشاسب است. اورمزد به سروش و ایزد نریوسنگ فرمان می‌دهد که گرشاسب را بلند کنند. گرشاسب از خواب بر می‌خیزد و ضحاک را می‌کشد.
سام به خاطر خوار کردن دین به حالت بیهوشی درآمد. گرشاسب از پهلوانان اوستایی است که ظاهراً در شاهنامه ویژگی‌هایش به رستم نسبت داده شده است. در ادبیات فارسی سام به صورت شخصیت مستقلی درآمده است و نام پدر زال است. سام و گرشاسب در شاهنامه دو نفر هستند و لی در ادبیات اوستایی سام لقب گرشاسب است. در ادبیات پهلوی اغلب این نام به جای یکدیگر به کار می‌روند
گرشاسب از لحاظ قدمت به دوران هند و اروپایی تعلق دارد. داستان‌های این شخصیت پیش زردشتی وارد روایت‌های دینی شده و رنگ زردشتی به خود گرفته است و به همین خاطر زمان و شخصیت گرشاسب در تاریخ اسطوره‌ای به سادگی قابل تشخیص نیست (دوستخواه، ۱۳۸۳: ۱۵۷؛ عفیفی، ۱۳۷۴: ۵۵۰؛ اوشیدری، ۱۳۷۱: ۴۰۷؛ فردوسی و شاهنامه سرایی،۱۳۹۰: ۳۹۹-۴۰۴، ۴۰۶، ۴۰۸-۴۰۹، ۴۱۱-۴۱۳، ۴۱۹؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۸۸، ۲۳۸، ۲۸۹، ۲۹۰ و ۱۳۷۸: ۱۲۸، ۱۵۱، ۱۵۵؛ راشدمحصل، ۱۳۶۶: ۱۵۳ و ۱۳۷۰: ۱۹، ۳۶، ۴۶ و ۱۳۸۹: ۲۰۳؛ تفضلی، ۱۳۵۴: ۴۵، ۸۰؛ صدیقیان، ۱۳۸۶: ۳۰۷-۳۰۸، ۳۱۰؛ آموزگار، ۱۳۸۶، ۶۲).
۱۷-۲ san¦w§zag d§w [سناوزگ دیو]: این دیو شاخدار به دست گرشاسب کشته می‌شود. “طبق یشت ۱۹ بند ۴۴ دیوی است شاخدار و سنگین دست که زمانی که در انجمن بود چنین گفت:برنا هستم،نه نا برنا،هنگامیکه برنا شوم،زمین را چرخ خود کنم و آسمان را گردونه کنم، من سپند مینو را از گرزمان به زیر خواهم کشید.اهریمن را از دوزخ تیره به بالا خواهم برد،اینان، سپند مینو و اهریمن باید گردونه مرا بکشند اگر گرشاسپ مرا نکشد،او را گرشاسپ دلیر کشت،جان او را بگرفت و نیروی زندگی اش را نابود ساخت” (پورداوود ، ۱۳۷۷، ۳۳۸).
۱۸-۱ ¦z ¨ dah¦g [اژدهاک]: “در اساطیر فارسی اژدها نماد خشکسالی و پلیدی و در متون اخلاقی نماد نفس امّاره است”
ضحاک در سپیدرود آذربایجان از اهریمن و دیوان درخواست آیفت کرد. هنگامی که جم را بریدند فره جم به دست ضحاک افتاد ضحاک به دست گرشاسب از میان می‌رود. ضحاک بیوراسب توسط فریدون بر بند کشیده می‌شود. دوران بد پادشاهی ضحاک هزار سال بود. ضحاک در پایان دوران هوشیدرماه از بند رها می‌شود و بسیاری از آفریده‌های اورمزد را از بین می‌برد. سویانش ظهور می‌کند. اولین شخص از مرده‌گان گرشاسب برانگیخته می‌شود و ضحاک را می‌کشد. ضحاک از پشت سیامک است از طرف مادر به اهریمن می‌رسد.
زمانی که ضحاک از بند رها می‌شود یک سوم از مردم و گاو و گوسفند و دیگر آفریده‌های اورمزد را از بین می‌برد. و آب و آتش و گیاه را نابود می‌کند. آب و آتش و گیاه شکایت پیش اورمزد می‌برند و می‌گویند فریدون را زنده کن تا اژدهاک را بکشد. اورمزد دو ایزد به نزد روان گرشاسب می‌فرستد و او را بیدار می‌کنند و گرشاسب اژدهاک را می‌کشد.
سودهایی از ضحاک و افراسیاب بود. این بود که اگر آنها فرمانروایی نمی‌کردند، اهریمن فرمانروایی را به خشم می‌سپرد و چون او جسم ندارد از بین بردنش ممکن نبود. اهریمن قبل از آن پیشنهاد فرمانروایی را به زردشت داده بود به این شرط که از دین دست بکشد.
“واژه‌ی ضحاک صورت عربی شده‌ی نامی است که در پهلوی ساسانی به صورت azdah¦g (مکنزی، ص ۱۶، ۲۳) و Dah¦g آمده است. حمزه اصفهانی برای “دهاک”اشتقاق “ده آک” یعنی ده زشتی و عیب را می‌آورد که از لحاظ قواعد زبان فارسی درست نیست (پورداوود، ج۱، ص ۱۸۹). در اوستا روایتی از نبرد اژدهاک و ایزد آذر برای دستیابی بر فرّه/ خوره نیز آمده است (یشت ۱۹، بند ۴۶-۵۲). اژی‌دهاک ایزد آذر را تهدید می‌کند که، اگر ایزد آذر فرّه را به دست بیاورد، او نخواهد گذاشت هیچ روشنایی در زمین بتابد و ایزد آذر ضحاک را تهدید می‌کند که اگر تو بر این فرّه دست یابی، من چنان بر پشت و دهان تو آتش برافروزم که تاب رفتن نداشته باشی. اژدهاک قوی‌ترین دروغی است که اهریمن بر ضد جهان مادی آفریده است (یشت ۱۹، بند ۳۷) و فریدون بر او چیره می‌شود. ضحاک معمولاً لقب تازی دارد و در نسب‌نامه‌ی او نیز نام تاز آمده است. در شاهنامه آمده است که ضحاک فرزند شاهی تازی (فردوسی، ج۱، ص ۴۸، بیت ۱۰۹)، “گرانمایه” و “نیکمرد”، به نام “مَرْداس” بود. این نام که به معنی آن “کشنده‌ی مرد” یا “مردم‌خوار” (خالقی مطلق، “مرداس و ضحاک”، ص ۱۲۵، نقل از پژوهنده‌ای آلمانی به نام روته) است، صفتی برای ضحاک بوده است. نکته جالب توجه درباره‌ی ضحاک در ادبیات پهلوی و فارسی این است که او، در زندان دماوند، در واقع عمری دراز تا پایان جهان می‌یابد. این امر او را یکی از پر عمرترین فرد در اساطیر ما می‌سازد (بهار، ص ۱۹۱)”.
“این پادشاه را ایرانیان بیوراسب و اعراب ضحاک نامند (۸، ثعالبی)، (۱۴۳، بلعمی) (صدیقیان، ۱۳۸۶: ۱۲۶). به ظلم و جور حکومت کرد و بسیاری از مردم را کشت و دار زدن و گردن زدن را او بنیاد نهاد (۱۶، اخبار). ضحاک جز کژی و کشتن و غارت و سوختن نمی‌دانست (۵۱، شاهنامه (۱)). شیطان چون ضحاک را به کشتن پدر اغوا می‌کرد، به او قول داد در صورت کشتن پدرش، بر هفت اقلیم مسلط می‌شود (۹، ثعالبی). گویند عمر او یک هزار سال بود که ششصد سال پادشاهی داشت و بقیه‌ی عمر را نیز به قدرت و نفوذ همانند شاه بود. بعضی گفته‌اند عمرش هزار و صد سال بود. هزار سال پادشاهی کرد تا وقتی فریدون قیام کرد و او مغلوب و مقتول شد (۱۴۱، طبری (۱)). چون فریدون به شاهی رسید، منزلگاه ضحاک را تصرف کرد و به تعاقب وی برخاست و او را در کوهستان دنباوند زندان کرد و گروهی از جن را بر او گماشت (۱۴۰، طبری (۱))”.
“آمیختگی با اساطیر سامی
برخی گفته‌اند ضحاک همان نمرود است (۱۶، اخبار). به پندار بعضی، نوح (ع) به روزگار ضحاک بود (۱۴۲، طبری (۱))، (۱۹، اخبار).”
اهریمن اژیدهاک را به وجود می‌آورد. اهریمن برای مردم بیماری به وجود می‌آورد. ولی سرانجام شکست می‌خورد. او از جمله کسانی است که برای اردوی سوراناهیتا قربانی می‌کند. تا حدودی می‌تواند به آفریده‌های اورمزد آسیب برساند. فریدون اولین کسی است که در برابرش قرار می‌گیرد و او را به بند می‌کشد. در اوستا از او بعنوان اژدهایی یاد شده که مردم را نابود می‌کند. در اوستا از نشستن او به جای جمشید چیزی ننوشته است و حتی در مورد فرمانروایی‌اش هم چیزی نوشته نشده. در اوستا به صورت اژدهای مخوفی آمده است که پادشاهان با کشتنش برکت را در زمین رواج می‌دهند. در ادبیات پهلوی او به صورت انسان است که جمشید را از بین می‌برد و بر تخت سلطنت به مدت هزار سال شاهی می‌کند. ولی سرانجام از فریدون شکست می‌خورد. ضحاک پر عمرترین فرد در ادبیات ما است. در نوشته‌های پارسی و عربی با ضحاکی روبرو می‌شویم که خانه‌ها را از مردم می‌گیرد و اموال و زنان را عمومی اعلام می‌کند. در ادبیات پهلوی ضحاک شهصی است که مار از دوش او روییده است که بازمانده اژی سه کله است. ممکن است آن ضحاک نوشته‌های پارسی و عربی اشاره به آن شخصیت می‌باشد که مال و زن را از آن همه می‌داند همان زمان که مردم بومی ایران بر ضد اشرافیت قیام کردند.
ویشوه روپه ودایی در برابر اژی‌دها که اوستایی است بنا بر وداها دارای سه سر می‌باشد که تریته و ایندره او را می‌کشند.
در متن‌های دینی ایران اژی‌دهاک جزء دیوان است که اهریمن او را به وجود آورده است سه سر ششچشم و سه پوزه دارد. او اساطیری‌تر از بقیه زیانکاران توصیف شده است. او شدیداً میل به تخریب آفریده‌های هرمزدی دارد. او نیرومند‌ترین دروغی است که اهریمن بر ضد جهان آفریده است (تفضلی، ۱۳۵۴: ۴۴، ۷۵، ۱۳۷؛ فردوسی و شاهنامه سرایی،۱۳۹۰: ۳۵۱-۳۵۲، ۳۶۱، ۷۳۵؛ صدیقیان، ۱۳۸۶: ۱۲۶، ۱۳۹، ۱۵۱-۱۵۲، ۱۷۰، ۱۸۷، ۱۹۰؛ بهار، ۱۳۷۵: ۸۱، ۱۹۱، ۴۸۲ و ۱۳۷۸: ۷۵، ۹۱، ۱۲۸، ۱۳۷-۱۳۹، ۱۴۲، ۱۴۹، ۱۵۵؛ راشدمحصل، ۱۳۶۶: ۹۰ و ۱۳۷۰: ۱۰، ۱۶، ۱۸-۱۹؛ آموزگار، ۱۳۸۶: ۵۶-۵۷).

“چو ضحاک بر جهان شهریار
نهان گشت کردار فرزانگان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...