برخی پژوهشگران تنیدگی را به عنوان یک محرک در نظر گرفته اند. در این دیدگاه تنیدگی چیزی است که از بیرون بر فرد تحمیل می شود و ناراحتی های روانی و جسمانی را در پی دارد. تنیدگی به منزله ی یک پاسخ توصیف شده است. این الگو که بر “نشانگان عمومی سازش”(سلیه،۱۹۵۶) مبتنی است، تنیدگی را یک فرایند پاسخدهی می‌داند. روی آورد سوم بر چگونگی ادراک فرد از موقعیت تأکید می ورزد و تنیدگی را به شبکه ی وسیع عواملی مانند محرک، پاسخ، ویژگی های فردی،ارزشیابی ها و سبک‌های سازشی نسبت می‌دهد که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. ‌بر اساس این دیدگاه، موقعیت ها به خودی خود تنیدگی زا نیستند بلکه تنیدگی ناشی از عدم موازنه ایست که بین ادراک فرد از الزامهای محیط پیرامونی و ارزشیابی وی از توانایی خویشتن در پاسخدهی به آن ها به وجود می‌آید(براون و کمپ بل،۱۹۹۴).

 

اصطلاح تنیدگی یا استرس از کلمه لاتین stringere گرفته شده است که به معنای در آغوش گرفتن، فشردن و باز فشردن است، رفتارهایی که می‌توانند با احساسات متضاد همراه باشند. برای مثال می توان کسی را در آغوش گرفت اما در همین حال ،وی را دچار اختناق کرد.فشرده شدن یا زیر فشار قرار گرفتن به اختناق منتهی می شود و احساس درماندگی و اضطرابی را به وجود می آورد که قلب و روح را در بر می‌گیرد .بدین ترتیب ،درماندگی یا استیصال نیز اصطلاح دیگری است که از stringere مشتق شده است و بیانگر احساس رها شدگی ،انزوا، ناتوانی و جز آن است که در موقعیت حاد(نیاز،خطر،رنج) در فرد ایجاد می شود. قبل از قرن بیستم از اصطلاح تنیدگی در زبان فرانسه استفاده نشد، در حالی که در زبان انگلیسی از قرن هفدهم به بعد،به صورت گسترده ای از آن سود جسته اند و رنج ، محرومیت، گرفتاری ، ناراحتی و ناملایمات یعنی همه ی پیامد های یک زندگی دشوار را با این کلمه بیان کرده‌اند. با توجه به اینکه تعریف واحدی از تنیدگی که قبول عام یافته باشد در دست نیست در سطور زیر موضع گیری مولفان مختلف در حد خطوط کلی مطرح می شود(دادستان به نقل ازاستورا ۱۳۷۰).

 

با این حال ، تعریف پذیرفته شده هرچه باشد اغلب دانشمندان اتفاق نظر دارند که بروز تنیدگی فرد را وادار می‌کند تا در جهت تغییر موقعیت خود و یا سازش یافتگی با آن گام بردارد، سازش یافتگی که می‌تواند مؤثر یا نا مؤثر باشد. تعریف عامیانه فشار روانی اساسا متوجه دو عامل است.تصور فشار یا تنش و این دلالت که چنین فشاری منفی است.این تعریف اگرچه تا حدی کلی است اما تعریفی جامع تر برای بسیاری از ما نیز میسر نیست.استرس فشار است.استرس تنشی است که به وسیله فشار به وجود می‌آید.استرس ناخوشایند است .فشار روانی فرآیندی است که رویدادهای محیطی بهزیستی یک موجود زنده را تهدید کرده و از طریق آن موجود زنده ‌به این تهدید پاسخ می‌دهد(کاچل۱۹۹۴).

 

منابع استرس

 

همه کودکان و بزرگسالان استرس را تجربه می‌کنند. منابع استرس ممکن است به موازات تحول افراد تغییر یابد، اما شرایط استرس می‌توانند در هر زمانی در پهنه زندگی رخ نمایند. در این‌جا منابعی را مورد بررسی قرار خواهیم داد که در درون ”شخص“، ”خانواده“ و ”جامعه“ قرار دارند.

 

۱: منابع درون فردی

 

گاهی منبع استرس در درون شخص قرار دارد. یکی از منابع استرس که از درون فرد برمی‌خیزد از خلال ”بیماری“ است. بیمار بودن الزام‌هایی را بر نظام‌های زیست‌شناختی و روان‌شناختی شخص تحمیل می‌کند، اگرچه میزان استرس‌هایی که این الزام‌ها به وجود می‌آورند، در میان عوامل مختلف به وخامت بیماری و سن فرد بستگی دارد. چرا سن فرد واجد اهمیت است؟ دلیل اول این است که توانایی بدن برای مبارزه با بیماری طبیعتاً در دوره کودکی زیاد است اما در کهنسالی کاهش پیدا می‌کند (راجرز۱۹۷۹).

 

دلیل دیگر این است که مفهوم بیماری وخیم، برای فرد با توجه به سن او متفاوت است. برای مثال کودکان خردسال دریافت محدودی از بیماری و مرگ دارند. بدین ترتیب ارزیابی ‌آن‌ ها از استرس ناشی از بیماری احتمالاً متمرکز بر نگرانی‌های حال حاضر می‌باشد، (لاگرکا۱۹۸۵) منبع دیگر استرس که از درون شخص برمی‌خیزد از خلال ارزشیابی مبتنی بر نیروهای انگیزشی متضاد آشکار می‌شود. یعنی هنگامی که فرد مجبور به انتخاب بین دو یا بیش از دو پیشنهاد شغلی یا در درمان‌های پزشکی مختلف یا انتخاب خانه‌ای برای خرید باشد، حالت تعارض ایجاد می‌شود حالتی که منبع بزرگ استرس است(لاگرکا۱۹۸۵).

 

شخصیت یک فرد از محیط روزمره خانوادگی و دل ‌مشغولی‌های برون سازمانی وی جداشدنی نیست. در هر نوع بررسی درباره تنیدگی فردی ،نمیتوان مسائل خانوادگی، مشکلات مالی، تعارض بین باورهای شخصی و شیوه سازماندهی موسّسه ، تعارض بین خواسته های موسّسه و خواسته های خانواده را نادیده گرفت. پژوهش هایی که از دهه ۱۹۷۰ در کشورهای انگلیسی زبان انجام گرفت به وجود رفتار مشابهی در اکثر همسران کارمندان طبقه متوسط اشاره می کرد و به باور این زنان در لزوم ایفای نقش «حامی»شوهرانشان تأکید می نمود(پال و پال ،۱۹۷۱).

 

وقتی مسئله تحرک حرفه ای به میان می‌آید،تحرکی که به تغییر محل سکونت، تغییر مدرسه ی فرزندان خانواده ، لزوم ایجاد ارتباطهای جدید و جز آن می‌ انجامد، بحران تعارضهای خانوادگی تشدید می شود. سرخوردگی و انزوای مادر در کانون خانواده، که مسئولیت روان شناختی جابه جایی ها را نیز بر عهده دارد، به صورت فراوانی اعتیاد به الکل ،کناره گیری از فرزندان و ‌رها کردن آنان به حال خود متجلّی می شود. نتیجه چنین بازخوردی ،افزایش بزهکاری و خشونت در جوانان است.در دهه ۱۹۸۰، میتوان شاهد مقاومت و امتناع بیش ازپیش فزاینده خانواده ها نسبت به تغییر محل کار بود. فرهنگ و راهبرد ‌موسسات، به خصوص در امریکای شمالی، هنوز نتوانسته اند با این پدیده جدید کنار بیایند.

 

بعد بین‌المللی تحرّک حرفه ای و پیامدهای آن بر بازده ‌موسسات توسط گست و ویلیامز(۱۹۷۳)- در تحقیقی که نمونه آن را ۱۸۰۰ کارمند سازمان‌های بین‌المللی در ۷۰ کشور جهان تشکیل می‌داد مورد بررسی قرار گرفت.

 

محققان ‌به این نتیجه دست یافتند که دو متغیر پراهمیّت در رضایت حرفه ای این کارمندان موثّرند:موقعیت حرفه ای و سازش همسران با محیط جدید .مسلم است که نظام روابط خانوادگی و عوامل محیط کار بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و بروز هر نوع اختلال در هر یک از این زمینه ها،رفتار فرد را در زمینه ی دزگر تحت تاثیر قرار می‌دهد.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...