تدافعی: این بعد گرایش استراتژیک، منعکس کننده ی رفتار‌هایی با هدف محافظت از موقعیت بازار در برابر هر تلاشی برای توسعه ی آن است. برخلاف اقدامات بعد تهاجمی، تأکیدش روی کاهش هزینه و کسب کارایی است (مورگان و استرنگ،۱۹۹۸).

آینده نگری: تأکید این گرایش استراتژیک، بینش رو به جلو داشتن و بلندمدت است. آمادگی سازمانی برای موقعیتهای محیطی آینده، در قلب مفاهیم مدیریت استراتژیک قرار دارد. در مواجه با تغییرات محیطی، دید بلندمدت داشتن امری استراتژیک برای بقا در بازار رقابتی است (مورگان و استرنگ ۲۰۰۳ ، ونکاترمن۱۹۸۹).

پیش فعالی: تأکید این گرایش یک گام از رقبا جلوتر بودن است. پیش فعال بودن روی رفتارهای نوآورانه متمرکز است و این بعد از گرایش استراتژیک در تعقیب بازارها و محصولات جدید است. شرکت‌هایی با این رفتار رقابتی ویژگی های رهبری بازار دارند (مورگان و استرنگ،۱۹۹۸).

ریسک پذیری: مخاطره پذیری در موقعیت‌های تخصیص منابع اهمیت دارد وبه عنوان یک پارامتر کلیدی در تعیین فرآیندهای تصمیم‌ گیری در استراتژی رقابتی عمل‌ می‌کند. ویژگی ریسک پذیری، بیشتر شهودی است تا تحلیلی و نیازمندسرمایه‌گذاری منابع انسانی و مالی قابل ملاحظه است (مورگان و استرنگ ۲۰۰۳ ، ونکاترمن۱۹۸۶).

۲-۱-۱) تعاریف‌ استراتژی‌

«چندلر» که‌ برای‌ اولین‌ بار واژه‌ استراتژی‌ را به کار برد، خود آن‌ را به‌ این‌ صورت‌ تعریف‌ کرد: «استراتژی ‌به‌ معنای‌ تعیین‌ ‌هدف‌های‌‌ بلندمدت‌ یک‌ سازمان‌ و گزینش‌ مجموعه‌ اقدامات‌ و تخصیص‌ منابع‌ لازم‌ برای ‌دستیابی‌ به‌ این‌ ‌هدف‌هاست». وی‌ برای‌ اولین‌ بار نیز تفاوت‌ بین‌ استراتژی‌ و تاکتیک‌ را درقالب‌ تعریف‌ تصمیم‌های‌ استراتژیک‌ (که‌ با سلامت‌ بلند مدت‌ سازمان‌ سروکار دارند) و تصمیم‌های‌تاکتیکی‌ (که‌ بیشتر به‌ فعالیت‌های‌ روزمره‌ مربوط‌ می‌شوند) مطرح‌ کرد (پارک و جانگ، ۲۰۱۳)

هنری‌ مینتزبرگ به عنوان یکی از متأخرین در این حوزه برای استراتژی چهار معنی را پیشنهاد‌ می‌کند‌‌:

استراتژی به معنی طرح، تهدید، الگو و دیدگاه استراتژی را به اعتبار معنی کلمه می‌توان «سوق دادن، گسیل داشتن، فرستادن، بردن و پاییدن» بیان کرد‌‌. گمان می‌رود که این کلمه عطف به دانش و هنر یک ژنرال قدیمی یونانی به نام « استراتگوس » به کار برده شده است. در بعضی از منابع لاتین هم استراتژی از مفهوم « استریتوم » و به معنای راه، مسیر و یا بستر رودخانه بیان شده استت. علی رغم اختلاف درخصوص ریشه کلمه با یک نگرش کلی می‌توان گفت هر دو تعریف مفاهیم مشابهی را در بردارند که این نکته نشان دهنده صحت و اتفاق آراست.

استراتژی شرکت را‌ می‌توان شناسایی هدف اساسی، طرحها و اقدامات سازمان برای رسیدن به آن هدف تعریف کرد. روشن است که این تعریف فقط یکی از ده‌ها تعریف این مفهوم است. اما آنچه اهمیت دارد ذکر این نکته است که با تغییر شرایط هدف هم تغییر خواهد کرد. به عنوان مثال مدیران شرکت اپل[۱۴] در سال‌های اولیه فعالیت، هدف خود را فراهم کردن کار برای مالکان، کارکنان و دوستان شرکت تعریف کرده بودند اما بارشد شرکت این هدف اساسی تغییر کرد و هدف‌های جدیدی مانند ارضای نیازهای مصرف‌کنندگان مورد توجه قرار گرفت. همچنین در سال‌های اخیر تعدادی از استراتژیست‌های شرکت‌‌ها ‌به این نتیجه رسیدند که آن‌ ها باید در جامعه دارای نقش بوده و فراتر از هدف‌های مرتبط با سهام‌داران، کارکنان و اعضای وابسته به شرکت عمل نمایند (صالحی،۱۳۹۱).

استراتژی یعنی هنر برنامه ریزی و هدایت عملیاتی و برای اینکه از تاکتیک متمایز شود باید دارای ۳ ویژگی باشد: ۱- گستره عملیاتی بیشتری دارد. ۲- دوره زمانی بلندتری دارد.۳- جا‌به‌جایی انبوه نیروها (پارک و جانگ، ۲۰۱۳).

گروه مشاوران بوستون: استراتژی امری مربوط به جایگاه سازمان در‌ میدان رقابتی‌ می‌باشد‌‌.

گروه مشاوران مکنزی: استراتژی عبارت است از درک ابعاد مختلف ساختار صنعت و مبانی رقابت در آن یا به عبارتی: جهت‌گیری کل سازمان و تعیین چنین جهتی مستلزم این است که مدیریت ارشد سازمان و تیم برنامه‌ریزی تفکر خود را روی مقصد استراتژیک سازمان متمرکز کند تا چگونگی رسیدن به مفاهیم استراتژی شامل:

-هدف‌های بلندمدت، عملیات عمده و چگونگی تخصیص منابع را تعیین و اعلام‌ می‌کند‌‌.

– حوزه های فعالیت را که سازمان در آن فعال است یا قرار است فعال باشد را انتخاب‌ می‌کند.

– سعی‌ می‌کند در هر یک از واحدهای تجاری با توجه به نقاط قوت و ضعف، فرصت‌ها و تهدیدها مزیت‌های رقابتی پایدار ایجاد‌ کند‌‌.

– وظایف شاخص و عمده مدیران را در سطح کل سازمان تبیین‌ می‌کند‌‌.

– یک الگو یا مجموعه سازگار و یکپارچه از تصمیمات را ایجاد‌ می‌کند‌‌.

– ارزش‌های اقتصادی و غیر اقتصادی را که‌ می‌خواهد برای ذینفعان به وجود آورد تعریف‌ می‌کند‌‌.

– مقاصد و نیات و جهت‌گیری‌های مؤسسه‌ را بیان‌ می‌کند (صالحی،۱۳۹۱).

از زمانی‌ که‌ “چندلر” واژه‌ استراتژی‌ و تعریف‌ خود را از آن‌ ارائه‌ کرد تاکنون‌ هر دانشمندی‌ فراخور نگرش‌ خود تعریفی‌ از استراتژی‌ ارائه‌ کرده‌ است‌: “چافی،۱۹۸۵‌” این‌ تعریف‌ها را در سه‌ مدل‌ دسته‌ بندی ‌می‌کند (رضایی و عازم، ۱۳۹۰):

مدل‌ ۱) استراتژی‌ خطی‌

مدل‌ اول‌، استراتژی‌ خطی‌ است‌ که‌ بر برنامه‌ریزی‌ تأکید دارد. واژه‌ خطی‌ به‌ این‌ دلیل‌ برگزیده‌ شده‌است‌ که‌ این‌ مدل‌ بیان‌ کننده‌ اقدامهای‌ متدولوژیک‌، هدایت‌ شده‌ و ترتیبی‌ در برنامه‌ ریزی‌ است. تعریف «چندلر» از استراتژی‌ در همین‌ مدل‌ قرار می‌گیرد. ‌بر اساس‌ این‌ مدل‌، استراتژی‌ از تصمیم‌ها، اقدامها وبرنامه‌های‌ مرتبط‌ به‌ همیدیگر‌ تشکیل‌ شده‌ است‌ که‌ هدف‌های‌ حیاتی‌ سازمانی‌ را تنظیم‌ و حصول‌ آن‌ ها ‌را تضمین‌ می‌کنند. هم‌ هدفها و هم‌ وسایل‌ دستیابی‌ به‌ آن‌ ها، هر دو از نتایج‌ تصمیم‌های‌ استراتژیک‌ هستند. برای‌ دست‌ یافتن‌ به‌ این‌ هدفها، سازمان‌ها روابط‌ خود را با محیط‌ ار طریق‌ تغییر محصولات‌ یا بازارهایشان ‌یا انجام‌ دیگر اقدام‌های‌ کار آفرینانه‌ تغییر می‌دهند. اصطلاحات‌ مرتبط‌ با این‌ مدل‌ شامل‌ برنامه‌‌ریزی‌استراتژیک‌، فرمولبندی‌ استراتژی‌ و اجرای‌ آن‌ استراتژی‌ هستند.

در این‌ مدل‌، مدیران‌ سازمان‌ برای‌ چگونگی‌ برخورد با رقبا در جهت‌ دستیابی‌ به‌ ‌هدف‌های‌‌ سازمانی‌، برنامه‌ریزی‌ می‌کنند.

مدل‌ ۲) استراتژی‌ انطباقی‌

تعریف‌ “هوفر” از استراتژی‌ که‌ آن‌ را «مرتبط‌ با ایجاد بین‌ فرصت‌ها و مخاطراتی‌ که‌ در محیط‌ خارجی‌وجود دارند و توانایی‌ها و منابع‌ سازمان‌ برای‌ استفاده‌ از این‌ فرصت‌ها» می‌داند، مدل‌ استراتژی‌ انطباقی‌ را به‌خوبی‌ بیان‌ می‌دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...