«هکر»[۳۷۵]و «مورگان»[۳۷۶]معتقدند: بحث راجع به «شبکه­بندی نوین رسانه­ای»[۳۷۷]، از تئوری­های ارتباطات و یا تئوریهای علوم سیاسی برای توضیح نقش شبکه­بندی نوین رسانه­ای در قدرتمندسازی استفاده نمی­کند؛ بلکه شبکه­بندی جدید رسانه­ای معاصر، قدرت را در ارتباط با شبکه­ ها توضیح می­دهد؛ چرا که شبکه­بندی، تماما راجع به شبکه­ هایی است که رسانه­های جدید را به کار می­گیرند. تئوری «ساختاربندی» به ما این اجازه را می­دهد که نگاهی نظری به قدرت شبکه­بندی­شده داشته باشیم. در انجام این کار، بحث اساسی این است که بازیگران اقدامات خود را در ساختارهای معینی انجام می­ دهند، گرچه در انجام چنین اقداماتی، بازیگران ساختار را بازتعریف می­ کنند. ساختار، کارگزاری و پویایی اجتماعی، در این دیدگاه همه با هم مرتبط­اند. ساختاربندی در سطوح مختلف سازمان اجتماعی رخ می­دهد و ارتباطات از سطح فرد تا سطح کلان برقرار می­گردد. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۱۰۲)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

کستلز می­نویسد: بخشی از قدرت شهروندان در زندگی، از طریق جایگاه و موقعیتی که دارند و همچنین بخش دیگر آن، از طریق اقدامات سیاسی معنی­داری که خود انجام می­ دهند، بدست می ­آید. (کستلز، ۲۰۰۹، ص ۳۹۸)
کستلز در ظهور شبکه ­های ارتباطی چهار نوع قدرت را از هم تفکیک می­ کند. اولین نوع قدرت را قدرت شبکه بندی[۳۷۸]نامیده است. چنین قدرتی به توانایی متصل شدن به شبکه­ ها در مقابل منفصل شدن از آنهاست. او می­نویسد که هزینه جدا شدن از شبکه، از مزایای پیوستن به آن سریعتر افزایش می­یابد.
شکل دیگری از قدرت، قدرت شبکه است. این قدرت مستلزم نفوذ بر مقررات و قوانین ورود به شبکه­هاست.
سومین قدرت، قدرت شبکه­ ای شده[۳۷۹]است که به توانایی تحمیل خواسته یک نفر بر دیگران به دلیل سلطه ساختاری در یک شبکه مربوط می­ شود.
و بالاخره قدرت «شبکه­سازی»[۳۸۰]، توانایی ایجاد شبکه­ ها و پیکربندی آنها بر حسب اهداف مختلف است. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۱۰۲)
کستلز همچنین استدلال می­ کند که قدرت، امروزه به معانی موجود در ذهن شهروندان مربوط می­ شود و این معانی تحت­تاثیر ارتباطات میان شبکه­ ها قرار دارند. با بهره گرفتن از تئوری قدرت ارتباطات، می­توان شبکه­بندی نوین رسانه ­ها و وابستگی و تاثیرگذاری آنها را بر شبکه­ ها را مورد بررسی قرار داد. کستلز همچنین دو شکل عمده قدرت را از هم تفکیک می­ کند: برنامه­ ریزی و سوئیچینگ. قدرت برنامه­ ریزی، تعیین برنامه­ ها و تصمیم ­گیری راجع به عملیات را دربر می­گیرد. قدرت سوئیچینگ، توانایی اداره ارتباط میان دو یا چند شبکه است. چالش­های قدرت شبکه­ ای ناشی از برنامه­ ریزی مجدد شبکه­ ها حول منافع و ارزش­های جایگزین است. به اعتقاد کستلز، از جمله جنبه­ های شبکه ­های نوین رسانه­ای، آوردن مردم به صحنه فعالیت­های سیاسی، تولید سیاست­های متفاوت و فعال­سازی منابع جدید برای تصمیم ­گیری سیاسی می­باشد. (کستلز، ۲۰۰۹، ص ۴۳۱)
دولت­ها باید به شهروندان پاسخ دهند. شهروندانی که با بهره گرفتن از شبکه ­های نوین رسانه­ای سازماندهی، تجهیز و مشارکت بیشتری در سیاست یافته­اند. وقتی شهروندان از شبکه­ ها برای افشای دروغ­های رهبرانشان استفاده می­ کنند یا یک اقدام مقاومتی را در سطحی گسترده بسیج می­ کنند، مقامات دولتی مجبور می­شوند تا در بسیاری از تصمیم ­گیری­های خود تجدید نظر کنند و توجه بیشتری به خواسته­ های مردم از جمله ورود آنان به تصمیم ­گیری­های سیاسی داشته باشند. (همان، ص ۴۲۰)
البته بر خلاف تعدادی از محققان، کستلز به رسانه­های نوین، نگاهی ساختاری دارد و معتقد است تکنولوژی به تنهایی قادر نیست تغییر سیاسی ایجاد کند یا نابرابری را کاهش دهد؛ بلکه شبکه ­های نوین رسانه­ای این فرصت را در اختیار شهروندان می­گذارند تا با بهره گرفتن از پتانسیل شبکه­بندی با قدرت تعاملی بسیار بالا، شبکه ­های مختلف را حول ارزش­ها و علاقه ­مندی خود مجددا برنامه­ ریزی کنند که به سادگی از سوی شرکت­های رسانه­ای و دولتها سرازیر نشوند. از دیدگاه تئوری ساختاربندی، این بدان معناست که شهروندان می­توانند از منابع رسانه­های نوین، شبکه­ ها و اشکال جدید تعامل و همکاری استفاده کنند تا ساختارهای جدید اجتماعی ایجاد کنند. شبکه ­های نوین رسانه­ای، استقلال اقتصادی-سیاسی بیشتری برای شهروندان فراهم می­ کنند؛ زیرا آنها می­توانند محتوای سیاسی را تولید، منتشر و دریافت کنند. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۱۰۳)
کستلز با معرفی مفهوم نقاط اتصال یا «گره­ها»[۳۸۱]، آنها را بر جامعه تاثیرگذار می­داند و برایشان نقش قابل توجهی در تغییرات اجتماعی قائل است. وی در این رابطه می­نویسد: شبکه­ ها، دارای نقاط اتصال (گره­ها) هستند. این نقاط، از طریق ارتباط به هم می­پیوندند تا شبکه ­های موثری باشند. وقتی که یک نقطه اتصال نتواند به نقطه دیگری متصل شود، از شبکه حذف می­گردد. چنین نقاطی از اعمال نفوذ بر سازمانهای اجتماعی کنار گذاشته می­شوند. اما آن دسته از نقاطی که بخشی از شبکه هستند و تاثیرشان را بر جامعه اعمال می­ کنند، می­توانند با بهره گرفتن از ایجاد تغییرات در الگوهای موجود ساختارهای اجتماعی یا با تقویت آنها، تاثیر خود را افزایش دهند. کستلز معتقد است کارکرد و معنی نقطه اتصال در یک شبکه، به برنامه ­های شبکه و تعامل آن نقطه با سایر نقاط بستگی دارد. اعضای یک شبکه (نقاط اتصال یا گره­ها) که بیشترین ارزش را دارند و یا قدرت یافته­اند، در حقیقت آنهایی هستند که بیشترین کمک را به شبکه می­ کنند تا به اهداف خود دست یابد. بالعکس، اعضایی که برای رسیدن شبکه به اهداف­اش قادر به کمک نیستند، حذف می­شوند و یا با اعضای دیگری جایگزین می­گردند. (کستلز، ۲۰۰۹، ص ۴۳۸)
کستلز اظهار می­دارد که اعضای با ارزش شبکه­ ها نه تنها دارای مجموعه ­ای از مهارت ­ها هستند، بلکه در سروکار داشتن با اطلاعات و دانش، خلاقیت دارند و بدین صورت، کمک­هایشان به شبکه را ارزشمند و ضروری می­سازند. قدرت شبکه­بندی، متضمن وارد کردن اعضای ارزشمندتر بیشتری به شبکه و جلوگیری از ورود اعضایی است که برای شبکه هیچ سودی ندارند. کستلز خاطرنشان می­سازد که هزینه حذف شدن از شبکه، از مزایای پیوستن به آن بیشتر است؛ چرا که ارزش نقاط اتصال به صورت تصاعدی با بزرگ شدن اندازه حجم یک شبکه افزایش می­یابد. (همان، ص ۴۳۹)
«بارنی»[۳۸۲]با بررسی نقش تکنولوژی­های نوین ارتباطی در این زمینه، به این نتیجه می­رسد: تکنولوژی­های ارتباطی، همیشه برای به کارگیری و اعمال قدرت توسط دولت و همچنین برای شکل­ گیری فضای عمومی مشورتی مورد نیاز شهروندان، ضروری بوده ­اند. دسترسی به شبکه­ ها و قدرت تعیین این که کدام جریان بر آنها حاکم است، نشانگر مهم­ مزایا و معایب سیستمیک به صورت داخلی و جهانی می­باشد. (بارنی، ۲۰۰۴، ص ۱۷۸)
با طرح بحث فوق، می­توان نتیجه گرفت که قدرت در جوامع شبکه­ ای به شدت با کنترل جریان اطلاعات در شبکه، تاثیرگذاری و نفوذ افراد بر پیکربندی سیستم و موقعیت آنان در درون شبکه مرتبط خواهد بود. جای تعجب نخواهد بود اگر به زودی، آنهایی که امکان برقراری ارتباط بیشتر، مرکزیت بیشتر و تعامل بیشتری در شبکه­ ها داشته باشند، همانهایی باشند که از شبکه تکنولوژی­های ارتباطی در جامعه سود بیشتری خواهند برد. علاوه بر این، یک اتصال ساده و معمولی به شبکه ­های ارتباطی جدید، میزان تاثیرگذاری و قدرت را تضمین نمی­کند. در حقیقت ارتباط بدون قدرت، باعث می­ شود که فرد متصل شده، توسط کسانی که کنترل بیشتری بر جریان اطلاعات و پیکربندی شبکه­ ها دارند، در معرض شکل­های جدیدی از سلطه قرار گیرد. (همان، ص۱۹۱)
۶– ۲ – ۳ مشارکت در جامعه شبکه­ ای
برای بررسی رابطه میان شبکه ­های جدید رسانه­ای و مشارکت سیاسی به تحقیقات بیشتری نیاز است؛ چرا که شبکه­ ها به طور ثابت در حال تغییر هستند و به همان اندازه باعث ایجاد مسائل جدیدی در مشارکت سیاسی می­شوند. در حقیقت در حالی که امکان افزایش دانش و مشارکت سیاسی تعدادی از کاربران از طریق شبکه ­های نوین رسانه­ای فراهم شده، اما تعدادی از کاربران از امکان بی­نصیب مانده­اند؛ به عبارت دیگر شبکه ­های نوین رسانه­ای، تعدادی از مردم را قدرتمند ساخته در حالی که تعدادی نیز قدرت خود را از دست داده­اند. این مسئله به ویژه در مورد آن دسته از افرادی که به طور سنتی بر اثر تغییر تکنولوژی منزوی و به حاشیه رانده شده ­اند، مانند جمعیت میانسال و پیر جامعه، صادق است. ارتباطات مبتنی بر اینترنت، عمدتا به جوانان فرصت استفاده از فضاهای جدید برای گفتگوی سیاسی و سایر اشکال خصوصی­تر ارتباطات سیاسی را داده است؛ لذا در اینجا این سوال مطرح می­ شود چه کسی از قدرت شبکه برخوردار خواهد شد تا در همه این موارد مشارکت داشته باشد؟
مطالعات زیادی راجع به استفاده از اینترنت و مشارکت سیاسی وجود دارد که در آنها تلاش شده که به این سوالات پاسخ داده شود که استفاده از اینترنت تا چه حد بر افزایش قابل توجه مشارکت سیاسی تاثیر می­ گذارد. برای مثال، «پولات»[۳۸۳] با انجام یک تحقیق در سال ۲۰۰۵ به این نتیجه رسید که اینترنت توانایی­های جستجو و انتشار اطلاعات سیاسی را افزایش می­دهد. علاوه بر این، مطالعات حاکی از آنند، کسانیکه تحصیلات بالاتری دارند، از اینترنت به طور سودمند استفاده می­ کنند، اما افرادی با تحصیلات پائین­تر، اغلب آن را برای سرگرمی مورد استفاده قرار می­ دهند. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۴۴۱)
«مدرسه ارتباطات آننبرگ»[۳۸۴]، در سال ۲۰۰۹ آماری منتشر نمود که بر اساس این آمار، ۸۱ درصد از اعضای جامعه آنلاین مشارکت خود در جوامع آنلاین را ناشی از انگیزه­ های اجتماعی دانستند. اما تنها ۲۵ درصد از پاسخگویان اعتقاد داشتند که اینترنت می ­تواند رهبران سیاسی را به توجه بیشتر به دغدغه­ های شهروندان تشویق کند. (کول، ۲۰۰۹، ص۱۱۳)
بر اساس آمار، اغلب مردم در ایالات متحده آمریکا برای دستیابی به اطلاعات سیاسی و برقراری ارتباط، از رسانه­های نوین استفاده می­ کنند. اغلب آمریکایی­ها (۹۲ درصد) از منابع مختلفی، ترکیبی از رسانه­های سنتی و نوین مانند اینترنت، رادیو، تلویزیون، روزنامه و غیره برای کسب خبر استفاده می­ کنند. اینترنت از نظر میزان استفاده در جایگاه سوم قرار دارد. ۳۳ درصد از آمریکاییان، از طریق تلفن همراه، خبرها را دریافت می­ کنند و ۳۷ درصد از آنان در تولید و یا ارسال خبر در سایت­ رسانه­های اجتماعی نظیر فیس­بوک همکاری دارند. همچنین ۷۵ درصد از مصرف­ کنندگان خبرهای آنلاین، گفته­اند که خبرها را یا از طریق ایمیل یا از طریق سایت­ شبکه ­های اجتماعی دریافت می­ کنند. (پورسل[۳۸۵] و دیگران، ۲۰۱۰)[۳۸۶]
۶– ۲ – ۳ – ۱ عوامل افزایش دهنده مشارکت
عواملی که مشارکت شهروندان را با بهره گرفتن از شبکه ­های جدید رسانه­ای تسهیل می­ کنند، عبارتند از:
الف) تسهیل برقراری ارتباط و تعامل بیشتر میان دولتمردان و شهروندان در وب­سایت­های مربوط به دولت
ب) تسهیل برقراری ارتباط میان شهروندان با یکدیگر در فضاهای عمومی و گفتگو راجع به خط­مشی­ سیاسی دولت
ج) تشویق خلاقیت­ و افزایش مهارت و انگیزه­ شهروندان در استفاده از دولت الکترونیک
د) توسعه سیاست­های دسترسی، آموزش و ایجاد تنوع در محتوای اینترنتی. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۱۱۱)
به همان اندازه که اینترنت و شبکه ­های نوین رسانه­ای، با فعالیت­های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انباشته می­شوند، نیاز شهروندان به استفاده از شبکه­ ها برای افزایش توانایی­ خود برای مشارکت در فرصت­ها، منابع یا اطلاعات اجتماعی آنلاین، بیشتر می­ شود. در نتیجه کسانی که در استفاده از شبکه ­های نوین رسانه­ای مهارت بیشتری بدست می­آورند، نسبت به آنهایی که فاقد مهارت و فعالیت هستند، از قدرت بیشتری برخوردار خواهند شد. (همان، ص ۱۰۰)
افرادی که قدرت و منابع بیشتری در اختیار دارند، اغلب همان «اقتباس­کنندگان اولیه» تکنولوژی­های جدید هستند و نفوذ آنها، تکامل تغییرات تکنولوژیکی در جامعه را موجب می­ شود. بنابراین ممکن است آنان به طور فزآینده­ای شبکه ­های اجتماعی را سازماندهی و اداره ­کنند و در نتیجه نابرابری­های اجتماعی دائمی و همیشگی شود. هر چه استفاده این افراد در همه حوزه ­های اجتماعی آنلاین افزایش یابد، دسترسی و یا استفاده موثر از اینترنت و شبکه ­های نوین رسانه­ای اهمیت بیشتری می­یابد. بنابراین کسانی که به اشکال جدید تکنولوژی­های ارتباطی دسترسی ندارند، به طور قابل توجهی از سازماندهی جامعه در هر سطحی کنار گذاشته می­شوند. این مسئله حاکی از آن است که افزایش شبکه­بندی که با افزایش شکاف در استفاده از دولت و ارتباطات سیاسی همراه است، ممکن است بسیاری از شهروندان هر ملتی را که به سمت ساختارهای شبکه ­های اجتماعی در حال حرکت­اند، ناتوان و بی­قدرت سازد. (همان، ص ۱۰۰)
۶– ۲ -۴ حوزه عمومی در جامعه شبکه­ ای
«جان کین»[۳۸۷]معتقد است در ارتباطات دیجیتال، تنها یک فضای عمومی وجود ندارد، بلکه چندین نوع فضای عمومی در لایه­ های مختلف جامعه وجود دارد. کین می­افزاید گفتمان زیادی راجع به «عموم» (خیر عمومی، افکار عمومی، فضای عمومی) در تاریخ مورد استفاده قرار گرفته تا در مقابل اقدامات رهبران سیاسی که به نظر می­رسد بیشتر به خودشان اهمیت می­ دهند تا به مسائل دیگر، مقاومت شود. بحث راجع به فضای عمومی بر اساس این امید بنا نهاده شد که ارتباطات دموکراتیک، عقلایی و بابصیرت میان شهروندان، می ­تواند کنترل ارتباطات توسط نیروهای بازار و دولتی را به چالش بکشاند. (کین، ۲۰۰۰، ص۷۸)
کین همچنین معتقد است شبکه ­های نوین رسانه­ای امروزه دارای سه سطح از حوزه عمومی­اند: خرد، میانه و کلان. حوزه عمومی خرد در برگیرنده گفتگوهای کافه­ها، اجتماعات تالارها و سایر اشکال تعامل اجتماعی است که شهروندان در آنجا بحث می­ کنند، شکایت می­ کنند و همه انواع اقدامات سیاسی و سیاست را به چالش می­کشاندند. کین می­نویسد که این شکل از ارتباطات، اهمیت بسیاری دارد، چرا که دربرگیرنده هویت و شکل­ گیری معناست. او حتی این مکانها را آزمایشگاه­هایی می­خواند که در آنجا، تجربه ­های جدید ابداع می­شوند و به شهرت می­رسند. تاکید و تمرکز بر قدرت تعامل اجتماعی سطح خرد، در انطباق با تئوری ساختاربندی است که بیان می­ کند: ساختارها در جامعه به وسیله ارتباطات معرفی می­شوند. (گیدنز، ۱۹۸۴) سطح میانی حوزه عمومی، بررسی مسائل جاری در رسانه­های جمعی است و رسانه­های جهانی، حوزه عمومی سطح کلان را تشکیل می­ دهند. شرکتهای رسانه­ای جهانی که با انگیزه سودجویی فعالیت می­ کنند، اغلب عاملی هستند برای جلب توجه عمومی و تحریک مردم، به ویژه وقتی که برخی رویدادهای سیاسی از جمله سرکوب دانشجویان در «میدان تیانانمن[۳۸۸]» در چین را پوشش می­ دهند. (همان، ص۸۰)
چالش در مفهوم سنتی حوزه عمومی هابرماس به عنوان یک فضای جایگزین برای ارتباطات سیاسی که از دستکاری تجاری و دولتی مصون باشد، به این بحث مربوط می­ شود که حوزه ­های عمومی چندگانه، مناطقی هستند که در آنجا شهروندان می­توانند به برقراری ارتباط بپردازند و انواع سلطه را به چالش بکشانند. کین از این هم فراتر رفته و معتقد است این چالش­های ارتباطی حتی می ­تواند در جامعه مدنی، بازارها و دولت هم اتفاق بیافتد. (همان، ص۸۱)
بنکلر[۳۸۹]معتقد است سطح میانه حوزه عمومی کاملا در کنترل مالکان شرکتهای رسانه­ای و دولتها بوده است. وی با اشاره به دوران طلایی سلطه رسانه­های جمعی که شرح آن در صفحات پیشین همین بخش آمده است و نفوذ آنها در مباحث عمومی جامعه، می­نویسد: در حالی که رسانه­های جمعی، گفتگوها و خبرهای سیاسی را تحت سلطه خود داشتند، مباحثات و حوزه عمومی تا حد زیادی نتیجه تصمیماتی بود که توسط کسانی که شرکت­های رسانه­ای را تحت کنترل داشتند (هم دولتها و هم شرکتها)، اتخاذ می­شد. همکاری میان دولت و شرکت­های رسانه­ای با توجیه حمایت از «خیر عمومی» صورت می­گرفت. در همه اینها، حوزه عمومی به آنچه که نخبگان رسانه­های جمعی به عنوان موضوعات ضروری برای گفتگوی عمومی در نظر می­گرفتند، محدود می­شد. (بنکلر، ۲۰۰۶، ص ۱۹۶)
در حوزه عمومی رسانه­های جمعی (سطح میانه)، ارتباطات، از تعداد کمی از مردم، به تعداد زیادی از آنها جریان داشت و گروه بزرگتر، درخصوص موضوعات مورد بحث در حوزه عمومی، حرف کمتری برای گفتن داشت. فیلتر کردن موضوعات، توسط گروه کوچکتر انجام می­شد که لیست برنامه­ ها را در اختیار داشت. بازخورد از دریافت­کنندگان به فرستندگان، در حداقل مقدار بود. مصرف­ کنندگان اطلاعات سیاسی رسانه­های جمعی، دریافت­کنندگان منفعل پیامها بودند. حوزه عمومی رسانه­های جمعی، شامل ارزیابی­های از قبل تعیین شده، فیلتر شده و بسته­بندی شده راجع به موضوعات بود که توسط برنامه­ ریزان رسانه ­ها، مفهوم­سازی و چهارچوب­بندی می­شد. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۱۰۱)
۶ – ۲ – ۵ ویژگی­های حوزه عمومی شبکه­ ای شده
رسانه­های نوین و شبکه ­های نوین رسانه­ای برخلاف رسانه­های جمعی، ظرفیت «حوزه عمومی شبکه­ ای شده» را دارا هستند. بنکلر عقیده دارد که این نوع از حوزه عمومی، حوزه عمومی رسانه­های جمعی را دگرگون می­ کند، به طوریکه بحث و گفتگوی عمومی از انحصار گروهی از افراد (خوشه ­ها) خارج می­ شود و تعیین موضوعات مورد بحث، از کنترل­ تجاری و دولتی مستقل می­گردد. برخلاف حوزه عمومی رسانه­های جمعی که فقط به شهروندان اجازه می­دهد که گفتگوها را به پایان برسانند و اظهارات پایانی را ادا کنند، فضای شبکه­ ای شده، به شهروندان فرصت­ شرکت در یک مباحثه واقعی با ساختاری چندجهته و امکان برقراری ارتباط میان نقاط اتصال از طریق کانال­های چند به چند را می­دهد. (بنکلر، ۲۰۰۶، ص ۱۷۷)
دومین تفاوت اساسی در فضای عمومی شبکه­ ای شده، کاهش شدید هزینه­ های ارسال پیام است. هر کس می ­تواند با یک وب­سایت، وبلاگ و حتی پیامک، آغازگر یک ارتباط و منبعی برای ارسال یک پیام باشد و آن را از طریق سایر شبکه ­های نوین رسانه­ای گسترش دهد. (هکر و مورگان، ۲۰۱۱، ص ۱۰۲)
سومین ویژگی کلیدی فضای عمومی شبکه­ ای­شده این است که فهرست مباحث قابل گفتگو، از قبل و توسط مراکز قدرت به تنهایی تعیین نمی­ شود؛ بلکه توسط ائتلافی از گروه های شهروندی که رویدادهای سیاسی را آن گونه که خود می­خواهند طرح و کادربندی می­ کنند، انتخاب می­گردد. همانگونه که تعداد فضاهای عمومی شبکه­ ای شده افزایش می­یابد، تعداد سخنگویان و مشارکت­کنندگان در مباحثات سیاسی هم به تبع آن افزایش می یابد. (همان، ص ۱۰۲)
فضای عمومی شبکه­ ای شده اکنون این امکان را دارد که با دولت به روش­های جدیدی، وارد تعامل شود. بر اساس گفته ون دایک، دولت باید مشارکت شهروندان در فضای عمومی شبکه­ ای شده و افزایش کنترل تصمیم ­گیری­ها توسط شهروندان را افزایش دهد. (همان، ص ۱۰۲)
۶ – ۳ استراتژی تاثیر شهروند بر سیاست خارجی
یک استراتژی مناسب و طویل­المدت برای استفاده از قدرت شهروندی در سیاست خارجی، باید بر فعالیت­های رسمی و خصوصی درمراحل مختلف سیاست­گذاری متمرکز باشد. صرفنظر از وفاق عمومی، حداکثر قدرت شهروندی در سطوح:
الف- مقاصد و اغراض: راجع به موضوعات کلی سیاست خارجی ظاهر می­ شود.
ب- اقدامات یا کنش­ها: توسط سازمان­ها و موسسات مرکزی (معمولا دولتی) انجام می­شوند در حالی که شهروندان و مقامات برای اتخاذ موضع­گیری­، با هم دیدارهایی خواهند داشت.
پ- موضع­گیری: که هم مقاصد عمومی و هم اقدامات آتی را منعکس می­ کند.
نتایج باید به گونه ­ای باشد که هر کس بتواند خارج از شاخه اجرایی از آنها حمایت کند و به طور دایم از مداخله در مرحله اقدامات اجتناب کند؛ بنابراین نتایج به دست آمده، هم­راستا با نتایجی خواهد بود که مورد توافق همگان است. این دو مورد، ضرورتا باید توسط طبقه ­بندی زیر به هم مربوط شوند:
الف- فرضیات: در مدل­های علی گنجانده می­شوند و حداقل به صورت ضمنی، توسط مقامات و شهروندان دریافت می­شوند.
ب- اولویت­ها: که خواسته­ های عامه را بیان می­ کند. اغلب میان دو خواسته یا بیشتر و در غیر این صورت، میان ارزش­های غیرقابل مقایسه.
پ – و در نتیجه، مسیرها: که بیان کننده مفهوم کلی انتخاب­های سیاسی است (مانند تجارت در مقابل کمک، همکاری در مقابل رقابت، تشنج­زدایی در مقابل محدودیت). (هلیکر، ۱۹۹۰، ص۲۲۸)
بنابراین چهارچوبی از مقررات عملی ایجاد می­ شود که در آن قدرت شهروندی می ­تواند بر رویدادهای جهانی تاثیرگذارد. راهبردی که باید به خاطر سپرده شود، ساده است: تغییر منابع داخلی قدرت شهروندی (در یک یا دو کشور) به ابزارهای خارجی، تا توانایی تاثیرگذاری بر رویدادهای جهانی را داشته باشد. مجموعه روش­هایی که با بهره گرفتن از آنها، این کار می ­تواند انجام شود، از روش­هایی متعارف رسمی تا روش­های ابتکاری (خصوصی-اجتماعی) بسط و توسعه یافته ­است. روش­های متعارف رسمی از طریق کانال­های متعارف و مرسوم سیاست داخلی و سیاست خارجی انجام می­گیرد؛ اما دروندادهای مستقیم شهروندان را نادیده می­گیرد. روش­های ابتکاری نیز، ممکن است از طریق کانال­های فراملی که هنوز برای انجام این کار مناسب نیستند، اقدام کند و دولت را نادیده بگیرد. (همان، ص ۲۲۹)
دو روش دیگر نیز وجود دارد که مورد توجه بیشتری هستند. یکی از آنها، روش «دیپلماسی شهروندی» است (خصوصی- غیررسمی) که بر روش­های ابتکاری غیررسمی تکیه دارد و تاثیرات محدود دارد و نمی­تواند بهره کاملی از وفاق عمومی یا قدرت شهروندی ببرد. دیگری روش اجماع رسمی است. این روش، عناصر دیپلماسی شهروندی را هم دربر می­گیرد: در این شیوه، ابتدا در داخل و در خارج وفاق عمومی به وجود می ­آید؛ ثانیا، مقاصد و اهداف تولید شده، به عنوان سیاست رسمی به مقامات ملی ارائه می­ شود تا اتخاذ و به کار گرفته شود. در چنین روشی، قدرت شهروندی، حداقل بر اقدامات و اوضاع رسمی نظارت خواهد داشت.
همه استراتژی­ها نیاز به زمان دارند تا مورد فهم قرار گیرند، به ویژه استراتژی تاثیرگذاری قدرت شهروندی بر سیاست خارجی. گروه های شهروندی همچنان به انجام انتخابهای تاکتیکی خود ادامه خواهند داد و تصمیم ­گیری­های تاکتیکی دولت را زیر نظر خواهند داشت. اما قرار نیست قدرت شهروندی سیاست را در طول یک شب تغییر دهد. تاکتیک­های گروه های حامی سیاست، به ویژه نباید با استراتژی­ های مبتنی بر وفاق عمومی تناقض داشته باشند. برای حفظ قدرت شهروندی، تاکتیک­های گروه های شهروندی، باید قانون­گذاری­هایی را که اولویت­ها، مقاصد و جهت­های سیاست خارجی را مورد حمایت قرار می­ دهند، توسعه و بسط دهند. (همان، ص ۲۳۱)
فصل سوم
روش پژوهش
مقدمه
روش­شناسی یا متدولوژی، فن درست اندیشیدن و شیوه تحقیق و اسلوب علمی بررسی امور و پدیده هاست. با این تعریف می­توان گفت که روش تحقیق عبارت است از مجموعه روش­های کشف قانونمندی­های حاکم بر روابط میان پدیده ­ها و رخدادهای اجتماعی، خواه به صورت آشکار و خواه، به صورت پنهان در بطن مناسبات اجتماعی، جهت استخراج صفات و ویژگی­های مشترک و تعمیم آنها برای ارائه یک قانون تجربی یا نظریه اجتماعی.» (گلابی، ۱۳۶۹، ص ۱۳)
هدف اصلی این تحقیق شناخت دیپلماسی شهروندی و نقش آن در سیاست خارجی و همچنین شناخت میزان فعالیتهای شهروندان در این چهارچوب است. در این تحقیق از دو روش برای جمع­آوری و تجزیه و تحلیل داده ­ها در ارتباط با موضوع تحقیق استفاده شده است، روش کمی و روش کیفی. در بخش اول این فصل، روش تحقیق پیمایش که یکی از مهمترین روش های انجام تحقیقات اجتماعی است، معرفی شده است. ابزار گردآوری داده ­ها در این روش عمدتا پرسشنامه می­باشد که مقیاس­ها، شاخصها، جامعه آماری، جمعیت نمونه، روایی و پایایی و سایر مفاهیم مرتبط به آن در این بخش مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش دوم این فصل که مربوط به روش تحقیق کیفی می­باشد، مصاحبه، به عنوان یکی از اصلی­ترین روش های انجام تحقیقات کیفی مطرح گردیده و سپس نحوه جمع­آوری داده ­ها و تجزیه و تحلیل آنها با بهره گرفتن از این روش مورد بررسی قرار گرفته است.
۳-۱ بخش اول: روش تحقیق کمی
۳-۱-۱ بیان سئوالهای تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...